نقاب میزنیم قربانتان بروم نقاب میزنیم.خوب که فکر کنیم انقدر به این نقاب ها عادت کرده ایم که اصلن یادمان رفته چهره واقعی مان چه شکلی بوده.تا وقتی همه چیز خوب پیش برود اشکالی نیست کثافت کاری از آنجایی شروع میشود که احساس تهی بودن میکنید و روزگار یا ناخوداگاه یا کائنات یا هر کوفت لجن درمالی میخواهد به زور این ماسک مضحک را از صورتتان بردارد.مثلن خود من، یک ماسک جواهر نشانی دارم که اسمش پسر مسوولیت پذیر است.نمیتوانید تصور کنید چقدر گه میشوم و حال بهم زن وقتی این ماسک کوفتی روی صورتم است یا آن ماسک درخشان بچه خوبه که پر از مهربانیست و بخشش و بخشایشگری یا این کشف آخریم نقاب نورانی یاریگر دیگران که منتظر است حس کند کسی احتیاج دارد به کمک و بعد برود بدود یاری رسانی فرماید تا بعد بتواند شنود چقدر تو پسر خوبی هستی،حلالش باشد آن شیری که تو را میخورد یا یک همچین چیز هایی...پسر خوب کمک رسان آماده میانجی گری ...من حالت تهوع میگیرم وقتی بهش فکر میکنم.عمیق که بشویم به این ماسک ها پشت هر کدام یک کودک هراسیده یا ناامن یا تحقیر شده پیدا میکنیم که ضعف و هراسش را پنهان کرده با این نقاب های رنگارنگ:یکی سخاوتمند است یکی یاریگر یکی میانجی یکی عاشق یکی...تهش یعنی ببین من چقدر خوبم،ببین من چقدر به درد بخورم، به من صدمه نزن پس و یا حتی بالاتر از آن مرا دوست داشته باش...اسمم را میگذارم غضنفر اگر یکی یکی این نقاب ها را برندارم از روی صورتم به هر قیمتی و هر چه که میخواهد بشود
پی نوشت١:آدمهایی بوده اند که خیلی دردم آورده اند.هرکدامشان را بعد گذر زمان نگاه کرده ام بزرگترین معلم های من بوده اند که کجی مسیرم را اصلاح کرده اند.زمان لازم است فقط ،تا بتوانم انگشتم را بگیرم سمت خودم و نه دیگران و بفهمم چیزی که به من صدمه زده یا مرا تا بدین حد رنجانده فقط حماقت و معصومیت ابلهانه خودم بوده و لاغیر.خدا این معلمین محترم را بنشاند پیش آموزگار ان شاء الله
پی نوشت ٢:عرش کبریایی معزز!اطمینان میدهم سلسله اتفاقات این بیست روزه زندگی من برای خواباندن فیل هم کافی بوده و درخواست میکنم کمی مراعات این بنده حقیر را فرمایید. و من الله توفیق امیر!
یه حرف هایی بود که باید خصوصی زده میشد.چک کن لطفاً
ReplyDeleteتو این ژست حرف زشت زدی.. نه؟
ReplyDeleteژست همان پست است با همان طراوت با همان زیبایی..
ReplyDeleteامیر جان خیلی به این موضوع فکر کردم که ما خودمون نقابیم یا نقاب می زنیم؟؟؟
ReplyDeleteمن به این نتیجه رسیدم که اگر نقاب و برداریم هیچی ازمون نمی مونه!
احتمالن نقاب ها یه وجه هایی از شخصیت ما هستن که با هامون خو گرفتن...
عملن عده بسیار کمی شاید پیدا شوند که بتوان به چهره های بی نقابشان نگاه کرد. فکر می کنم آدمیزاد تاب تحمل تماشای چهره های بی نقاب را نداشته باشد ولو در آیینه
ReplyDeleteآرام شوی ای کاش ...بدون نقاب هم به نظرم بار زیاده از حد خوبی ... تعارف چرا؟ نوشته های تو خود شاهد مدعای من
ReplyDeleteمحشر بود این پستت امیرجان ، زدی تو خال!
ReplyDeleteخصوصی داری لطفن!
ReplyDeleteپی نوشت 2 خیلی جالب بود و البته آدم رو به فکر میندازه که به گذشته شو درداش دوباره نگاه کنه و....
ReplyDeleteهر روز که از خواب پا می شیم نقاب به صورت می زنیم....
ReplyDeleteیکی معلم می شه و یکی...
آخ آخ امیر خوب می فهمم چی میگی. من پنج سال از زندگیم رو برای کشف و روبه رو شدن با همه این نقابها صرف کردم. باورت نمیشه که وقتی یکی از این نقابها رو برمیداری اگر مواظب نباشی اگر حسابی شجاع نباشی اگر مرتب بیدار نباشی می بینی به جاش یه نقاب دیگه زدی. و این بار "بی نقاب بودن" شده نقابت!
ReplyDeleteاگر بدونی چقدر از این موضوع درد می کشم . از این ماسک دختر خوب مادر همکار مهربان رفیق همیشه خدمتگزار و ... مرده شور همه شون رو ببره . همه شون یه مشت دروغن . راست میگی حالم به هم می خوره. چاره ای هم هست؟
اما یه چیز دلگرمم می کنه و اونم اینه که یه نفر یه دوست همسن و همجنس و هم شرایط خودم من رو بدون نقاب دیده و من هم اون رو بدون نقاب دیدم و نتیجه ش این بوده که بیشتر همدیگه رو دوست داشتیم و به هم احترام گذاشتیم . چیزی که واقعا باورپذیر نیست اما اتفاق افتاده. با دیدن لجنهای وجود همدیگه نه تنها فرار نکردیم بلکه محبت و احتراممون به هم بیشتر شده اما راستش رو بخواید واقعا ترسناکه که بخوام این کار رو بازم تکرار کنم.
نمی دانم . ولی می دانم روزی که این نقاب ها رو برداریم . بعد چی کار باید بکنیم . فک کنم من اون موقع از ترس اینکه مبادا این نقابا دوباره برگردن نه دیگه مهربونی کنم نه دختر خوبه باشم نه فلان وفلان و... کلن یعنی می خوام بگم سخته آقا سخت
ReplyDelete