سلام!
در اين دايره که منم/ملائک موعود/ تسلسل دريا و تغزلند(سيد علی صالحی)
۱-من خدايی را می پرستم که بغض بنده نافرمانش را هم تاب نمی اورد...خداوندی که با صدای مارک انتونی تجلی ميکند تا بار غمی که خاطر من را خسته کرده بود ،برگيرد.
۲-همه مصائب از عادت شروع ميشود.تصور کن وقتی به طلوع و غروب خورشيد،طعم سيب کال،نغمه خوانی ملايم باران ،لذت يک بوسه و...عادت ميکنيم زيستن چقدر بی ارزش و روزمره خواهد شد.حالا بدتر انکه در روابط عاطفی مان هم به دام عادت ميافتيم.عادت که از در وارد می شود شکوه مهرورزی از نزديک ترين پنجره بيرون میپرد.مباد که به گفتن و شنيدن دوستت دارم عادت کنيم.نادر ابراهيمی در يک عاشقانه آرامش ميگويد«عادت،ترک تفکر است و ترک تفکر اغاز جهالت».اقرار ميکنم مدتها اهميت اين جمله را درنميافتم.
پی نوشت۱: ببين،تمام شد.نه نفرتی هست ،نه کينه ای،نه بغضی...تمام شد.لطفا بقيه عمرت را در حسرت انچه هميشه هيچش میپنداشتی تباه نکن که اگر بدهی به من داشته باشی فقط و فقط همين خوب زندگی کردن ازين به بعد است.دلت خوش!
پی نوشت ۲: نميدونم چرا محاوره ای نوشتنم نمياد.حال کردم کتابی بنويسم پس نوشتم!
فعلآ اول...
ReplyDeleteعادت... بارها سعی کردم از بند عادت کردن و تکراری شدن فرار کنم... ولی باز تا غافل شدم وسط زندگی تکراری بودم!. آفرين! خدای خوبی داری!. همين.
ReplyDeleteاون موقعها که جوونتر بودم و گاهی کلمات قصار میگفتم٬ يه بار فرمودم:«عادت آفت عشق است» و واقعآ بهش اعتقاد دارم... آفت خانمانسوزی هم هست... شنيدی ميگن بسياری از طلاقها حدود سه چهار سال بعد از ازدواج (يا آشنايی) اتفاق ميفته؟ دليلش همين آفته که به خستگی تبديل ميشه... بايد هر روز آب و روغن عشق رو چک کنيم٬ هر از گاهی ببريمش کارواش٬ تنظيم موتور٬ تنظيم باد لاستيک و ... عشق رو اگه به حال خودش رها کنی میگنده و بوی گندش عالم رو بر می داره...
ReplyDeleteخوبی تموم شدن اينه که آدم میتونه دوباره شروع کنه... حتا بعضی وقتها میتونه همون قبلی رو يه جور بهتر شروع کنه...وقتی يه چيزي تموم میشه دليل بر اون نيست که برای هميشه تموم شده... يا حق!
ReplyDeleteمخالفم .
ReplyDeleteاولا به اين دليل که به عقيده من فرار کردن از امور طبيعی عبثه و انرژی بيهوده هدر ميده . ثانيا اينکه چندان فرقی بين عادت و علاقه نمی بينم ...
ReplyDeleteبخورمت .....
ReplyDeleteحتما بخورمت !!!!!
ReplyDeleteمن که هر وقت خواستم عادت کنم به چيزی به کسی زندگی دورش کرد باز نزديکش کرد باز دورش کرد.يه دفعه اين همه آپ کردی ؟
ReplyDeleteچه خوب می نويسی همه چيز را. چه راحت. من هم از آنهايی هستم که عادت نمی کنم. اما گاهی سخت به آنها که عادت می کنند حسودی ام می شود. کسی که عادت نمی کند نه لذت برایش عادی می شود نه درد.
ReplyDeleteنمی دونم آخه .. عادت هم خوبه هم بد .. در مورد عشق فکر کنم بد باشه ولی اگه کسی به عشقش عادت کنه بده؟ شايد هم عادت کردن در عشق نوعی خستگی و یکنواختی برای طرفین بياره ..
ReplyDeleteباز هم بخورمت ! که با اختلاف فاز آفلاين ميزاری! واسه دوتا پی نوشت هات هم با سوس مايونز بخورمت !
ReplyDeleteسلام.... حرفی که نمیتونی بزنی چی؟ عادتی که دوستش داری چی؟ عادتی که بهش نیاز داری چی؟ عاشقی اگه عادت بشه چی؟ بغضی که حرات ترکیدن نداره اگه بشه عادت چی؟
ReplyDeleteتو هم شاد باشی....
من نميتونم تفاوت بين عادت و آنچه که در روانپزشکی بهش ميگن conditional reflection را درک کنم و از اينزو حتی غير متعارف ترين رفتار را هم در اين کاتگوری آخری ميبينم .. بحثش خيلی مفصله و فنی ..بگذريم .... اما چيزی که منو به فکر برده بعد از خوندن اين پست .. عادت اجتماعی است .. اگر با عادت بعنوان پديده ای منفی مخالفی .. پس در باره نيروی مخرب عادت اجتماعی چه خواهی گفت !!؟؟...نيروی عادت که گويا خيلی از متقدمين در باره اش سخن گفتن بسی بیشتر ويرانگر اجتماع است .. نهايت اين عادت و وجه ناب آن به سيمای نيروهای واپسگرا تظاهر اجتماعی می يابد .. که ما همگی روزانه .. لحظه ای با آن مواجه ايم و از آن رنج ميبريم اين نيروی ويرانگری که خواهان رجعت به گذشته هزاران سال پيش است و در اين راه از فدا کردن هيج چيزی ابا ندارد ..... ضمنن ماموستا جان .. برارکم فقط مرداد نيس که مرگ و نیستی را بیاد میاره ... شهريور .. شهريور هم هست .. مرداد و شهريور۶۷ لکه ننگی است در پيشانی ديناسور های مزوزوئيک
ReplyDeleteبه مخاطب ژی نوشت اولت حسوديم شد....
ReplyDeleteسلام. باور کن ميشه همه چيز عادت نباشه. ميشه صبح که بيدار ميشی به جای اينکه از روی عادت صورتت رو بشوری به عشق شروع يه روز خوب به عشق يه اتفاق خوب يه ديدار يه شروع تازه صورتت رو بشوری ميشه تو هر چيزی شروعی تازه داشت.ميشه از روی خواستن کاری رو کرد تا روی عادت. شاد باشی
ReplyDeleteعادت به عادت کردن ندارم .( اين از جمله های کپی رايتی شخص بنده است).امير با پ ن ۱ خيلی حال کردم
ReplyDeleteطبيعت بشر عادت کردن برادر جان ...
ReplyDeleteپینوشت اولت رو قبول ندارم يه جور دروغ دیپماتيکه يا شايدم تعارف !! ايام به کامت
ReplyDeleteبيا عادت کنيم که ديگه عادت نکنيم
ReplyDeleteببين تمام شد نه نفرتی هست نه کينه ای ،اما عادت چی؟؟؟ عادت من به بودن تو ، دیدن تو و... همه حرفهای مثل نفرت واسه اینه که این دم آخری بگم هیچ چی نبوده هیچ عادتی که حالا ترکش برام عذاب باشه حتی اگه بودن تو عذاب بوده !!!..
ReplyDeleteپی نوشت بگذارم منم: همینجوری حال کردم از زبان دوم شخص مفرد بنویسم:)
باز هم پی نوشت بگذارم:نبینم حال و هوای دل برادرمون رو گذر خاطره ای ابری کنه!!!!بگو امیرحسین بخورتتون البته در طی ۷-۶ وعده!!!!!
عادت بکنيم يا نه..... مسئله اين است !
ReplyDeleteسلام امير جان ... خيلی از کامنتی که برام گذاشتی لذت بردم ..واقعا حال کردم ... بذار خودمونی بگم : دمت گرم .. مرسی
ReplyDeleteامير حسين جان! تا کی وعده تا کی وعيد؟ستاره بانو! به چی حسوديت شد؟
ReplyDeleteعادت کردم که عادت نکنم اما خب دوسش دارم ....
ReplyDeleteمن همیشه از عادت کردن می ترسم.به عبارتی فراری ام.
ReplyDeleteسلام .... عادت <<<<<<<<<<<<< بعضی وقتها خوبه بعضی وقتها ....... آخر عاقبت هممون به خير بگذره ..نميدونم قراره چی سر اين کشور بی در و پيکر بياد ... تا کی ميخوان در جا بزنن الله و علم ... در پناه ابزد*
ReplyDeleteسلام . فعلا بيست و پشموم . چقدر از عادت گفتی . معنيشو قاطی کردم . بحث بحثه عداته يعنی همون رگ و پريود يا چيزه ديگه . ای بابا وسط بازی ايران و ژاپن چه حرفا پيش مياد
ReplyDeleteدوست ندارم.............اصلا!
ReplyDeleteنمی دونم خودمم شايد چون اونقدر باهاش مهربون بودی که نخواستی وجدان ناراحتش کنه
ReplyDeleteاز دامن توست که ما به وبلاگ داداشت می ریم داش امیر.ما نبودیم و تقاضامان نبود....اومدیم اینجا از لینک شما تاب خوردیم تا خونه اخوی
ReplyDeleteسلام ... در مورد مطلب قبلت بايد بگم ای کاش در آن سال ها با اسيران خودی عمليات مرصاد همان ميکردند که با اسرای اجنبی عراقی کردند ... ای کاش ... ای کاش ... زندگيمون شده پر از ای کاش ... موفق باشی
ReplyDeleteعادت کنيم که عادت نکنيم... نه به آنچه داريم و نه به آنچه نداريم..
ReplyDeleteپايه تم ..خوردنی
ReplyDeleteامير اقا چطوره؟! «عادت»! دقيقا دستت رو گذاشتی اون جايی که بايد ميذاشتي خيلی بيگانه اس ولی خيلی هم آشناست و همه باهاس سرو کار داريم؛به نظر من اونايی که هر روز متولد ميشن لذت واقعيه زندگی رو احساس می کنن.( يا حداقل هفته ای يه بار يا نهايتش ماهی يه بار اگه با والدينت بيايی بهت تخفيف ميديم سالی يه بار هم حساب می کنيم ولی انصافا قرنی يک بار اصلا صرف نمی کنه.. همش ضرره.)
ReplyDeleteاز اينکه اولين نظر مال شما بود هم ممنون هم خوشحال شدم:(.........عادت هميشه هم بد نيست...مثل عادت به خوبی کردن.. محبت کردن...عادتی که از دل ادم بياد...
ReplyDeletekhodaye azizist.......man dosesh daram........vali chand vaghti hast b ehem nega nemikone:((((((((
ReplyDeleteجناب جن جنگل (چقدر سختم مياد کسی رو با اين اسم صدا کنم!) من رو به وبلاگ شما رهنون شدند. آن هم به اين علت که بنده هم از عادت نوشتم. و به عبارتی گفته ام که ديگه به عادت بد گفتن شده رسم. بماند. من از زاويهی ديگری مگويم و شما از زاويه ی ديگری.
ReplyDeletehan???ahan..!!!
ReplyDeleteممنون ...
ReplyDeleteعادت اميرخان! عادت!
ReplyDeleteاين رسم عيادت از يکديگر هم ( همين رفت و آمدهای بوق سگی ) عادت شده است برادرم ...
ReplyDeleteسلامبراميرخوشدل. ما هم عادت کرديم هر روز که به اين وبلاگ سر ميزنيم مثل اون پندهای پدرانه(اگه بياد بياری اون کارتون تلوزيونی که آخرش گربه های فضای يه نصيحت ميکردن)... يه چيزی ياد بگيريم، خوب ديگه ...
ReplyDeleteهيچ می دونی چند وقته ننوشتی؟
ReplyDeleteسلام امير جان... به وبلاگت عدت کردم :)) خوب دست خودم نيست :) ... کروکوديل جان اپ کن ديگه!!!:))
ReplyDeleteسلام .. عادت کن زود آپ کني
ReplyDeleteبا خلاصه ی همون قبلی برگشتم.
ReplyDeleteقدمتون به روی چشم !
ReplyDeleteباران لالايی بخواند و تو تا صبح بيدار بمانی ... حيفم اومد اينو نگم. بزرگی گفته بود اگر خدا قرار بود حرف بزنه صداش حتما صدای بوچلی بود. البته منظورم نقض حرف شما نبودا. اون که جای خود داره. نمی دونم چرا ولی شايد بايد آرزو بکنم که کاش درباره ی عادت نمی نوشتی ... چه فکر مشوشی دارم. هيچ دوخطيم به هم ربط نداره. يادم باشه يه بار در مورد خرداد شصت بنويسم. ماههايی به مراتب خونبار تر از سال ۶۷. ولی اين چيزي از جنايت سال ۶۷ کم نميکنه.
ReplyDeleteسلام ..گفتی امام اولتان ... مگه امام اول شما هم نيست ؟
ReplyDeleteببين رفيق عادت کن بعضی وقتها محاوره ای ..بعضی وقتها کتابی و بعضی وقتها هم مثل الان چيزی ننويسی! اهان قربونت برم اين درست کاری که باعث ميشه تخمت حال بياد..تخمت که حال آمد هی هی دلت خوش!
ReplyDeleteسلام. ممنون بابت لطفت برادر! اگه تو نبودی ۲۰ تا کامنت من از کجا ميومد؟!!
ReplyDeleteجزيره های ارغوانی دارن ميان!
از اين مقوله متنفرم.
ReplyDeleteمن موفق شدم کامنت بذارم برات پس هستم.
ReplyDeleteسلم دوست عزيز ! از وبلاگی ديگر با نسيم انديشه شما آشنا شدم . مطلب زيبايی بود . موافقم که اگر ارتباطهای عاطفی عادت بشه ممکنه عشق فراری بشه ولی بستگی داره . اما فکر ميکنم واژه ها نقص دارند نميتونن مفاهيم رو بيان کنند . اشکال از عادت نيست اين که عشق گاهی رنگ می بازه و از پنجره بيرون ميره جای ديگه بايد جستجو کرد . نه در عادت .......... موفق و دلشاد باشيد مهربان و سپاس که چنين فرصتی را ايجاد نموديد
ReplyDelete