یه شعری داره عباس صفاری تو مجموعه دوربین قدیمی که من اصلش یادم نیست ولی مضمونش تقریبن اینه که «بعضی روزا مثل یه تابلوی باسمه ای میمونن که هدیه یه دوست مهربان و لی بد سلیقن و آدم نمیدونه باهاشون باید چکار کنه»...گند زدم به شعر داش عباس تا بگم امروز به طرز خفنی ازون روزاست
دعای آخر هفته:بارخدایا من به چند تا اتفاق خوب و چند معجزه کوچک و مقادیری شادی محتاجم فلذا به قول نامجو خان:ای عرش کبریایی چیه باز تو سرت؟/کی با ما راه میایی جون مادرت
کاش بعضی روزا اینجوری بودن. میشه شک کرد که همه ی دوستایی که این روز ها رو به ما هدیه دادن بد سلیقه بودن یا اینکه همه این هدایا رو یک نفر بهمون داده!
ReplyDelete.
یه شعری داشتم خیلی وقت پیش ها که یاد اون افتادم
:
آقای روز فروش!
نگاه کنید:
این روز ها که به من فروخته اید
همه "شنبه "اند!!
.
امیر آخه الان..دقیقا الان, مزه اش به همین گنگیشه.,!
ReplyDeleteآقا قبول نیست. گردوه رو کردی گردون!
ReplyDeleteما هم دو سه باری از این خورده فرمایشات برای باری تعالی لیست کردیم جواب آمد "دوزار بده آش به همین خیال باش"
ReplyDeleteاین دعای نامجوخان خیلی خوب کار می کنه. من چند وقت پیش با همین ریتم از ته دل با عرش کبریایی درددل کردم چنان باهام راه اومد که نپرس!
ReplyDeleteمی گم چی شده تازگیا اینجا همه به مقام خان ارتقا پیدا کردن؟! فکر کنم یه چیزی مثل عفو رهبری ( یا ارتقای رهبری!) باشه...
ReplyDeleteببین اون روزها رو بیخیالش...
ReplyDeleteمن چند وقت پیش دعای آخر هفته یه همچین چیزی نوشتم آآآی خوش گذشت.نمی دونم میونت با جناب عرش چیه.ولی فکر کنم جدیدن بلاگ خون شده..امیدوارم مال تو رم بخونه...
آخر هفته خوش بگذره
ReplyDeleteآخ که نگوووووو از این روزا
ReplyDeleteبه جووووووووووووووووووووون خودم و خودت احتمالاَ وقت گل نی
ReplyDelete