در نظر بازی ما ...

سلام!ديشبم شبی بود که حالی کرديم.مهمان تشريف داشتيم چنان چتر باز کرديم و لنگر انداختيم و چنان مست باده الست شديم که صاحبخانه مظلوم بالاخره مجبور شد ساعت ۳ صبح بنده حقير رو با آشغالها بذاره پشت در.به چه حالی من تا خانه رسيدم بماند.جای آلن و سينا سبز!

۱-با فرا رسيدن فصل گرما تهران ديدنی شده.لباس خواتين شوخ چشم،رنگارنگ و تنگ چنان که آفتاب روی انبوه برجستگی ها و فرو رفتگی های سلوک بر باد ده نسوان عزيز تر از جان ،نقاشی های شبه امپرسيونيستی تصوير ميکنه،با رنگايی زنده و سايه روشن هايی درجه يک.از من اگه بپرسن بايد عارض شم ونگوگ به گور هفت جد ختنه نشدش ميخنده اگه ميتونست شاهکارهايی اينچنين رنگی و گرم و البته متحرک خلق کنه

۲-صبح به روال هر روز شرق خريدم شروع کردم توی تاکسی تيتر ها رو خوندن.صفحه اول عکسی بود از احمد صدر حاج سيد جوادی که منو برد تا روزای گرم ۱۳۷۸.روزايی که با اميد ميرفتيم دايرة المعارف تشيع برای مدخل نويسی .دايرة المعارف تشيع تشکيلاتی بود که به همت خانم محبی و به ياد شهيد سعيد محبی پسرش شکل گرفته بود و تنها توسط اين شيرزن اداره ميشد.اقای صدر-وزير دادگستری کابينه بازرگان-اونجا مسوول تاييد نهايی نوشته های ما بود.به جرات ميتونم بگم از اين ادم باشخصيت تر،نجيب تر و انسان تر من کسی رو تو زندگيم نديدم.الان بايد بيشتر از ۸۰ سال داشته باشه.نميدونم دايرة المعارف الان دايره هنوز يا مشکلات مالی و فشار های سياسی بالاخره دخلش رو اورد ولی روزای خوبی که اونجا داشتم و چيز های با ارزشی رو که ياد گرفتم هيچ وقت فراموش نميکنم.

۳- يه سانچو دارم شاه نداره...به کس کسونش نميدم....به راه دورش نميدم...

سانچو:ارباب !شما که ميگفتين بهت حسوديم ميشه و محبوبيتت از من بيشتر شده و منو تحت الشعاع قرار دادی و...حالا چرا داری پزمو ميدی؟ارباب منم هر وقت باهات ميام بيرون اين روزا يه موج گرما تو بخشای فوقانيم شروع ميشه و هر چی به قسمتای تحتانی تر ميرسه فيزيکی ترو برجسته تر ميشه،من فکر ميکردم از افتابه ولی حالا فهميدم تاثير نقاشی های امپرسيونيستی متحرکه

پی نوشت :از دوشنبه تا اخر انتخابات آزاديخواهی و در پوستين خلق هر روز آپ ميشن.حرفای جدی انتخابات رو تو آزاديخواهی مينويسم.هجويات انتخاباتی رو تو در پوستين خلق.يه کانديداهايی من بسازم چل ستون چل پنجره..