اینجا یک وبلاگ است.یک وبلاگ که نویسنده اش از خودش و زندگیش و دیدگاه هایش در مورد اتفاقات اطرافش مینویسد.در این مورد تفاهم داریم؟نویسنده وبلاگ ممکن است از حقایق بنویسد یا خیال پردازی کند یا...شما خوانندگان یک وبلاگ هستید.از سر لطف و یا شاید عادت،به اینجا سر میزنید.نوشته هایش را میخوانید و برایش کامنت میگذارید بعضی وقتها.شما به میل خودتان به اینجا سر میزنید و هیچ اجباری برای این کار ندارید.حداکثر رابطه اکثر شما با نویسنده این وبلاگ،در حد همین وبلاگ خواندن و کامنت گذاشتن است یعنی نویسنده این وبلاگ نقش دیگری در زندگی شما ندارد.شما با اختیار مطلق اینجا را میخوانید و میتوانید نوشته هایش را باور کنید یا نکنید.میتوانید تحت تاثیر قرار بگیرید یا نگیرید.این در اختیار شماست.موضوع واضح است؟
سوال اساسی برای من این است که چه اهمیتی دارد نویسنده این وبلاگ با چنین شرحی چه جور آدمی هست؟اصلن بر فرض که آدم قالتاق فلان فلان شده ای باشد،تاثیری در وبلاگ خوانی شما دارد؟شما وبلاگ هر کس را که میخوانید ازش تست سلامت نفس میگیرید؟این تمایل غریب به قضاوت کردن و تصویر ساختن از آدمها آیا تمایل سالمیست؟جالب تر از آن آیا ما حق داریم بر مبنای نوشته های یک وبلاگ از آدمی تصویری بسازیم و بعد اگر به نظرمان رسید جایی با آن تصویر مطابقت ندارد محاکمه اش کنیم؟
آخر اینکه انجیل جمله خوبی دارد:قضاوت نکنید اگر میخواهید بر شما قضاوت نشود
سلام رفيق
ReplyDeleteآدمها خصوصياتشون رو با خودشون به همه جا می برند .حتی به اين دنيای مجازی . پس به ياوه سراييهای کسانی که ارزشش رو ندارند اهميت نده دوست جان
ReplyDeleteآی گفتی راست گفتی. ما می تونيم نوشته ای رو نقد کنيم و يا اصلا اگه خوشمون نيمد کامنت نذاريم اما حق نقد نويسنده را نداريم. به ما چه ما خودمونو بشناسيم هنر کرديم
ReplyDeleteهی امیر اينو تا به حال هيچوقت بهت نگفته بودم اما حالا دلم ميخواهد به تو بگويم.
ReplyDeleteايمر ميدونی هميشه در همهی دوستانم يک صفت را يافته ام که ان دوست را هم با همان يک صفت ستايش کنم .
می دونی در تو چه صفتی هست؟
اينکه در امير صاب وبلاک تلخ مثل عسل اين صفت جاری است که ايمر هميشه شجاعت اعتراف کردن را دارد.
ReplyDeleteامير هميشه توان و شهامت اين را دارد که بگويد اقا جان من اينجای کارم اشتباه بود .
بر خلاف بقيه که پنهان ميکنند و می ترسند از همين که تو قضاوت می ناميش.
چه اهميتی داره ، بگذار اينقدرذ قضاوت ککند تا جانشان از تنشان بدر آيد.
ReplyDeleteالان کامنتهامو خوندم ديدم کلی غلط تایپی دارم ، خاک بر سر کافر .
ReplyDeleteببخش و اينو بذار به حساب تند تند تایپ کردنم .
يه چيزایی رو توی اين مدت وبلاگ نويسی ام خيلی خيلی خوب ياد گرفتم...يکی اينکه اکثر ماها ادمايی هستيم کمی تا قسمتی متفاوت از چيزی که مينويسيم... لطفا جلوی حرفم جبهه نگيريد...هيچکدوم از ما اينقدر بی صداقت نيستيم که بخوايم برای دوستان خواننده فيلم بازی کنيم... اما کم پيش مياد واقعيتهای درونيمون رو بريزيم روی صفحه...تا جايی پيش ميريم و هست و نيستمون رو ميريزيم روی صفحه که عزت نفسمون اجازه می ده..حتی ضعفهامون رو طوری مينويسيم که تصوير وحشتناکی برای ديگران نسازيم... پس ياد گرفتم هيچوقت نوشته های کسی رو نذارم ملاک شناخت اون فرد...چرا که تجربه های اين مدت هم بهم نشون داده که اشتباه نميکنم.... حالا اينکه کسی مياد روی نوشته های ما قضاوت می کنه... هم مثل ما که حق داريم بنويسيم حق قضاوت داره... اما اگه درست بود يا غلط بود ديگه پای خودشه...به نويسنده ربطی نداره... نويسنده کاری رو می کنه که همه ادمای دنيا می کنند... و اگه دوستی مياد و کامنتی ميذاره و قصد اينه که مثلا هويت واقعی نويسنده رو برای همگان فاش کنه..بايد بگم اگه خودش هم بياد و بنويسه قطعا همين کار رو می کنه و لاغير... ذات انسان همينه...
ReplyDeleteو منظورم این نیست که اون شخصی که کامنت میذاره داره حرف راست می زنه...که کلا از این دنیای مجازی نمیشه روی هیچی با قطعیت فضاوت کرد... اما درادامه اون چیزایی که یاد گرفتم...اینم خوب می فهمم که ادما وقتی با هم فرق میکنن یعنی چی؟؟ یکی مثل من شاید براش قابل هضم نباشه این فارغ شدن ها و عاشق شدن ها...چرا؟؟ چون ذات من احتمالا طوریه که اگه عاشق شدم دیر یادم میره جداییها...اما این دلیل نمیشه دیگران هم همین باشن... در ضمن من بعنوان خواننده (اگر نوشته های تو رو امیر، ملاکی بگیریم برای صحت حرفهام) شاهد بودم که دوران نقاهت بعد رابطه ات رو چطوری گذروندی... و دیدم که سخت گذشت اما گذشت... درست یا غلط نه به من مربوطه نه به هیچکس دیگه...شما مختاری هرجور دلت میخواد زندگی کنی...من اگه با این وضع زندگی شما مشکل داشته باشم (که ندارم) می تونم وبلاگتو نخونم، برات کامنت نذارم... آی دی ات رو از اد لیستم پاک کنم..دیگه اسمت رو هم نیارم اما حق ندارم بخوام عوض ات کنم....یا برداشتمو به سمع و نظر همه برسونم...:)
ReplyDeleteخوب من فکر ميکنم تصوير سازی بديهی ترين اتفاقيه که توی ذهن شما در وبلاگ نويسی پيش مياد . خوب شما يک نوشته ميبينيد که يک شخصيت حقيقی پشت اونه و مقاله علمی هم نيست و داره خودشو توصيف ميکنه ...نکته اينه که معمولا شما بعنوان وبلاگ نويس تصويری که از خودت نشون ميدی اون چيزی نيست که واقعيت داشته باشه بلکه برداشت شما از واقعيت يا به تعبيری در بعضی از مواردفاصله مفهومی بين واقعيت و حقيقته .... از يک طرف عيبها و خصلتها بر حسب دلخواه نويسنده بالا و پايين ميرود ... من فکر ميکنم همه اينها باعث ميشه که هر وبلاگ دارای شخصيت منحصر به خودش ميشه که اتفاقا با نويسنده متفاوته ....
ReplyDeleteاينجاست که من فکر ميکنم ميشه تفاوتهای بين اين دو شخصيت رو مورد توجه قرار داد ولی نسبت دادن روح وبلاگ به نويسنده بصورت مستقيم غير ممکن و اشتباهه ... متاسفانه اين اشتباه انقدر بارز و نتيجه اش حيرت انگيزه که هر وبلاگ نويسی رو در بخورد فيزيکی اول با خواننده اش دچار حيرت ميکنه ......
ReplyDeleteاگر آدم قالتاق فلان فلان شده ای بودی خیلی پیش تر از این که شروع به وبلاگ نویسی میکردی متوجه شده بودم و احتمالا اصلا رغبتی به خواندن وبلاگت نداشتم. برای این هر روز وبلاگت را می خوانم که می دانم پشت این وبلاگ حلبی قلبی از طلا داری. :)
ReplyDeleteيه وقتهايی حالم به می خوره از اين دنيای مجازی. وقتهايی که می بينم اين خاله زنک بازی ها اينجا هم دست از سرمون بر نميداره. من هيج اسم ديگه ای جز خاله زنک بازی روی اين قضيه نمي تونم بذارم.نمی دونم توی زندگی به چه نقطه ای بايد برسم که بتونم همچين نظری راجع به روابط يک نفر داشته باشم. يه سری از مسائل خيلی شخصی هستن. نمی دونم چرا جا نميفته اين مطلب برای بعضی ها. پر حرفی کردم.يه لحظه خيلی فشار اومد بهم.ببخشيد.
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteوبلاگ زیبا و پر محتوایی داری
ممنون می شم به منم سری بزنی
در مورد پستت هم زياد عصبانی نشو در حاليکه حق داری عصبانی شی
ReplyDeleteولی اگه اين پستو گذاشتی حالا چه از روی عصبانيت چه از روی آرامش کار بسيار به جايی کردی
در ضمن به اين جمله بسيار علاقه دارم
سلام.
ReplyDeleteممنون.
صالح جان!شما ميتونی در مورد متنی که من نوشتم نظر بدی.درست نيست که کسی بياد درمورد زير و زبر زندگی من حکم صادر کنه به صرف اينکه وبلاگ منو ميخونه
ReplyDeleteديوانه جان!من از کجا لينک آهنگی رو که اسمش رو هم نشنيدم بذارم برات آخه؟
ReplyDeleteهمه ی ما در معرض قضاوتیم.و شعار بزرگیه اگه بگیم که قضاوت نمی کنیم.تو نوشته های خودت خیلی راحت رد پاش هست یکم منصف باش.مثل نقدی که برای نامجو نوشتی.و اوناییو که دوسش نداشتند بهشون تاختی. یه چیز دیگم هست اینکه ادم حرمت دوستهاشو نگه داره و حرفشو غیر مستقیم با این لحن که بقیه هم یه چیزی بذارن روش به ادم بدن نگه.اینقدرها موضوع غلیظ نبود امیر جان.و البته تو این شانسو داشتی که همین ادمایی که اینجا تایید کردنت خودشون هم قضاوت کردند.همه اونها که میگن تو راستی و درست مینویسی که البته هم همینطوره خودشون ترو قضاوت کردند وگگرنه اگه بد بودی که نمی خوندنت.قضاوت مرزش بسیار باریکه/ من یکی خیلی مونده که بفهمم معنی جمله اخر یعنی چی!/زیاده عرضی نیست
ReplyDeleteچرا اينهمه توضيح ؟ هرچه کرده ای به خودت مربوط است . هرچه ما فکر می کنيم به خودمان مربوط است . مثل من که فکر می کنم آيا در دوره ی اندوه پايانی بانو می دانست پای دردانه ای در ميان است ؟ ... من که نمی توانم جلوی فکر کردنم را بگيرم . اما تو هم که قرار نيست به فکر هر کسی که از اينجا رد می شود جوابی بدهی . راحت باش .
ReplyDeleteسجاد جان.توضيحی نبوده.عصبانی شدم غرغر کردم همين.آن هم يک پست.بعد هم اينکه من يک سجاد ميشناختم که فوق ليسانس داشت و در روزنامه اطلاعات کار ميکرد.شما همونی؟
ReplyDeleteنه امير جان . بعد هم اينکه چون صفحه ات اپديت نشده بود برايم اينجا نوشتم و بعد که دوباره ديدم اپديت کرده ای منتقلش کردم بالا با اين فکر که شايد نوشته های قبلی را نخوانی . نظرم ربطی به نوشته ی آخرت نداشت .
ReplyDeleteمن با نظر نرگس موافقم
ReplyDeleteنرگس جان آدرسه وبتو بذار بخونيمش
ReplyDelete