...گاه در فرار از خود،بازی شادابی و شادمانی را در پيش ميگيرم.خود را ميارايم،...جانم را جلاميدهم...طبيعت را حس ميکنم...بو ميکشم...عطر ميزنم...ميبينم،ميچشم،ميبويم ،لمس ميکنم و...درميانه تمامی اين احوال ميشوم کسی که در باور کردن شادمانی در ترديد دايمی است.شايد ازين روست که شاديهايم ظاهريند و غمهايم طبيعی...رنج من بيرونی نيست،دردم اززير پوست است.ازحدفاصل جسم و روح...گاه که به عشق می انديشم درد لحظه ای ارام ميشود و من تنها اين لحظات عاشقی را زندگی ميکنم مابقی همه تشييع جنازه ايست به طول تمام حيات(سيدابراهيم نبوی-بوی تمشک وحشی)
بيخود نيست که من اين همه با ابراهيم نبوی احساس نزديکی و بستگی ميکنم.خطوط بالا رو که خوندم يه لحظه نفسم بند اومد بعد با خودم گفتم اين که منم!ميدونم که نبايد اينطور باشه...شنيدم که انسان فقط شادمانه هايش رو زيسته است...ولی اين واقعيتيه که وجود داره و مدام خودش رو به من تحميل ميکنه...بوی تمشک وحشی رو بخونين به نظرمن که به چند بار خوندن ميارزه!
ممنون. من هم خيلی خودم رو توی اين خطا ديدم. راستی هایپر لينک ندادی به بوی تمشک وحشی.
ReplyDeleteسلام ریما(ریما=امیر چپکی) خوفی خاله؟ مرسی اومدی... و اما در مورد پستت آره به چند بار خوندنش می ارزه..زياد
ReplyDeleteمتن تاثير گذاری است....کجا دنبالش بگردم؟
ReplyDeleteهی رفيق ...من که امروز پيشت بودم .. ديدن ريخت بی مزه من که دل تنگی نداره .....در ضمن يک فکری به حال ريش غير متعارفت بکن !
ReplyDeleteدرست شنيدم قربان؟ يکی به ريش شما توهين کرد؟
ReplyDeleteای بابا تو يکی مونده بودی که توام به عدم پيوستی اگه امری نيست با اجازتون من ديگه برم کمی بميرم!!!!
ReplyDeleteانسان فقط شادمانه هايش رو زيسته....انسان شادمانه هايش رو زيسته...........انسان فقط شادمانه زيسته..............انسان فقط زيسته.......انسان فقط زيسته.......انسان زيسته.........................زيسته!؟
ReplyDelete.......
سلام.....عقل هزاران چشم داردوعشق فقط يک چشم،ولی وقتی عشق مي ميردنورزندگی ازبين ميرود....درپناه خداوشادباشيد.
ReplyDeleteو من تنها اين لحظات عاشقی را زندگی ميکنم مابقی همه تشييع جنازه ايست به طول تمام حيات...خيلی ناب بود.
ReplyDeleteچشم به سراغ او هم خواهیم رفت ... دستور دیگر چیست ؟
ReplyDeleteمنم گاهی تو حد فاصل جسم و روحم چيزايی رو حس می کنم......گاهی غمه...گاهی شادی.....
ReplyDeleteسلام . تا تو هستی ابرام کيه . موفق باشی داداش
ReplyDeleteاوکی ريس ميخونيمش اوکی!
ReplyDeleteسلام... من دیروز يه چی نوشته بودم که ظاهرآ پريده... میخواست نپره ديگه... يا حق!
ReplyDeleteسلام.خوبی؟ببخشيد که من اينقدر دير بهت سر زدم.وبلاگ زيبايی داری.خيلی خوب می نويسی.راستی اين بوی تمشک وحشی رو بيشتر معرفی کن.کجا ميشه گيرش آورد.
ReplyDeleteضمنا من به روزم.می آيی؟
گاه که به عشق می انديشم درد لحظه ای ارام ميشود و من تنها اين لحظات عاشقی را زندگی ميکنم مابقی همه تشييع جنازه ايست به طول تمام حيات ...
ReplyDeleteخيلی زيبا بود ...
...رنج من بيرونی نيست،دردم اززير پوست است ..... اينو که خوندم زير پوستم؛درست زير پوستم مور مور شد ... چقدر قشنگ بود...مرسی :)
ReplyDeleteشادمانيت دائم برادر جان...با اينکه ميدونم امکان ناپذيره ، ما می گردیم دنبال رنج تا جانمان را با آن جلا بدهیم نه با شادیهایمان ...نمیدونم شاید رنج ها جلادهندگیشون بیشتره حتی در عشق هم لذت رنج هست که شاد می کنه...
ReplyDeleteاميرم، نميدونم چی بگم. بی خيالش!
ReplyDeleteنميدونم چرا حال ندارم اين پستتو بخونم .. هی بازش ميکنم ولی نميخونم .. به نظرت من سالمم؟؟
ReplyDeleteمن بعد از خوندن پستت با خود افسرده م فکر کردم که من حتی گاهی برای دلخوشی ديگران هم که شده ظاهر قضيه را هم حفظ نمی کنم. چه برسد به باطنش که ... (به قول بقيه بی خيال!)
ReplyDeleteفرار از واقعيت خيلی شيرينه. اصلن من که خودم خيلی تو کارشم:)) بيخيال!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ReplyDeleteسلام... واجب شد اين کتاب را هم بخونم... نوشته های ابراهيم نبوی شاهکاره. اما امير جان خودتم خوب می نويسی هااااا.......
ReplyDeleteاوهوم ... می دونی ؟ من واسه لحظه های شادمانه زيستنم انرژی ميذارم . نه اينکه خودم بذارم . اما قلبم واسه حس شادمانی انرژی می خواد . واسه همينم زود می بره ... اما عوضش غم ... بدون دعوت مياد و همونجوری هم اونجا می مونه . اگه تجربی خونده بودی می گفتم مثل فرق انتقال فعال و انتشار ساده ... هی . واسه همينه که ميگم بعضی ادما ذاتشون غمگينه ... ):
ReplyDeleteنخوندمش ......
ReplyDeleteمتن جالبيه
ReplyDeleteخوشبختانه من با اصل «زندگی زيباست» مشکلی ندارم فقط اينکه نميدونم چرا زندگانی زيباييش رو فقط به بعضی ها نشون ميده
ReplyDeleteممنون...شادی همان اندوه ماست که نقاب از چهره برگرفته...
ReplyDeleteچرا نگفتی کجا دنبال بوی تمشک باشم؟؟؟
منم هميشه به شاديها با ناباوری نگاه می کنم جوری که اخرش خودمم باور می کنم اره اينا همش دروغه گاهی دلم واسه خودم خيلی ميسوزه
ReplyDeleteمنم وقتي خوندم با خودم گفتم اين چقدر شبيه منه! حتما مي خونمش. خوشم اومد.
ReplyDeleteهمه می پندارند که دنيا يا مطلق شاديست ويا غم در صورتی که اگر اين دو با هم نباشند زندگی دچار روزمرگی ميشود و آنوقت<.............................................................
ReplyDeleteممنونم که امدين