مسخره شاید باشد:اینجا بنشینی روی یک صندلی اداری بزرگ و در حالی که نگرانی برای مادر و غصه امور خانه و اضطراب چه میشود میچرخند توی مخت و دلت هم مانده پیش اشک جمع شده توی چشم های دردانه ات،زنگ بزنی به فلان مشتری که آقا این سه میلیون پیش پرداخت فلان پروژه چه شد؟
زندگی باید به همین مسخرگی باشد این روزها
آخ امیر عزیز چقدر خوب گفتی...این روزها دلم می خواهد بزنم زیر همه چیز و بی خیال این کار ت خ ... بشوم...زندگی خیلی مسخره شده است.
ReplyDeleteسالهاست به این مسخرگی و پوچی زندگی رسیدیم برادر... احساس تازه ای نیست...والا
ReplyDeleteیاد آن روز ها افتادم که شرکت بودم و دلم توی خانه مانده بود پیش مادر... یاد همه ی روز های بعد از آن تا امروز...
ReplyDeleteعمر نگرانی ات کوتاه امیر جان. امیدوارم زود گذر باشد
ReplyDeleteزندگی همینه... تلفیق همه چیز باهم. بهترین روز تو بدترین روز کس دیگر و بالعکس
ReplyDeleteشاید هم تمامی روزها .....
ReplyDeleteمسخرگی به نوعی دیگر.........
این نیز بگذرد....
ReplyDeleteچه مردادی...
ReplyDeleteولی چرا من فکرمی کنم اینقدر همه چیز جدیست؟
ReplyDeleteیادمه چند سال پیش که یونگی نشده بودم نوشتم:
زندگی جدی ترین شوخیست که در بدترین لحظات می خنداند و ...
دل قوی دار ، میگذرد اینروزها هم...برای تو و دردانه و مادر ،صبوری و امید و سلامت آرزو میکنم.
ReplyDelete:| مادر...
ReplyDelete