Thursday, September 13, 2007

گردون۳۶

کتاب هفته:مسیح باز مصلوب،نوشته نیکوس کازانتزاکیس،ترجمه محمد قاضی:کازانتزاکیس رو با «آزادی یا مرگ» اش شناختم.که به قول میکده دار مهربان فیلم ایرما خوشگله«اون خودش یه قصه دیگه داره».انقدر کتاب جالب بود برام که شروع کردم به خوندن بقیه کاراش.آخرین وسوسه مسیح،گزارش به خاک یونان،زوربای یونانی و برادرکشی.آخرین کتابی که ازش خوندم همین مسیح باز مصلوبه.چوپان جوانی که مسیر زندگیش تغییر میکنه.کتاب بین کارهای کازانتزاکیس یه جورایی کمتر شناخته شده اما من دوسش دارم.مانولیوس-قهرمان کتاب- تو ۲۲ سالگی برام آشنا بود

پی نوشت شخصی برای کتاب هفته:ای کسی که کتاب آخرین وسوسه مسیح من را کش رفتی،هزار سال هم بگذرد حلالت نمیکنم که نمیکنم

شعر هفته:تنهایی کویری ما آسان نیست/دستت در آستانه پیوستن میلرزد/زنهار/تنهایی کویری ما آسان نیست...اینجا بخوانید شعر زیبای دیدارگاه جان و خطر کردن اسماعیل خویی را

فیلم هفته:فرانکی و جانی :یادم بندازید پستی بنویسم در مورد کمدی های رومانتیک.به نظرم ارزش بحث کردن دارند.فرانکی و جانی بیشتر البته عاشقانه است تا کمدی.طنزش هم اگر طناز باشد طنز تلخی است که بیننده عادی را نمیخنداند.عشاقش هم از کفر ابلیس مشهور ترند:آل پاچینو و میشل فایفر.از فیلمهایی بود که مرا بیدار نگه داشت تا تمام شود،اتفاقی که معمولن کمتر رخ میدهد

آهنگ هفته: bard songs  :دوستی که کاش دوست می ماند این آهنگ را کشف کرد و به من گفت که خوشت می آید از آن.شنیدم و خوشم امد انقدر که روزی نیست که لااقل یکبار گوش نکنمش.متن آهنگ را هم میتوانید اینجا ببینید

وبلاگ هفته:رادیو سیتی .تازه پیدایش کردم و خوشم آمده از نوشته هایش

پست هفته:پست هفته نداریم ولی این شاید بد نباشد.ده فیلم مورد علاقه کارگردان های بزرگ سینما

درنگ هفته:رفاقت/نویسنده مهمان:محمد فائق

هم صحبت ، هم نشین ، هم راه و دوست دیگرند و " رفیق " دیگر!

آنطرف تر ازخلوتِ به اختیار برگزیده ، نرسیده به هیاهوی غریبِ جمع ، باریکه ی روشنی ست استوار برصداقت ویکرنگی . حضور رفیق ، مجال رفاقت ! خلوتی که تنهائی نیست ، پناه ست . آنجا که میتوانم بی پروا هرآنچه که هستم باشم وجز همدلی نبینم . رفاقت موجودیتی ست مستقل از من و رفیق ِمن ، آغازش با ماست ، اما راهش را خود برمیگزیند وما در پی اش ! .... دلیل راه ست . به اعتبارش کدام چهارچوب شکستنی نیست؟ رفیق بودن با همه موهبتش فرع ست بر رفیق ماندن . این سَیر شوق ست ، ازجنس ِ دریافتن نه از وهم ِ یافتن ، نه به کوشش ،که جوشش ست. در اثباتِ حضورش هر فعل، کلام و تدبیری ناکارآمدست ،...... مگر نگاه یاری کند !

پی نوشت:نویسنده درنگ این هفته،رفیق ترین رفیقی است که داشته ام تا بحال.انقدر که رفاقتش به تنهایی میارزید برایم برای به دنیا آمدن...این نوشتن رفاقت هم خودش کاری رفیقانه بود که شاید فقط من دریابم و خودش...نفست حق رفیق!

17 comments:

  1. *(`'·.¸(`'·.¸* سعيد *¸.· '´) ¸.·'´)*September 13, 2007 at 6:35 AM

    بوي ماه رمضان و ربناهاي دم دم افطارش داره به مشام ميرسه و بازم يه بار ديگه مهموني خدا داريم دعوت ميشيم.اميدکه از ماه رمضون امسال همون بهره اي رو ببريم که اگه تو فاصله ماه رمضون امسال تا سال آينده رفتني شديم پشيمون نشيم از اينکه بوديم و استفاده نکرديم. خدايا!به ما توفيق لذت عبادت و درک کردن حضور در محضرت رو عنايت کن

    ReplyDelete
  2. اگر کسی فقط يک بار خودشو تجربه کرده باشه منتظر زمان های خاصی و يا ماه های خاصی نیست که به اصطلاح خودش به مهمونی بره.

    در هر صورت مهمونی بهتون خوش بگذره.

    امير جان شرمنده بايد راجع به گردون کامنت ميذاشتم ولی يه دفه يه جوری شد اين حالم بايد بيشتر رو آزادی عقيده رو خودم کار کنم که بتونم هر چيزيو از هر کی بپذبرم.

    ReplyDelete
  3. kak Faegh damet garm ma ke halesh o bordim.ghalamet pooya baada.

    ReplyDelete
  4. دو سه سال پيش مسيح.... رو خوندم و جدا عاليه و ترجمش هم حرف نداره. زوربای يونانی رو هم از استادم کش رفتم که ديگه بهش ندادم. می گن کسی که کتابش رو قرض می ده نادونه و کسی که کتابی که قرض گرفته رو پس می ده از نادون  نادون تره! نتیجه این که فکر کنم آدم دونايی کتابتون رو برده باشه!

    ReplyDelete
  5. چه معرفی های جالبی.دلتنگی پست قبلی هم خيلی به دل ميشينه

    ReplyDelete
  6. به به .... گردون و اين حرفها ... والا مينويسی اينگاری همه چی طبيعيه . . . يادش بخير زير پتو يواشکی آزادی يا مرگ رو خوندم ....

    ReplyDelete
  7. من اصولا وقتی فيلم نگاه ميکنم نشده در موردش نقدی بخونم و دنبالش برم ُ از اظهار نظر کردن هم خوشم نمياد بااخص تازگيها که هيچی!

    ولی الان هنگ کردم فرانکی و جانی کمدی بود واقعا؟

    من بعضی وقتها يعنی شايد سالی يکی دو بار اين فيلم رو ميبينم! يعنی ميزارم يکميش رو نگاه کنم تا اخر ميبينم ُ فقط بخاطر تنهايی وحشتانکی که در تک تک ادمهاش موج ميزنه از اين بعده که دوسش دارم يادم می ندازه من هيچ وقت به اندازه ادمهای اين فيلم تنها نبودم...

    اتفاقا چند وقت پيش که دوباره ميديدمش برام اين سوال بوجود  امده بود که امکان زندگی برای يک مهاجر ایرانی  با درامد پايين در شهری مثل نيويورک اصلا هست ُ يا اصلا برای من قابل تحمل هست اين حجم تنهايی و بی کسی؟

    خلاصه کمدی بود واقعا؟!

    ReplyDelete
  8. آقای ديوانهSeptember 13, 2007 at 1:12 PM

    فقط با درنگت حال کردم! آهنگ زياد به دلم نچسبيد...ولی يه نکته جالب اين بود که تو خوره فيلم های جديد نيستی! و فيلم های قديمی( منظورم واسه دهه ۹۰) رو هم نگاه می کني.

    ReplyDelete
  9. آهنگ هفته و وبلاگی که معرفی کرده بودی خیلی عالی بود.مخصوصا وبلاگ،که خیلی متفاوت بود.مرسی.

    ReplyDelete
  10. اسماعيل خويی خيلی دوووووووووووووس دارم.می دونی که.... رفاقت فائق حرف نداشت و نداره و نخواهد داشت... امير فوق العاده ست انتخاب موضوعات درنگ هفته.کاملا تناسب داره با نويسندگانش.

    ReplyDelete
  11. فيلم محبوب من هست فقط اگه بدونم کدوم بی صفتی اون رو از فيلمهام کش رفته خودم تبديلش می کنم به فرانکی!!!

    ReplyDelete
  12. آيدين فيلم کمدی نبود...به نظر من هم کمدی رمانتيک طبقه بندی کردنش اشتباهه ولی تو دو سه تا ريويو خوندم که اينجوری طبقه بندی شده من هم اينو نوشتم و توضيح دادم که اگر طنز بود طنز تلخی بود...هی رفيق سه ۴تا سکانس محشر داره که عمری ميمونن برای آدم نه؟

    ReplyDelete
  13. باورم نميشه ۳۶ هفته از گردون اولت گذشته!!شايد هم کمی بيشتر...يه چندتايی گردون جا افتاد نه؟!

    ReplyDelete
  14. دست راستتان همچنان زير سر ما برای کتاب خوندن و فيلم ديدن. راستی اين کتاب تیپ شخصيتی من کدام است رو اگه نخوندی بخون (همون تست تیپولوژی يونگه اما با توضيح و تفسير و  راه کار) ضمنا بيا و هر دو وبلاگمو بخون. جالبه توی وبلاگ عريضه راجع به قسمت دوم داستان نظرت چيه؟ نکنه همه يه جور ديگه فهميدن؟

    ReplyDelete
  15. اينها رو ولش اردك آبي چه خبر؟

    اون رستوراني كه تو خيابون وليعصر بعد ار پارك وي كه هر روز يه غذاي روز خوشمزه داره رفتي؟

    اگه نرفتي امتحانش كن جالب.رستورانش ام مال دختر بازرگان.

    ReplyDelete
  16. من اينقده اين مدل رفاقت دوست دارم که نگو و نپرس ؟

    حالا چرا صبح اول شنبه ای هيچی ننوشتی ؟

    ReplyDelete
  17. پدر(نم‌نم) - دکترکوچولوSeptember 15, 2007 at 4:14 PM

    اين کتاب فوق‌العاده است...من آخرش گريه‌ام گرفت...

    ReplyDelete