Tuesday, August 16, 2005

در مذمت عادت

سلام!


 در اين دايره که منم/ملائک موعود/ تسلسل دريا و تغزلند(سيد علی صالحی)


۱-من خدايی را می پرستم که بغض بنده نافرمانش را هم تاب نمی اورد...خداوندی که با صدای مارک انتونی تجلی ميکند تا بار غمی که خاطر من را خسته کرده بود ،برگيرد.


۲-همه مصائب از عادت شروع ميشود.تصور کن وقتی به طلوع و غروب خورشيد،طعم سيب کال،نغمه خوانی ملايم باران ،لذت يک بوسه و...عادت ميکنيم زيستن چقدر بی ارزش و روزمره خواهد شد.حالا بدتر انکه در روابط عاطفی مان  هم به دام عادت ميافتيم.عادت که از در وارد  می شود شکوه مهرورزی از نزديک ترين پنجره بيرون میپرد.مباد که به گفتن و شنيدن دوستت دارم عادت کنيم.نادر ابراهيمی در يک عاشقانه آرامش ميگويد«عادت،ترک تفکر است و ترک تفکر اغاز جهالت».اقرار ميکنم مدتها اهميت اين جمله را درنميافتم.


پی نوشت۱: ببين،تمام شد.نه نفرتی هست ،نه کينه ای،نه بغضی...تمام شد.لطفا بقيه عمرت را در حسرت انچه هميشه هيچش میپنداشتی تباه نکن که اگر بدهی به من داشته باشی فقط و فقط همين خوب زندگی کردن ازين به بعد است.دلت خوش!


پی نوشت ۲: نميدونم چرا محاوره ای نوشتنم نمياد.حال کردم کتابی بنويسم پس نوشتم!

55 comments:

  1. عادت... بارها سعی کردم از بند عادت کردن و تکراری شدن فرار کنم... ولی باز تا غافل شدم وسط زندگی تکراری بودم!. آفرين! خدای خوبی داری!. همين.

    ReplyDelete
  2. اون موقعها که جوونتر بودم و گاهی کلمات قصار می‌گفتم٬ يه بار فرمودم:«عادت آفت عشق است» و واقعآ به‌ش اعتقاد دارم... آفت خانمان‌سوزی هم هست... شنيدی ميگن بسياری از طلاقها حدود سه چهار سال بعد از ازدواج (يا آشنايی) اتفاق ميفته؟ دليلش همين آفته که به خستگی تبديل ميشه...  بايد هر روز آب و روغن عشق رو چک کنيم٬ هر از گاهی ببريمش کارواش٬ تنظيم موتور٬ تنظيم باد لاستيک و ... عشق رو اگه به حال خودش رها کنی می‌گنده و بوی گندش عالم رو بر می داره...

    ReplyDelete
  3. خوبی تموم شدن اينه که آدم می‌تونه دوباره شروع کنه... حتا بعضی وقتها می‌تونه همون قبلی رو يه جور بهتر شروع کنه...وقتی يه چيزي تموم می‌شه دليل بر اون نيست که برای هميشه تموم شده... يا حق!

    ReplyDelete
  4. اولا به اين دليل که به عقيده من فرار کردن از امور طبيعی عبثه و انرژی بيهوده هدر ميده . ثانيا اينکه چندان فرقی بين عادت و علاقه نمی بينم ...

    ReplyDelete
  5. بخورمت .....

    ReplyDelete
  6. حتما بخورمت !!!!!

    ReplyDelete
  7. من که هر وقت خواستم عادت کنم به چيزی به کسی زندگی دورش کرد باز نزديکش کرد باز دورش کرد.يه دفعه اين همه آپ کردی ؟

    ReplyDelete
  8. چه خوب می نويسی همه چيز را. چه راحت. من هم از آنهايی هستم که عادت نمی کنم. اما گاهی سخت به آنها که عادت می کنند حسودی ام می شود. کسی که عادت نمی کند نه لذت برایش عادی می شود نه درد.

    ReplyDelete
  9. نمی دونم آخه .. عادت هم خوبه هم بد .. در مورد عشق فکر کنم بد باشه ولی اگه کسی به عشقش عادت کنه بده؟ شايد هم عادت کردن در عشق نوعی خستگی و یکنواختی برای طرفین  بياره ..

    ReplyDelete
  10. باز هم بخورمت ! که با اختلاف فاز آفلاين ميزاری! واسه دوتا پی نوشت هات هم با سوس مايونز بخورمت !

    ReplyDelete
  11. سلام....  حرفی که نمیتونی بزنی چی؟ عادتی که دوستش داری چی؟  عادتی که بهش نیاز داری چی؟ عاشقی اگه عادت بشه چی؟  بغضی که حرات ترکیدن نداره اگه بشه عادت چی؟
    تو هم شاد باشی....

    ReplyDelete
  12. من نميتونم تفاوت بين عادت و آنچه که در روانپزشکی بهش ميگن conditional reflection را درک کنم و از اينزو حتی غير متعارف ترين رفتار را هم در اين کاتگوری آخری ميبينم .. بحثش خيلی مفصله و فنی ..بگذريم .... اما چيزی که منو به فکر برده بعد از خوندن اين پست .. عادت اجتماعی است .. اگر با عادت بعنوان پديده ای منفی مخالفی .. پس در باره نيروی مخرب عادت اجتماعی چه خواهی گفت !!؟؟...نيروی عادت که گويا خيلی از متقدمين در باره اش سخن گفتن بسی بیشتر  ويرانگر اجتماع است .. نهايت اين عادت و وجه ناب آن به سيمای نيروهای واپسگرا تظاهر اجتماعی می يابد .. که ما همگی روزانه .. لحظه ای با آن مواجه ايم و از آن رنج ميبريم اين نيروی ويرانگری که خواهان رجعت به  گذشته هزاران سال پيش است و در اين راه از فدا کردن هيج چيزی ابا ندارد ..... ضمنن ماموستا جان .. برارکم فقط مرداد نيس که مرگ و نیستی را بیاد میاره  ... شهريور .. شهريور هم هست .. مرداد و شهريور۶۷ لکه ننگی است در پيشانی ديناسور های مزوزوئيک

    ReplyDelete
  13. به مخاطب ژی نوشت اولت حسوديم شد....

    ReplyDelete
  14. سلام. باور کن ميشه همه چيز عادت نباشه. ميشه صبح که بيدار ميشی به جای اينکه از روی عادت صورتت رو بشوری به عشق شروع يه روز خوب به عشق يه اتفاق خوب يه ديدار يه شروع تازه صورتت رو بشوری ميشه تو هر چيزی شروعی تازه داشت.ميشه از روی خواستن کاری رو کرد تا روی عادت. شاد باشی

    ReplyDelete
  15. عادت به عادت کردن ندارم .( اين از جمله های کپی رايتی شخص بنده است).امير با پ ن ۱ خيلی حال کردم

    ReplyDelete
  16. طبيعت بشر عادت کردن برادر جان ...

    ReplyDelete
  17. پی‌نوشت اولت رو قبول ندارم يه جور دروغ دیپماتيکه يا شايدم تعارف !! ايام به کامت

    ReplyDelete
  18. بيا عادت کنيم که ديگه عادت نکنيم

    ReplyDelete
  19. ببين تمام شد نه نفرتی هست نه کينه ای ،اما عادت چی؟؟؟ عادت من به بودن تو ، دیدن تو و... همه حرفهای مثل نفرت واسه اینه که این دم آخری بگم هیچ چی نبوده هیچ عادتی که حالا ترکش برام عذاب باشه حتی اگه بودن تو عذاب بوده !!!..
    پی نوشت بگذارم منم: همینجوری حال کردم از زبان دوم شخص مفرد بنویسم:)
    باز هم پی نوشت بگذارم:نبینم حال و هوای دل برادرمون رو گذر خاطره ای ابری کنه!!!!بگو امیرحسین بخورتتون البته در طی ۷-۶ وعده!!!!!

    ReplyDelete
  20. عادت بکنيم يا نه..... مسئله اين است !

    ReplyDelete
  21. سلام امير جان ... خيلی از کامنتی که برام گذاشتی لذت بردم ..واقعا حال کردم ... بذار خودمونی بگم : دمت گرم .. مرسی

    ReplyDelete
  22. امير حسين جان! تا کی وعده تا کی وعيد؟ستاره بانو! به چی حسوديت شد؟

    ReplyDelete
  23. عادت کردم که عادت نکنم اما خب دوسش دارم ....

    ReplyDelete
  24. من همیشه از عادت کردن می ترسم.به عبارتی فراری ام.

    ReplyDelete
  25. سلام .... عادت <<<<<<<<<<<<< بعضی وقتها خوبه بعضی وقتها ....... آخر عاقبت هممون به خير بگذره ..نميدونم قراره چی سر اين کشور بی در و پيکر بياد ... تا کی ميخوان در جا بزنن الله و علم ... در پناه ابزد*

    ReplyDelete
  26. سلام . فعلا بيست و پشموم . چقدر از عادت گفتی . معنيشو قاطی کردم . بحث بحثه عداته يعنی همون رگ و پريود يا چيزه ديگه . ای بابا وسط بازی ايران و ژاپن چه حرفا پيش مياد

    ReplyDelete
  27. دوست ندارم.............اصلا!

    ReplyDelete
  28. نمی دونم خودمم شايد چون اونقدر باهاش مهربون بودی که نخواستی وجدان ناراحتش کنه

    ReplyDelete
  29. از دامن توست که ما به وبلاگ داداشت می ریم داش امیر.ما نبودیم و تقاضامان نبود....اومدیم اینجا از لینک شما تاب خوردیم تا خونه اخوی

    ReplyDelete
  30. سلام ... در مورد مطلب قبلت بايد بگم ای کاش در آن سال ها با اسيران خودی عمليات مرصاد همان ميکردند که با اسرای اجنبی عراقی کردند ... ای کاش ... ای کاش ... زندگيمون شده پر از ای کاش ... موفق باشی

    ReplyDelete
  31. عادت کنيم که عادت نکنيم...  نه به آنچه داريم و نه به آنچه نداريم..

    ReplyDelete
  32. پايه تم ..خوردنی

    ReplyDelete
  33. امير اقا چطوره؟! «عادت»! دقيقا دستت رو گذاشتی اون جايی که بايد ميذاشتي خيلی بيگانه اس ولی خيلی هم آشناست و همه باهاس سرو کار داريم؛به نظر من اونايی که هر روز متولد ميشن لذت واقعيه زندگی رو احساس می کنن.( يا حداقل هفته ای يه بار يا نهايتش ماهی يه بار اگه با والدينت بيايی بهت تخفيف ميديم سالی يه بار هم حساب می کنيم ولی انصافا قرنی يک بار اصلا صرف نمی کنه.. همش ضرره.)

    ReplyDelete
  34. از اينکه اولين نظر مال شما بود هم ممنون هم خوشحال شدم:(.........عادت هميشه هم بد نيست...مثل عادت به خوبی کردن.. محبت کردن...عادتی که از دل ادم بياد...

    ReplyDelete
  35. khodaye azizist.......man dosesh daram........vali chand vaghti hast b ehem nega nemikone:((((((((

    ReplyDelete
  36. جناب جن جنگل (چقدر سختم مياد کسی رو با اين اسم صدا کنم!) من رو به وبلاگ شما رهنون شدند. آن هم به اين علت که بنده هم از عادت نوشتم. و به عبارتی گفته ام که ديگه به عادت بد گفتن شده رسم. بماند. من از زاويه‌ی ديگری مگويم و شما از زاويه ی ديگری.

    ReplyDelete
  37. عادت اميرخان! عادت!

    ReplyDelete
  38. اين رسم عيادت از يکديگر هم ( همين رفت و آمدهای بوق سگی ) عادت شده است برادرم ...

    ReplyDelete
  39. سلامبراميرخوشدل. ما هم عادت کرديم هر روز که به اين وبلاگ سر ميزنيم مثل اون پندهای پدرانه(اگه بياد بياری اون کارتون تلوزيونی که آخرش گربه های فضای يه نصيحت ميکردن)... يه چيزی ياد بگيريم، خوب ديگه ...

    ReplyDelete
  40. هيچ می دونی چند وقته ننوشتی؟

    ReplyDelete
  41. سلام امير جان... به وبلاگت عدت کردم :)) خوب دست خودم نيست :) ... کروکوديل جان اپ کن ديگه!!!:))

    ReplyDelete
  42. سلام .. عادت کن زود آپ کني

    ReplyDelete
  43. با خلاصه ی همون قبلی برگشتم.

    ReplyDelete
  44. قدمتون به روی چشم !

    ReplyDelete
  45. باران لالايی بخواند و تو تا صبح بيدار بمانی ... حيفم اومد اينو نگم. بزرگی گفته بود اگر خدا قرار بود حرف بزنه صداش حتما صدای بوچلی بود. البته منظورم نقض حرف شما نبودا. اون که جای خود داره. نمی دونم چرا ولی شايد بايد آرزو بکنم که کاش درباره ی عادت نمی نوشتی ... چه فکر مشوشی دارم. هيچ دوخطيم به هم ربط نداره. يادم باشه يه بار در مورد خرداد شصت بنويسم. ماههايی به مراتب خونبار تر از سال ۶۷. ولی اين چيزي از جنايت سال ۶۷ کم نميکنه.

    ReplyDelete
  46. سلام ..گفتی امام اولتان ... مگه امام اول شما هم نيست ؟

    ReplyDelete
  47. صورتک خیالیAugust 20, 2005 at 5:57 AM

    ببين رفيق عادت کن بعضی وقتها محاوره ای ..بعضی وقتها کتابی و بعضی وقتها هم مثل الان چيزی ننويسی! اهان قربونت برم اين درست کاری که باعث ميشه تخمت حال بياد..تخمت که حال آمد هی هی دلت خوش!

    ReplyDelete
  48. سلام. ممنون بابت لطفت برادر! اگه تو نبودی ۲۰ تا کامنت من از کجا ميومد؟!!
    جزيره های ارغوانی دارن ميان!

    ReplyDelete
  49. از اين مقوله متنفرم.

    ReplyDelete
  50. من موفق شدم کامنت بذارم برات پس هستم.

    ReplyDelete
  51. نسيم مهربانيAugust 21, 2005 at 6:26 AM

    سلم دوست عزيز ! از وبلاگی ديگر با نسيم انديشه شما آشنا شدم . مطلب زيبايی بود . موافقم که اگر ارتباطهای عاطفی عادت بشه ممکنه عشق فراری بشه ولی بستگی داره . اما فکر ميکنم واژه ها نقص دارند نميتونن مفاهيم رو بيان کنند . اشکال از عادت نيست اين که عشق گاهی رنگ می بازه و از پنجره بيرون ميره جای ديگه بايد جستجو کرد . نه در عادت .......... موفق و دلشاد باشيد مهربان و سپاس که چنين فرصتی را ايجاد نموديد

    ReplyDelete