۱-زمانی لازم است که ناگهان همانطور که به طرزی معجزه آسا فهمیدیم عاشق شده ایم ناگهان دریابیم که نه تنها شریک عاطفی مان که تا دیروز زوج رویایی ما بوده،نیمه گمشده مان نیست که مسبب تمام مشکلات و گرفتاری های ما نیز هست.اما چطور این الاکلنگ عاطفی کار میکند؟تصویر مثلی مرد یا زن درون،آنیما یا آنیموس در واقع تصویری خداگونه از یک ایزد مذکر یا ایزد بانو است که واجد تمام ویژگی های مثبت و منفی قابل تصور برای یک انسان است.در واقع همانطور که ما مثلن در اسلام برای خداوند در کنار صفاتی مثل رحمان و رحیم و رزاق ویژگی هایی مثل جبار و مکار را هم داریم و همه این صفات را در نهایت قابل تصورشان به خدا نسبت میدهیم،تصویر آنیموس یا آنیما هم دقیقن واجد همین گستردگی طیف صفات مثبت و منفی است.وقتی ما عاشق میشویم فرافکنی مثبت رخ میدهد و ما تمام این صفات مثبت آنیما یا آنیموس را روی زوج عاطفیمان فرافکن میکنیم بی توجه به اینکه اصلن او واجد این صفات هست یا نه از سوی دیگر بدیهی است هیچ انسانی نمیتواند تمام ویژگی های خدای درون ما را داشته باشد پس ما ناخوداگاه احساس خیانت کرده و این امر منجر به پدیده ای به اسم فرافکنی منفی میشود.در فرافکنی منفی ما تمام ویژگی های منفی خدای درونمان را روی شریک عاطفیمان میتابانیم و معشوق بی نظیر دیروزین تبدیل به یک غول بی شاخ و دم بی بدیل میشود که باید از دستش نجات پیدا کرد!!
۲-همانطور که فرافکنی مثبت و عاشق شدن دست ما نیست،اراده و اختیاری در برابر فرافکنی منفی هم نداریم.ضرب المثل فارسی تب تند زود عرق میکند اینجا به شدت مصداق دارد.هر چه شدت فرافکنی مثبت بیشتر باشد و عاشق تر باشید احتمالن بایک فرافکنی منفی شدید تر روبرو خواهید بود.
۳-اکثر رابطه های عاطفی در همین مرحله به پایان میرسند.طرفین اسیر یک فرافکنی منفی شده و در یک شرایط متلاطم تیر خلاص را به رابطه خودشان شلیک میکنند.شاید خسارت های پایان دادن به چنین رابطه ای انقدر نباشد که ما تحت تاثیر آن فرافکنی مثبت ازدواج کرده باشیم و حالا با بروز روی دیگر سکه بخواهیم به رابطه و ازدواج پایان دهیم.وقتی شما در یک رابطه عاطفی و نه ازدواج تحت تاثیر فرافکنی منفی گسست ایجاد میکنید به خودتان و طرف مقابلتان صدمه میزنید اما ازدواج به دلیل اینکه تبدیل به یک نهاد اجتماعی میشود ویرانی بسیار دشوارتری داشته و خساراتش دیگر منحصر به دو نفر نیست.این شاید تلخ ترین قسمت ماجرا باشد
تصویر ترسناکی شد از عاشقی نه؟ماجرا راه حل دارد که عمری بود پست بعدی در موردش مینویسم.پست بعدش هم یک نگاهی میاندازیم به اینکه با اتمام یک رابطه عاشقانه چطور باید کنار آمد
امير جان تو وبلاگ يونگم منم پارسال يه چيزايی نوشتم راجع به عشق از ديدگاه يونگ
ReplyDeleteبا وجود اين پست و جوابيه پست قبلی به این نتیجه می رسیم که يه زمانی می رسه که ايرادهای فرد ديگه شيرين و خواستنی نيستند!!
ReplyDeleteمن همیشه فرافکنی مثبت و منفیم با هم بوده(هست)!!منتها توجهم رو بیشتر روی مثبت ها گذاشتم(می گذارم)!!حتی بعد از این که اون رابطه به هر دلیلی تموم شده!
منتظر ادامشم!
امیر جان جالب بود
ReplyDeleteمی شه یه پست راجع به رومیان و یونان باستان بنویسی و اون همزادی که اونا معتقد بودند رو با آنیما و آنیموس یونگ مقایسه کنی؟ واسم جالبه تفکر اونا با اون قدمت یه نمودی تو امروز ما داره
آقا به شدت طالبيم قسمت بعديش رو بخونيم.. يعنی داريم هلاک می شيم
ReplyDeleteامير جون اگه آدم از اول فرافکنی منفی فقط داشته باشه چطور؟ آها فهميدم درس شما به اين جا نرسيده
ReplyDeleteآدم يه جوری ميشه ها.نه؟کاش زودتر فردا بشه بقيه اش رو بنويسي.... ميگم اين مهران اصلاً آی کيو نداره. انگار نه انگار که يه دعوايی کرده بودين با هم
ReplyDeleteامير جان بدون اغراق فکر می کنم بايد از اين منظر به مسايلی مثل خودشيفتگی (نارسيسيسم) هم نگاه کرد ... وقتی به مفهوم عشق نگاه کنيم ( عشقی که با حس مالکيت و حسادت ذاتی همراهه ) نمی تونيم اونو محصور کنيم به عشق مابين مرد و زن و کامل تر می شه اگه بتونیم با این انیما و انیموس ، عشق همجنسگرايانه رو هم تحليل کنيم ...
ReplyDeleteکه اين هم البته از دست تو بر مياد ... هر چند احتمال داره نظريات متفاوت و مختلف باشه
آزاده جان!کاملن ممکنه از ابتدا فرافکنی منفی داشته باشيم....مثل خيلی از آدما که جذبشون نميشيم
ReplyDeleteباربد جان!همجنس خواهی رو هم ميشه کاملن بر مبنای آنيما و آنيموس توضيح داد
ReplyDeleteسياوش جان اون همزادی يونان باستان رو هم که تو ۴مقاله افلاتون اومده برات ميگم تو ادامه همين پستها
ReplyDeleteای من فدای اين نوشته های عاشقانه نابت..ميخونم تا قسمت آخر بعد نظر ميدم..اينها رو پی دی اف کن وقت کردی...به اميد فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنيا
ReplyDeleteمن بيشتر دلم ميخواد پست بعدی رو بخونم...و اينکه زود بگی بهمون با توجه به انيما و آنيموس...چه جوری کسی رو انتخاب کنيم که اشتباه نکرده باشيم:)
ReplyDeleteقشنگ يعنی توصيف عاشقانه ی اشکال
ReplyDeleteاصلا دوست ندارم اين پستا رو بخونم
ReplyDeleteهنوز می ترسم که از زخم نه چندان ديرينم خونريزی به پا شه
نمی دونم شايد بايد بيشتر وقت گذاشت برای سر و سامان دادنش . شايد هم بايد قوی تر بود
نمی دونم
فعلا که می ترسم
لذت زندگی در ماجراجويی و نترسيدن از وقايع بعديه. زندگی پر از آزمون و خطاست... اجرای چيزی که قلبا درست می دونی و پرداخت تمام هزينه های احتمالی بعد از اون انتخاب. ترس هیچ مفهومی نداره
ReplyDeletethis blessed body of ours can do wonders at the time of need when it comes time for survival, even for a broken hearts!
ReplyDeleteسامی جان!شما چقدر خارجی ای
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteآفرین می بينم که همه رو گذاشتی سر کار و درگيرشان کردی.ولی امیر جان وقتی عاشق باشی تا ابد کور می مانی و بدیها را نمی بینی ولی اگر منظورت تداوم ازدواج است باید به جضور ملوکانه شما عرض کنم که سازگاری با عشق فرق می کنه و تداوم زندگی زناشویی یک جوری تبحر در سازگاری لازم داره که کشش طرفین یکی از فاکتورهاشه ولی نه همه آن.........