Saturday, May 20, 2006

ماه تلخ

تقريبا از بيست سالگيم کار ميکردم.بيشتر از سر يکدندگی که عجله داشتم زودتر روی پای خودم بايستم و عموما هم کار گل که بی تجربه بودم و بی سرمايه!حالا که بر ميگردم به گذشته نگاه ميکنم ميبينم بزرگترين فايده اينطور کار کردن برایم آشنا شدن با ادمهای مختلفی بود که هرکدام برای خود دنيايی بودند.


زمانی همکاری داشتم به اسم اقای ميم.ميم در اولين برخورد تحت تاثير قرارت ميداد يعنی چنان نيچه و اوشو رو با هم مخلوط ميکرد و از ابن عربی شاهد مياورد که حيران ميماندی.اما اين سحر فقط يکماه طول ميکشيد و اقای ميم از ماه دوم فقط همان حرفها را مدام برايت تکرار ميکرد و تو ميفهميدی همه آنچه که در چنته دارد همين است و بس!ميم غير از حقوق کار مشترکی که باهم داشتيم منبع درآمد ديگری هم داشت:به تعبير غربی ها ژيگولو بود و به تعبير شرقی ها آويزان.يعنی با زن يا دختری دوست ميشد و بعد ميشد شريک دزد و رفيق قافله.به مهوع ترين وضعی از آنها سواستفاده ميکرد و دقيقا هيچ حدو مرزی هم برای اينکار نداشت.نکته اينجا بود که اگر برای زيبايی ضريبی تعريف ميشد مثلا از صفر تا صد.اين ميم معزز نمره اش حداکثر ده بود و لاغير و من هميشه در تعجب بودم که اين حضرت اجل چطور اين نسوان فلک زده را استثمار و استحمار ميکند...اينها بماند ميم اما يک ويژگی آشکار ديگه هم داشت که لااقل بسيار به درد من خورد.ميم به شماره موهای سرش فيلم ديده بود و واقعا دايرة المعارف سيار سينما بود،هنوز که هنوز است من خيلی وقتها برای انتخاب فيلم ها متوسل ميشوم به حافظه ام و حرفهای ميم در مورد فيلمها ميشود معيار انتخاب و هيچ وقت تا بحال ازين انتخاب هايم پشيمان نشده ام.يادم می آيد مدام به من توصيه ميکرد حتما فيلم «ماه تلخ»رومن پولانسکی را ببين و بالاخره ۵شنبه اين توفيق دست داد و فيلم را ديدم.


ماه تلخ فيلم عجيبيست.ميتوانی ازش خوشت بيايد يا نه،ميتوانی تحسينش کنی يا نه اما نميتوانی به آن فکر نکنی.فيلم داستان روابط زناشويی دو زوج است که به صورت موازی پيش ميرود و اتفاق هايی اين توازی را تبديل ميکند به تقاطع.داستان تبديل عشق به نفرت و حکايت سادو مازوخيسم حاکم بر روابط انسانی.به رغم اغراق عمدی فيلم ميتوانی مدام خودت و بعضی ادمهايی که ميشناسی را در فيلم ببينی...ديدنش را تنها توصيه ميکنم فيلمی است که حتما بايد تنها ديده شود

26 comments:

  1. شخصيت اغواگر ميمی در اين داستان جالبه و همينطور روايتی که اسکار از ميمی ميکنه برای نايجل . يا نظرت کاملا موافقم . ولی اون ميم ميمی که گفتی منظورم اون دوست شخيص شماست می دونسته که برای گول زدن يه دختر قيافه اصلا نقشه مهمی نداره بلکه يه زبون چرب کار اون ۱۰۰٪ رو که گفتی انجام می ده و ممنون که برام پيغام گذاشتی باعث دلگرميه .

    ReplyDelete
  2. اين فيلم تو ليست فيلم هام قرار دارد .اگر خدا قبول کنه می بينمش

    ReplyDelete
  3. من الان فقط گرسنه هستم.. بعدا خدمت ميرسم

    ReplyDelete
  4. محمد جواد شکریMay 20, 2006 at 10:51 AM

    سلام...خوبی....حالا من اين فيلم رو ديدم و نکات خاصی نداشت که بايد تنها ديد......آقا من ميگم چند نفره ببينيد و البته با حضور جنس مخالف........البته من تنها ديدم و اگه شما کار دست بغل دستی تون داديد من مقصر نيستم

    ReplyDelete
  5. مهوع يعنی چی؟!!

    ReplyDelete
  6. اين فيلم رو سالها پيش ديدم. اون موقع اینجاخیلی نو بودم.  فیلم رو شكسته بسته فهمیدم به خاطر زبان. اینور كه تو تعریف كردی هوس كردم حتمن دوباره ببینمش. الان فقط صحنه های تو كابین كشتی يادمه خيلی تأثير گذار بودن:)

    ReplyDelete
  7. ممنون از راهنماييت...

    مشتاق شدم ببينم!

    تا هميشه مهربان بمان

    ReplyDelete
  8. حقا که نويستده اي :) فيلم رو هم اگه چيدا کرديم، به روي چشم. ولي فيلم را ببينيم که چي بشه؟ خودمون داريم از صوب تا شب فيلمشو بازي ميکنيم! نميدونم اونايي که مارو نگاه ميکنن تنها هستند يا نه!

    ReplyDelete
  9. مهدی هنرپردازMay 20, 2006 at 5:09 PM

    اگه گيرش آورديم٬ چشم٬ حتمآ تنها نيگاش می‌کنيم.

    در مورد آقای ميم هم بايد بگم که اين تیپ آدما خيلی زيادن و متأسفانه خانومهای محترم هم شديدآ جذب‌شون می‌شن. يکی‌شون رو من می‌شناختم که تو دانشگاه جلسات فرهنگی برگزار می‌کرد. البته آدم با سوادی بود و در مورد نيت‌ش هم نظری نمی‌تونم بدم. اما خانومهايی (والبته بعضی آقايون هم) که پا منبری ايشون بودن٬ هنوز که هنوزه بعد از ۶-۵ سال٬ باز ميرن و همون حرفهای ۶-۵ سال پيش رو با کمی اضافه و کم گوش می‌دن و اصلآ فکر نمی‌کنن که آدمها تموم می‌شن و بايد يا خودت ياد بگيری يا دنبال آدم پرتری بگردی.

    يا حق!

    ReplyDelete
  10. می بينيم باشد که رستگار شويم

    ReplyDelete
  11. عجب...نام ماه تلخ را آسان می شود به ذهن سپرد مثل تلخ مثل عسل! اما فکر نکنم هيچوقت بتوانم ببينم اش...

    از روابط موازی باز ياد جهان های موازی امير رضا افتادم...

    ReplyDelete
  12. نه جون حسين فيلم نميخوام. نه نميگيرم. خدائيش هم محلی باشی و فيلم تنها تنها ببينی. ببين منم اون فيلم crash بيناموسيه و قديميه رو ديدم. دلت بسوزه. خيلی چرند بود. ولی once upon a time in america خيلی باحاله و مشتيه.

    ReplyDelete
  13. قصه بره و گرگMay 21, 2006 at 2:39 AM

    سلام. اين فيلمی که ازش تعريف می کنيد کجائی هست و چه کسانی بازی می کنند؟

    ReplyDelete
  14. شخصیت اقای میم چقدر اشنا میزد؟_:

    ReplyDelete
  15. آقای میم بیچاره ! هیچوقت نمی تونه عاشق بشه ، برم فيلمو پيدا کنم

    ReplyDelete
  16. ماه تلخ ٬ يادم بماند.

    ReplyDelete
  17. جريان زندهMay 21, 2006 at 9:02 AM

    وبلاگ جالبی داری. موضوع وبلاگ من زنده انديشی ست. اگرتو هم زنده فکر کردن رو دوست داری.سری بزن .خوشحال ميشم.

    ReplyDelete
  18. تجارت اينترنتيMay 21, 2006 at 9:22 AM

    سلام . من هنوز تو کف کار ميم موندم ينی چيکار ميکرده ميشه واضح برام تو چت بگی .

    ReplyDelete
  19. سلام دوست خوبم تمام نخونده هاتو خوندم عالی بود عالی

    ReplyDelete
  20. شخصيت ميم . ميم شخصيت جالبی بود ... از اين آدمايی بود که زياد دور و برم پيدا می شن... در مورد فيلم هم هوممممممممممم....

    موفق باشی...

    ReplyDelete
  21. سعی می کنم ببينم....

    ReplyDelete
  22. انتی فيلترMay 22, 2006 at 4:18 AM

    سلام دوستان

    براتون چيزی اوردم تا ديگه پشت فيلتری نمونيد.

    با اين برنامه تضمين می کنم هميشه انتی فيلتر داشته باشيد چون اپديت می شه.

    ReplyDelete
  23. من بيست و سه ساله بودم که کار رو شروع کردم... بی تجربه و بی سرمايه.. حالا ... هنوز بی تجربه ام چون هنوز چيزهای زيادی در دنيا وجود دارد که بايد تجربه کنم و بی سرمايه ام چون تمام سرمايه ام همان حقوق سر برج است که اگر کمی تاخير کند وای به روزگارم و البته بی حوصله ام از اين کار که همه ی زندگی ام شده و امانم را بريده و گاهی وقتها دستش را بدجوری بيخ گلويم فشار ميدهد که همين روزنه ی نفس را هم قطع کند.

    ReplyDelete
  24. سار بی خيالMay 22, 2006 at 5:37 PM

    ميم ها رو بايد کشت !

    ReplyDelete
  25. ماه تلخ مثل عسل بهتره !!!!

    ReplyDelete
  26. یکی باب قلب خط خطیMay 31, 2006 at 6:23 AM

    شخصیت میم کاملا واسم قابل لمسه. همچین شخصیتی تو ی زندگیم بوده و الان که فکرشو می کنم می گم واقعاً چطوری اینقدر راحت اجازه دادم وارد زندگیم بشه. و بدتر از اون اینکه دلم می خواد به تمام اون دورو بریام که دارن گولشو می خورن حالی کنم که این بابا به خدا اون چیزی نیست که دارین می بینین. ولی باورشون نمی شه. واقعاً یه آدم چطور می تونه این کاره بکنه؟!!  فکر می کنم بشه گفت نمونه واقعی یه مار خوش خط و خاله... یه گرگ تو لباس یه گوسفند...

    ReplyDelete