Monday, August 24, 2009

اژدهای هفت سر پدرسالاری

...اما اگر درک خود را از "تجاوز جنسی" بر مبنای مفهوم"ناموس" صورتبندی کنیم (امری که خصوصاً در جوامع پدرسالار شایع است)، در آن صورت (صرفنظر از تمام مشکلات نظری این صورتبندی) عملاً زمینه را برای سرافکندگی و تحقیر قربانی فراهم آورده ایم.  مطابق تلقی ناموس مدار، قربانی پس از آنکه تجربه هولناک تجاوز جنسی را از سر می گذراند، به فردی "ناموس دریده" و "بی آبرو" تبدیل می شود، و تازه پس از آن تجربه دردناک باید بار ننگ بی آبرویی را هم بر دوش بکشد.  در غالب موارد، رنج "بی آبرویی" برای قربانی بسی جانکاه تر از اصل تجربه تجاوز است. تلقی ناموس مدار، فرد مورد تجاوز را دوبار قربانی می کند...


متن کامل مقاله مفصل دکتر آرش نراقی را گذاشته ام اینجا تا دوستانی که فیلتر شکن ندارند به آن دسترسی داشته باشند. این روزها به هر طرف که می روم می خورم به دیوار های پدر سالاری. پدر سالاری است که به اطاعت بیش از استقلال ارزش می دهد، پدر سالاری است که وظیفه مدار است نه حق محور، پدر سالاری است که بر همه شوون زندگی ما مثل بختک سنگینی می کند: در رفتار مان، واژگانی که بکار می گیریم، روابط ما با خانواده فرزند معشوق...اژدهای هفت سری است این پدرسالاری که هر بار یکی از سرهایش را قطع می کنی به جایش سر دیگری می روید


برای همین فکر می کنم در یک ساخت تا بن دندان آلوده به پدر سالاری، باید به جای پدر سالار علیه پدر سالاری جنگید. سیر اتفاقات مشروطه تا همین حالا را که نگاه می کنی، همه چیز انگار مدام تکرار شده، مهم نیست که پدر سالار در راس هرم چه کسی است، ابزار سرکوب پدرسالارانه به شدت مشابه بوده است. اشتباه ما همیشه مبارزه با پدرسالار به جای پدر سالاری ، جایگزینی معلول با علت است. اشتباه نسل 57 مبارزه با شاه به جای خوی شاهنشاهی بود، تجلی اش هم شعار تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود، شاه کفن شد و وطن، وطن نشد. ما الان اما وقت داریم صد سال تجربه مشروطه و نشدن ها و نرسیدن ها را بگذاریم جلوی رویمان و به جای پدر سالار، پدر سالاری را هدف بگیریم. وقتی می گویم پدر سالاری را هدف بگیریم یعنی دقیقن خودمان را هدف بگیریم، فرهنگ رفتاریمان را، دایره واژگانمان را، روابط بین خانواده و کار و زندگیمان را...این سخت ترین بخش کار است. طلب دموکراسی در خیابان، وقتی ما در خانه هایمان دیکتاتوریم ناشدنی است. از خانه ها شروع کنیم!

10 comments:

  1. مرگ بر دیکتاتور چه من باشه چه دکتر

    ReplyDelete
  2. جانا سخن از زیان ما می گویی!
    کاملا موافقم با نوید! باید به احترام نویسنده این وبلاگ ایستاد و کلاه از سر برداشت!

    ReplyDelete
  3. چقدر فکر می خواد.,

    ReplyDelete
  4. من شادمانی ام را با آبادانی این خاک گره زده ام
    معرکه است این جمله و عجیب تاثیرگذار.مدتهاست که آدمها شادمانیشان را تنها با منافع شخصیشون گره زده اند و خواندن همچین جمله ای یادت می آره که هنوز می شه امید داشت.ببخش که به این پستت ارتباطی نداشت.

    ReplyDelete
  5. احسنت بر تو امیر حسین

    ReplyDelete
  6. من دقیقا اینجارو از بعد از نمایش انتخابات شناختم و خوندم..الان بعد ازحدود این هفتاد روز احساس می کنم که باید در برابر این وبلاگ و نویسنده اون  و تمتم مطالب نوشته شده تمام قد ایستاد و کلاه از سر برداشت...

    ReplyDelete
  7. من هم دقیقا فکر می کنم حالا که نذاشتن این جنبش اول کار چیزی به دست بیاره پس باید بشینیم و آسیب شناسیش کنیم. البته من که نه مثلا شما. اصلا شاید بهتر شد که هیچ پیروزی به دست نیوردیم تا یه زمانی داشته باشیم حداقل تکلیفمون رو با خودمون روشن کنیم. یادمون نره اتفاق هی قبل از انتخابات رو. اگر ا.ن و حامیاش به افرادی بین خودشون که انتقاد می کنن, می پرن و بهش توهین می کنن, این رفتار نباید بین ما وجود داشته باشه. حرف های سروش خطاب به دولت آبادی که یادمونه؟ این یه نمونه بود. به نظرم حالا که وقت داریم,‌ وقتشه که بریم سراغ شناخت جریان تا این دفعه یه کار درست و درمونی انجام بدیم تا دوباره سی سال بعد یا کمتر به خنسی نخوریم. البته بگم من منظورم از یه کار درست و درمون یه اصلاحات درست ودرمون و به انقلاب فکر نمی کنم! اصلا  از شنیدن این واژه مورمورم میشه!

    ReplyDelete
  8. باید چند تا نسل بیاد و بره به شرطی که حداقل حداقل پدر و مادر های ی مثل ما داشته باشن تا برسیم به برچیدن و یا حتی مبارزه ی واقعی با پدر سالاری.
    و یک مشکل بزرگی که هست اینه که ایران ما خیلی بزرگه و جامعه ی ما الان چند شقه شده.من اینو توی دوست و اشنا و علی الخصوص اقوام ساکن شهرستانم میبینم.

    ReplyDelete
  9. اميدوارم مردسالاری، زنانه گی، مردانه گی و لغاتی که به اين شکل به کار می بری، همان طور که در باقی ی جاها، ارجاع به مفهوم اش خوانا باشد. شايد هم بد نيست که اين مرد و زن را از ساختمان کلمه ها بيرون بکشی (بکشيم، بکشند) که معنا به صورت نمايان شود. به شخصه از دو چيز می ترسم: 1. حمل معنايی به کلمه يی که معنايی ديگر دارد، 2. خلق کلمه يی برای معنايی که پيش تر کلمه يی برای آن موجود است.

    خواستم قبل از آن که درون خانه بروم (و البته درونی تر، در خودم) اين کلمه ها را ساده کرده باشم که بعدتر قاطی نکنم. آخر من يک جورهايی حافظه ی خوبی ندارم. اگر اجازه بدهی به همان «سالاری» فکر می کنم و ترکيبات اش. چه مردسالاری، زن سالاری، چه شايسته سالاری، چه هرچه سالاری. گير قضيه به نظرم سالاری ست.

    ReplyDelete
  10. ولی چه طور ؟
    حتی ار خونه های خودمون ؟
    من که نمی دونم.

    ReplyDelete