سلام!رو به قايق ايستاده ام/نگاه ميکنم/نميتوانم خود را توی دريا بيندازم،دنيا زيباست/از طرفی گريه هم نميتوانم بکنم/مرد هستم!!!(اورهان ولی)
۱-تصوير پسرکی که از فشار و نياز توامان گريه لبهايش ميلرزد ولی بغضش را فرو ميخورد و لبانش را گاز ميگيرد تا اشک نريزد به تازگی در ذهنم با اين شعر اورهان شکل ميگيرد.
۲-هر وقت فکر ميکنم پيروز شده ام ،اهنگی،خيالی،تصويری و يا هر کوفت ديگری هست که يادم بياورد چه اندازه ويران شده ام.تمام سهم من از ۸ سال جوانی،ضيافت کابوس های وحشتناکی است که با کارت دعوت جاودانی تو مهمانشان ميشوم.برای اينکه به من نشان دادی تا چه حد ميتوانم احمق و بی خاصيت باشم تمام عمر مديونت ميمانم.
۳-وقتی اينچنين محتاج گريستنم و چشمانم ياری نميکند تنها دوای درد زار زدن بی منت و دغدغه، مستی است.
۴-ديشب فنز را ديدم.مدتها بود که کاری-حالا فيلم،کتاب،ترانه يا هرچيز ديگر -اين چنين زير و زبرم نکرده بود.کاش...
۵-دلتنگ توام.دلتنگ سايبان امن مژگانت،بی قرار شنيدن ترنم دستانت...دلتنگ توام!
اين نيز بگذرد...من خوبم فقط ديگر تاب کشيدن اين همه ويرانی را روی شانه هايم ندارم.همين!
۲ رو واقعا درک ميکنم...خيلی سخته...
ReplyDeleteمن هم درکت ميکنم .. اما دادا تنها نيستی ... همه همينطوريم زير فشار ها داره بغض هامون مي ترکه ...اما اينها هم ميگدرند و چيزی که واسه ما ها ميمونه مثلن تجربه هست و خاطرات که اون زمان هم اين خاطرات به طمع شيرين خواهد آمد ....من چندان خدا باور نيستم اما ....."ان العسرا مع يسرا ...دادا قوی باش و بايست ! ;)
ReplyDeleteموافقم امير .. اکثر جمعه ها اين اهنگو گوش ميدوم : .. من از عبور جمعه ها از بوی تنهايی پرم .. زير سفال سقف شب ثانيه ها رو ميشمرم ... // اين نيز بگذرد...
ReplyDeleteمن هم خوبم فقط ديگر تاب کشيدن اين همه ويرانی را روی شانه هايم ندارم.همين!
ReplyDeleteرئيس..مثل خراب کردم اومدم پشت ..اوضاعت اينگار همچيت رديف نبود ..منم که از همه آدما بد تر !
ReplyDeleteراستی امانتی منو چرا نميدی؟ از حال بد من سوء استفاده کردی و صحبت رو عوض کردی به دختر پولدار؟ ميام ميگيرمش!
ReplyDeleteاينجوری نبينمت.....از خودت خبر داری.....اما من ...مستی هم درد منو ديگه دوا نمی کنه.....مثل چهارپا موندم تو گل......
ReplyDeleteدلبرکم چيزی بگو به من که خاموش تو ام . به من که همبستر تو اما فراموش تو ام . هروقت دلم ميگيره اين رو می ذارم . همه برقها رو جز لامپ ديواری هال خاموش می کنم . يه عروسک گنده ميگيرم بغلم و ... بخوام نخوام زار می زنم ... دلتنگ شدم امير . نمی دونم از غم قديمی هجران دستهاست يا جمعه لعنتی يا .... بماند .
ReplyDeleteامير می فهمت به معنی دقيق کلمه ! کاش مرد نبودم و گريستن برايم عار نبود . نه به چشم مردم که به چشم خودم .می دونی زمانی برای افسوس ديگر نيست . کارت دعوت کابوس ٫چه بخواهی چه نخواهی خواهد آمد.رفيق من می فهمت کاملا.
ReplyDeleteسلام. می دونی خدا خيلی صبوره و اون موقع که از روح خودش در اين آدميزاد عجيب و غريب دميد به جای خيلی از صفاتش صبوری رو در اون دميد و ... صبور باش و مطمئن باش شونه های مردونه تو که هيچ شونه های ضعيف ما مونث ها هم تحمل هر باری که خدا به دوشمون بذاره رو داره. به قول خودت اين نيز بگذر چه جوريش مهم نيست. صبور باش...
ReplyDeleteمی دونی بعضی زخم ها هيج وقت التيام ندارد حتی وقتی دست عزيز ترين کس دنيا در دستت باشد و دنيا برايت بهشت برين باشد. امشب دوس داشتم پيشت بودم و با هم تا خود صبح صحبت می کرديم
ReplyDeleteآخر گزينه سوم را امشب براي غم دوستم و هم پيالگی برای کم شدن غمش انتخاب کردم با اون همراه شدم و می دانم که دارم زير قول خود می زنم اما من خراب رفيق حاضرم بميرم و غم دوست نبينم . کاش تو هم تو جمع ما بودی امشب .دلم گرفته خیال خواب ندارم. هم تو دنيای واقعی رفيقی بيقرار و غمناک است هم در دنيای مجازي
ReplyDeleteبغض وا مانده ای که مدتهاست بيخ گلويمان را گرفته و از له له زدن مان شوق می پراکند و مدتی است که اين بغض را در حد خويش نگه داشته ام و به جايش خنده های دردناک تر از هر بغض سر می دهم .... اين طور بهتر است !!! اميد که شانه هايت تاب آرد .....
ReplyDeleteداداش نبينم اينطوری دلتنگ باشی ! اما خوبه. صدای دلتنگيت آروم و سنگينه. صدای دلتنگی من هميشه توی بوق و کرنا زده ميشه ...
ReplyDeleteوقتی داشتم متنت رو می خوندم آهنگ هفته رو هم گوش می کردم. گوش دادی بهش درسته؟ روز جمعه حرف تازه ای نداشت هر چی بود....... خيلی قشنگ نوشته بودی دوست عزيز. تلخ ترين غمی که امروز داريم خاطرات شيرين گذشته است. تا بعد........
ReplyDeleteدلتنگیت را روی شانه های ويرانيم تقسيم کن...هميشع برای آفرينش رنج چيزی درونم قدم رو می رود
ReplyDeleteاميرم! تو که قرار بود کوه باشی؟ پس اين تنققت (از مصدر نق!!!) چيه برار؟... مرد ان است که در کشاکش دهر٬ سنگ زيرين آسيا باشد... دلم کشيد بغلت کنم پسر... کاش اونی که دلت تنگشه بياد... يا حق!
ReplyDeleteسلام . فکر کنم يه جورايی قاط زدی داداش . يه پيک فکر کنم موثر باشه .
ReplyDeleteوقتی بی قرار و نگران مادرم با این حرف مرا آرام می کند <<فردا روز بهتريست مطمئن باش ٫عزيزم بخواب>> تو هم شب خوبی داشته باشی .حتما فردا روز بهتريست.حتما...
ReplyDeleteبه قول دوستی <<از ما که گذشت اما حاجی !رو تانک هاتون بوق بزارين> کاش زندگی اینو می فهمید
ReplyDelete(نمی دونم جوک را شنيدی يا نه؟)
دل قوی دار اميرم.زندگی خوابی است...
ReplyDeleteسلام امير.
ReplyDeleteامير ان چيزی را که من از اين متنت گرفتم درسته؟
ReplyDeleteامير....
ReplyDeleteای بابا ای بابا...........نمی دونم چرا همه ی برو بچ يهو دچار ياس فلسفی شدن........آقا امير تو ديگه چرا.........؟؟؟
ReplyDeleteساقی غم من بلند آوازه شدست/ سر مستی من برون ز اندازه شدست
ReplyDeleteفاهوس جان من از کجا بدونم تو ازين نوشته های در پيت من چی گرفتی که بگم درسته يا نه؟ فقط نگران نباش.
ReplyDeletesalam...ey baba....hame injoory shodan...yani man tanha nistam?e..na?...vali che bad:((((((((amir agha be ghole dostan hame zire fesharo...bayad mohkam bood.....ta taghdire adam chi bashe.........khodaro shokr..........har chi salahe.......
ReplyDeleteاه اه اينا اثرات فنز ه ؟؟
ReplyDeleteهنوز دلتنگی ؟؟؟ ايييييييييييييييييش !!! (:
ReplyDeleteامان از دلتنگی! من که دلتنگيهامو سپردم به باد زمان! نميدونم روی کدوم قاصدکخرابميشه! دوست من زيبا بود!...
ReplyDeleteسلام دوست من ... زيبا نگارش ميکنی خسته نباشی به ما هم سری بزن اگه قابل ... يا حق
ReplyDeleteدلتنگ هم نباش چون اين هم ميگذرد!
ReplyDeleteدلم گرفت امیر جان حتی شیرها هم احتیاج به گریستن دارن...
ReplyDeleteشايد که چو وابينی خير تو در اين باشد ، امير ، جان ِ برادر !
ReplyDeleteسلام.... فراموش کن کی هستم.... اما براستی اين بازی سرنوشته يا سهم نوشته شده من و تو از تنهايی.... شاد باشی...
ReplyDeleteزيبا مينويسی درکشون آسونه ...
ReplyDeleteسلام امير.همين.
ReplyDeleteدلتنگ نشو همه مثل هم هستن .. اگه بدونی امروز چقدر دلم گرفته بود .. فقط محکم باش تا بتونی دووم بياری ..
ReplyDeleteتازگيها هيچ چيز نمی تونم اينجا برات بنويسم جز سه تا نقطه... هوم امشب دوباره يعنی صد باره شبهای روشن رو ديدم تمام شبهای تهران بدجوری هوسش را کرده بودم و امشب باز ديدمش يه جا دختره به آقاهه می گه: اين که آدم خودش رو بزنه به اون راه يه صنعت ادبيه آقاهه جواب ميده نه يه استعداد خداداديه. چرا اينو گفتم خودم هم نمی دونم
ReplyDeleteآه ! سهم من اینست.
ReplyDeleteبگذاريد و بگذريد... چشم بياندازيد و دل نبازيد.
ReplyDeleteانگار... انگار... سرگذشت همه مثل همه. فقط جزئيات فرق داره و اين که جرئت بازگو کردن سرگذشت رو داشته باشيم يا نه. سناريو چه غمناکه!
ReplyDeleteسام عليک حاجی! اين نيز گذشت يا هنوز ادامه داره؟ ها؟
ReplyDeleteگذشته..........خيلی وقته!ولی هميشه تازست!
ReplyDeleteمن نمی فهمم . ميای يه کامنت ميذاری که من ريسه ميرم از خنده بعد می نویسی قاری غمگين زندگی ؟؟ خودتی !!! اصلا می دونی چيه . به نظر من ادمی که می تونه به طنز بنويسه نمی تونه دلتنگ بمونه . يالا اعتراف کن حالت خوبه ! ((:
ReplyDeleteمخلص شازده غولمون دربست !!! (;
ReplyDeleteويرانی ها را عاقبت بايد رها کنی....
ReplyDeleteخوبه! انگاری همه تو رو درک می کنن ... ولی من اصلا درک نمی کنم ... واه واه ! چه معنی داره؟! سنی ازت گذشته ...خجالتم خوب چيزيه ...
ReplyDeleteيه کم از اين ابولی من ياد بگير! ... تا حالا يه بار هم نشده از اين حرفا بزنه :)
ReplyDeleteای بابا اين وبلاگت که نصف کامنتام رو خورد :(
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteسکوتی چرا برادر؟
ReplyDeleteخيلی خوب بود . به روزم .
ReplyDeleteسلام جالب بود پيش من هم بيا
ReplyDeleteامير آقا خيلی اصيل و بی دروغ حرف ميزنی. خوشحالم که آشنا شدم. با خوشحالی لينکت رو به بلاگرولينگم اضافه کردم.
ReplyDelete