کتاب هفته:خانه اشباح،نوشته ایزابل آلنده:ماجرا از آنجا شروع شد که من سوم دبیرستانی رفتم خانه دوستم تا با هم روزنامه دیواری درست کنیم برای مدرسه و از این مقولات.آنجا این کتاب را دیدم و امانت گرفتم و هرگز پس ندادم.اینطوری بود که من پرت شدم به زندگی کلارا و رزا خوشگله و استبان تروئبا.بعد ها که صد سال تنهایی را خواندم فهمیدم ایزابل آلنده چقدر تحت تاثیر مارکز بوده برای نوشتن خانه اشباح اما در هر حال به شدت این کتاب خواندنیست.از محبوب ترین کتابها نزد ذات انور ملوکانه مان محسوب میگردد شاید چون دزدیست و در حرام لذتیست که در حلال نیست عمری!کتاب،شرح شیلیایی چند نسل از یک خانواده است که تصاویر نابی از کودتای نحس پینوشه هم بهتان میدهد
شعر هفته:گاه آرزو میکنم/ای کاش پرتو آفتاب باشم/تا دستهایت را گرم کند/اشک هایت را بخشکاند/و خنده را به لبانت باز آورد/پرتو خورشیدی که/اعماق تاریک وجودت را روشن کند/روزت را غرقه نور کند/یخ پیرامونت را آب کند(مارگوت بیکل/احمد شاملو/چیدن سپیده دم)
فیلم هفته:volver :پدرو آلمودوار باید آنیمای قوی ای داشته باشد.فیلمهایش عمومن دنیای زنانه را هدف قرار میدهند و تصویر های پر ملاتی از این دنیای مرموز برای عقل خشک مردانه ارایه میکنند.بازگشت یا ولور اخرین فیلم تحسین شده آلمودوار در جشنواره کن است.فیلم به سهولت بازیتان میدهد بین رئالیسم جادویی و رئالیسم.در واقع شوخ طبعانه با رئالیسم جادویی روبرو میشود.سکانسی دارد که دوربین از بین شکاف سینه پنه لوپه کروز روی دستهایش زوم میکند که دارد ظرف میشود.محشر است به نظرم برای توصیف زنانگی...بازگشت فیلم دوست داشتنی است،دریابیدش
آهنگ هفته:برای خواب معصومانه عشق کمک کن بستری از گل بسازیم...این ترانه محشر گوگوش
وبلاگ هفته:نامه های ایرونی...اینکه من بیایم وبلاگ دایی علی را معرفی کنم اینجا شاید چندان محملی نداشته باشد که این عزیز بزرگوار ما را همه وبلاگستان میشناسند.این معرفی را بگذارید پای اینکه دلم برایش تنگ شده این روزها...خیلی چیزهای خوب یاد گرفتم از این دوست عزیز باشد که پرتوان و استوار بنویسد بنویسد و بنویسد
پست هفته:این پست نازلی...بروید بخوانید لطفن و بیایید در موردش حرف بزنیم.ابتدا با نظر نازلی مخالفت کردم ولی دو شب است دارم فکر میکنم لااقل از منظر روانشناسی چنین امکانی وجود دارد یا نه؟
درنگ هفته:زنانگی نویسنده:آزاده
زنانگی فرشی است که من می بافم هر روز رنگ به روی رنگ، تار به روی پود، و نقشی است که من می زنم، نقش هزاردستان، نقش زنی که با یک دست گهواره کودکش را تاب می دهد که بی حس حضور او خوابش نمی برد، با دست دیگر دانه های اشک را می ریزد در قابلمه که غذایش خوش نمک شود، با دست دیگر آخرین تغییرات را در پروژه کاری اش انجام می دهد، با دست دیگر گیسویش را شانه می کند، با دست دیگر لبهایش را سرخ می کند رنگ شراب شیراز و گونه ها را گلناری و چشمها را سرمه می کشد، و دست دیگرش را می گذارد در دست آن مرد که در باران آمد، پس سرخوش از تماشای آنچه خلق کرده دستهای دیگرش را بشکن زنان بالا می برد و بر ترنج فرش می چرخد، می چرخد، می چرخد آنچنان که ماه به دور خورشید.
لذتهای کوچک زندگی:قدم زدن در شبهای برفی:
هر چقدر روزهای تهران شلوغ است و پر ازدحام شبهایش یکجورهایی ساکت است و پر راز و رمز.حالا تصور کنید در این شبگردیتان تهران غرق برف هم باشد.برف سپید معصومیتی اضافه میکند به راز شبانه تهران که همان لحظه اگر دریابیدش با خودتان میگویید:زنده باد زندگی که برف دارد و شب!در چنین شبهای برفی ای آدم عاشق عاشق تر میشود،آزموده ایم ما!
دوستشان دارم های هفته:
کارگردان:پدرو آلمودوار:زنانه ترین غریزه را بین کارگردان های مرد دارد تا آنجا که من دریافته ام.احساس را و لطمه های احساسی را و تنهایی را خوب میفهمد و خوبتر نشان میدهد.بین فیلمهای همه چیز در باره مادرم و بازگشت را دوست دارم اما talk to her چیز دیگریست.چنان تاثیری گذاشت این فیلم بر من که هنوز جرات دوباره دیدنش را ندارم
بازیگر:پنه لوپه کروز:آدمها شبیه اسمشان میشوند.این همنام همسر مغموم اولیس ئر حماسه ایلیاد هومد یکجور غم غریب نامریی همیشه در چهره اش دارد حتی وقتی نقش کاراکتر آدمهای شاد را بازی میکند و من همین را خیلی دوست دارم.پنه لوپه واقعی را نه در فیلمهای هالیوودی که در سینمای آلمودوار کشف کنید
نویسنده:مارگوت بیکل:این شاعر آلمانی را شاملوی بزرگ ماندنی کرد بین ما.جادویی در حاصل تلاش مشترکشان است که باعث میشود مکرر بخوانی چیدن سپیده دم را و یا سکوت سرشار از ناگفته هاست را و هر بار هر بار نکته تازه ای بیابی درش.اگر متن مقدسی وجود داشته باشد این مجموعه اشعار حتمن مقدسند
و دیگران:گوگوش:برای نسل های متوالی زنان ایران زمین الگوی ایده آلشان را در او جستند و مردهای مان تجسم آرزوهایشان را با او یافتند شاید برای همین است که این همه و این همه محبوب است گوگوش.نسل های متوالی خاطره ساختند با او و ناخودآگاه یاد گرفتند با او بخندند و با او بگریند.شکوه ترانه خوانیست گوگوش و مظهر نوعی جسارت که فقط در عالم زنانه این طور پررنگ میشود
طنز هفته:قرار بود از زنانگی بنویسم.اما واقعیتش اینکه خواندن نوشتن آزاده مقهورم کرد.قلم به طنز نمیرود برای چنان متنی اما اصلی هست که میگوید میشود برای هر چیزی طنز نوشت پس تلاش میکنم و اگر خوب نشد خدا دکمه دیلیت را برای همین وقتها روی کیبرد گذاشته:
زنانگی:خلاف مردانگی،به دارنده برجستگی های مشکوک اطلاق میگردد،بعضی وقتها تبرج هم می ورزند،در احادیث آمده با یک دست گهواره و با یک دست دیگر جهان و با یک دست دیگر جهان عقبی و با دست بعدی برخی نقاط دیگر را تکان میدهند.پرسیدید این که شد ۴ تا دست؟پس معلوم میشود مرد هستید و منطق دو زاری دارید و شکوه اسرار آمیز جهان زنانه را در نمیابید.نیش زنبور دارند و شیرینی عسل.بخواهند نام آورت میکنند و اراده کنند خاک برسر.اسمشان میشود همنام اسم اعظم و یا همتای ملک عذاب.نان بر سفره مینهند و جان از بدنت میستانند به اشاره ای.گل دلنشین بوستان زندگیند و خار چشمی که نپسندند.یای آخر الفبای شهودند و الف اول آنچه زایش زندگیست،شاید همه آنچه اند که مرد آرزو دارد داشته باشد تا آدم شود
اول
ReplyDeleteاينی که تو نوشتی طنز بود؟؟؟اينکه کلی زنانگی جدی بود که :))
ReplyDeleteبه نظرم بد نيست اگه اصلا طنز هفته و درنگ هفته هميشه يه موضوع باشن...از دو منظر به يک موضوع نگاه کردن جالب ميشه...
و در مورد پست نازلی... من با حرفش موافقم..بخصوص با مورد اول... اما يه چيزايی اين وسط يک زن رو که بخواد اين کار رو بکنه قلقلک ميده..اونم عزت نفس اشه
دوباره مینویسم!!!!
ReplyDeleteدر مورد کتاب که نامش در لیست کتابهایی که قرار است بخوانم موجود است. نمیدانم چرا فکر میکنم قبلن همینجا شما معرفی اش کرده بودید ولی به هر حال توی لیست من هست. البته صد سال تنهایی را هم به پیشنهاد یک دوست دو سال پیش خواندم و حسابی دوستش داشتم. هر چند بعضی وقتها اسم خودم را هم فراموش میکردم چه برسد به اسامی افراد موجود در داستان و ارتباطشان.
در مورد آن پست نازلی هم به طور حسی میتوانم بگویم صد درد صد با این نظریه موافقم اما منطقن نمیتوانم حتا برای خودم هم اثباتش کنم که در مورد همه صحت دارد یا خیر. که شاید همین هم برمیگردد به همان کمبود اعتماد به نفس و یا منطق گرایی بیش از حد نرمال!!
به کاملی آن اولی نشد ولی بالاخره دوباره نوشتم.
ReplyDeleteطنز زنانگی خيلی خوب بود!!اون (هومد)ت رو هم درست کن مهندس با عجله تايپ کردی.
ReplyDeleteگردونه اين مدلی خيلی بهتره ولي کاش موضوعشو تو يه پست بگی برای هفته بعد که البته شايد هم اينکارو کردی و من نديدم
ReplyDeleteبازگشت بیشتر از اون که نمادهای زنانه داشته باشه به نظرم نمادهای همجنس گرایانه داشت.
ReplyDeleteمی دونی گردون هر هفته داره جذاب تر ميشه؟ ... آزاده درنگ عالی بود
ReplyDeleteاِ من سيزدهمی بودم. نحسم يعنی؟! خب نمی خوام خب
ReplyDelete۱ : مي دونستی آلمادوار هم بعله ... گويا از پسران قبيله ی ماست
ReplyDelete۲ : بعد از بيگل سگوت هميشه سرشار از ناگفته ها شد
۳ : تفسير آزاده از زنانگی خوب بود ... تفسير طنازانه ی تو اما سردرگم در مجاز و واقع ... مثل هميشه جدی و طنز
۴ : اين که زاده ی آسيايی رو می گن جبر جغرافيايی ( برای پست قبلت )
خوشمان آمد
ReplyDeleteپست نازلی رو خوندم و اومدم نظر بدم .
ReplyDeleteدر مورد به دست اوردن هر مردی ... راست می گه . چون يه غريزه اس . کافيه بهش توجه بشه . اما در مورد نگه داشتن هر مردی.... نه . موافق نیستم . ما خیلی وقتها نمی تونیم کسی رو که دلمون می خواد نگه داریم چون این میشه سیاست و سیاست اکتسابیه . ما باید یادش گرفته باشیم و معمولاْ یاد نگرفتیم.
بالاخره حدس ما درست بود امير جان؟
ReplyDeleteاز زنانگی که نوشته بودی دوست داشتمش.
ReplyDeleteهم انچه که تو نوشته بودی حق بود و هم انجه که ازاده نوشته بود.
برم ببينم نازلی چی نوشته بوده.
خداوند باربد را هم حفظ کند .
ReplyDeleteکه من هر جا نشانی از اين دوست می بينم شاد می شوم.
از گوگوش هم که نگو و نپرس . يعنی منظورم اينه که تو اين دسته قرار ميگیره برايم.
ReplyDeleteچطوری تو؟؟!!
ReplyDeleteبرام جالب بود صفت فضيلت رو اورده بودي قبلش . به نظرم نمي شه بهش گفت فضيلت . و تازه قبلش بايد تن فروشي رو از خودفروشي جدا كنيم و بدونيم فاحشه كجاي اين تقسيم بندي قرار مي گيره. از يه نقطه نظر ؛ يه فاحشه مثل يك بازيكن فوتباله . خيلي به هم شبيهن . از اعضاي بدنشون استفاده مي كنن تا امرار معاش كنن . بعضاًهم اجازه مي دن ازشون سوء استفاده بشه . هر دوشون برده هستن . البته من ارزش گذاري نمي كنم . نه رو فاحشه ها نه بازيكنان فوتبال و نه خودم .
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteچقدر خوبه همه فيلمهای خوب رو ببينيم و شعر های خوب رو با صدای خوب بشنويم و چقدر خوبی ها به زندگی معنا می دهند و ما زمان زيادی نداريم .خيلی دلم خواست فيلمی که گفتی من هم ديده بودم .راستی اون کتابو اگر به صاحبش نمی دی بده ما هم بخوانيم.نامه های ايرونی را خوندم ممنون که معرفي کردی .و اما درنگ هفته همه آن سختی ها را زن می کشد و هزار دستان می شود ولی زن نیست اگر مرد را آدم نکند
همين حرف ها...
ReplyDeleteعجب گردونی شده اين هفته...حيف که اينقدر دير به خوندنش رسيدم. هرچند که همه ی بخشها دوست داشتنی بودند ازجمله طنزو آهنگ هفته و لذتهای کوچک زندگی ُ اما با اجازه ی شما درنگ آزاده بر زنانگی بی نهايت زيبا بود!
ReplyDelete