«اگر بخت یارت بوده باشد تا در جوانی در پاریس زندگی کنی،باقی عمرت را ، هر جا که بگذرانی،با تو خواهد بود چون پاریس جشنی است بی کران»ارنست همینگوی-پاریس جشن بی کران
در میان شهر های جهان،پاریس برایم رویایی ترین شهر دنیاست.حسم به این شهر شاید شبیه مردمان قرون وسطی باشد در اروپا که بر مبنای قصه های هزار و یک شب بغداد را شهری اسطوره ای تلقی میکردند و همه ثروت و خوشی دنیا را به آن نسبت میدادند.به همین منوال پاریس هم برای من قبله غریب چیزهایی است که دوست دارم:ادبیات،سینما،شعر،عشق و هنر
واقعیتش الان که خوب نگاه میکنم نمیدانم این علاقه مفرط به پاریس ریشه در کجا دارد.شاید برگردد به روزهای نوجوانی و رومانهای الکساندر دوما و میشل زواگو یا ابتدای جوانی و جان شیفه رومن رولان و اسطوره قبرستان پرلاشز و...دقیقن نمیدانم.فقط میدانم پاقی فرانسوی های برایم شهر ترین شهر دنیاست.دلم به طرز خفنی میخواهد نه سفر توریستی بلکه اقامتی مثلن یکساله را آنجا تجربه کنم.در سن ژرمن قهوه بخورم به لوور بروم و در حاشیه سن قدم بزنم....
بهانه نوشتن این چند خط شد دیدن فیلم پاریس دوستت دارم paris je taime .فیلمی تشکیل شده از ۱۸ اپیزود ساخته تعدادی از نام آور ترین کارگردان های سینما:برادران کوئن،تام تیکور،والتر سالس و....با توجه به زمان کوتاه هر اپیزود حس میکنید دارید داستان های مینیمالی از پاریس میخوانید در باب عشق.حظی بردم از تماشای عاشقانه پاریس محبوبم
پاريس فوق العاده ست. مخصوصاً در شب کاملا شبيه رؤياست.
ReplyDeleteمن چقدر اين پستت رو دوست دارم
ReplyDeleteپاريسي كه دوست داري را در كتاب ها بيشتر پيدا مي كني.
ReplyDeletej'aime le paris au soir
ReplyDeletemerci pour votre vue
ReplyDeleteخب وقتی در عنفوان نوجوانی بشينی کتاب ژوزف بالسامو و بعد هم غرش طوفان الکساندر دوما رو بخونی تا ته عمرت پاريس برات ميشه يه شهر رويايی... منم همين حس رو دارم... شديد... :)
ReplyDeleteچه جالب،منم عاشق پاريسم!
ReplyDeleteهر وقت که از اوقات فرو خفته در اينجا رها شم،پر ميکشم اونجا.
آخ گفتی خوردن يه قهوه فرانسوی غليظ و هم زدن شکر تهش و با خيال راحت به اطراف خيره شدن....
اون اپيزود به نظرم مضمونش خيلی تکراری بود. گرچه تلاش هايی هم شده بود واسه پرداختش به شکل جديد. مثلن اون بازی با انگشتان، يا نشون ندادن هيچ صورتی جز مادر و فرزندش و....
ReplyDeleteمنم پاريس هيلتون رو دوس دارم مخصوصا ساق پاهاش برام جذابه!
ReplyDeleteتو فيلم ببينی و راجع بهش بنویسی و بد در بياد ؟ عمرا ! ... يادم باشه فيلماتو بيارم که خوش قول بشم و بعدش با خواهش و تمنا ازت بگيرم ببينمش ...
ReplyDeleteدلمان خواست
ReplyDeleteراستی يام رفت تو اون پستت جواب بدم (وقتی راجع به تموم رشته هايی که دوست داری توشون سرک بکشی نوشته بودی)
ReplyDeleteمن يکی ميشناسم هويجورا بود،يعنی هست!
اوم...اون در حاليکه عاشق نقاشی بود،ای استعدادش هم بدک نبود،دبيرستان رفت رشته ی کامپيوتر فنی حرفه ايی!شد خوره ی کامپيوتر،عجيبه اونم يه دختر!
پيش دانشگاهی هم هنر خوند کلی کيفور گشت،دانشگاه هم غير انتفاعی مجاز شده بود
اما ميدونی اون چيکار کرد؟
حالا رفت ادبيات انگيسی خوند چون اونو هم خيلی دوست داشت!
اواسط ترم هم يهو احساس کرد چقدر رواشناسی دوست داره!واسه همين با خودش عهد کرد پس از گرفتن فوق تو زبان بره استارت روانشناسی رو بزنه...
و همه ی اينا به کنار علاقه ی وحشتناکی رو هم به ادبيات در چند سال اخير پيدا کرده،هر سال هم بدتر ميشه!
و مدتيه روزی يه فيلم هم نبينه روزش ،شب نميشه!!!!
. & etc
اصن يه چيز تو مايه های همون معجونه...
راستی به بلاگ منم سر بزن آپيدمش بالاخره...
يکی از آرزوهام ديدنشه...
ReplyDeleteميخوام...
آخی چه تفاهمی .
ReplyDeleteخدا قسمتتون کرد يک روز گذرتون افتاد ياد ي هم از اين دوستتان بکنيد.
من هم قول میدم اگه قسمتم شد یادی از امیر بکنم .
ايول...من قصد رفتن داشتن همپا پيدا نميشد حالا که شما هستيد:هر که دارد هوس پاريس رفتن بسم الله
ReplyDelete« پاريس دوستت دارم » می خوام رئييس!!!!!
ReplyDelete