پایان یک رابطه عاطفی،حالا تمام کننده اش هر کدام از طرفین که باشند سخت است اما اگر شما تمام کننده نبوده باشید دردی که حس میکنید احتمالن بیشتر از حالت اول خواهد بود، چون توام با فقدان عاطفی، خشم ناشی از این مساله را هم پیش رو خواهید داشت.شاید راهکار های زیر برای کنار آمدن با این مساله مدد رسان باشند:
۱-رنجتان را انکار نکنید،ژست آدمهای مقتدر را نگیرید،به خودتان و دیگران نگویید اصلن برایم مهم نبوده،اجازه بدهید رنجتان بیان شود.اگر لازم است اشک بریزید این کار را بکنید،اگر نیاز به دلسوزی برای خودتان دارید فرصتش را در خلوت از خودتان دریغ نکنید و...
۲-فرآیندی را شروع کنید که اسمش را من گذاشته ام لیسیدن زخم های عاطفی برخی از روانشناس ها بهش میگویند بازیافت رنج.شروع کنید به یاداوری خاطرات مشترک و بگذارید رنج فقدان در وجودتان بیرونی شود.مثلن اگر آهنگی است که خاطره مشترک دارید از آن مکرر گوش کنیدش و بگذارید درد درونیتان اشک شود و به بیرون راه یابد،انقدر این کار را تکرار کنید تا دیگر بدون اشک بشود به آن آهنگ گوش کرد.همین تجربه را با سایر خاطرات تکرار کنید
۳-اجازه ندهید احساس بی ارزشی بر شما حاکم شود.اگر کسی رابطه عاطفی با شما را تمام کرده به معنای عدم مقبولیت شما نیست.این یک واقعیت است که همه ما کلی زخم های عاطفی و تجربیات ناخوداگاه با خودمان حمل میکنیم که میتواند تبدیل به واکنشهای غیر معمول شود.واقع بینانه برسید به اینجا که این فقط یک رابطه بوده و نه همه جهان.به اینجا رسیدن برای بعضی ها سخت تر است برای بعضی ها مثلن خودم راحت تر ولی این نقطه در هر حال رسیدنی است اگر خودمان خرابش نکنیم
۴-میتوانم درک کنم که بعضی واکنش های انتقام جویانه شاید دلتان را در کوتاه مدت خنک کند اما به یاد داشته باشید وقتی دارید چنین کارهایی را انجام میدهید دقیق دارید لحظه حال و آینده تان را به گذشته میفروشید.بیشتر از این اجازه ندهید یک اتفاق غیر از گذشته تان حال و آینده تان را هم تحت تاثیر قرار دهد.باز به این نکته توجه کنید که شما شفا نیافته اید مگر اینکه بتوانید لااقل با بی تفاوتی به زندگی شریک سابق عاطفی تان بنگرید.تا وقتی نفرت دارید یعنی هنوز گرفتار آن رابطه اید
ادامه دارد...
من نمی تونم باهاش کنار بيام ... منت می کشم . نميشه ؟
ReplyDeleteنمی دونم اين مورد انتقام چرا هيچ وقت در من گل نکرد
ReplyDeleteشايد مربوط باشه به پست جديدم
من مثه دوها عاشق نشدم البته
اين مجموعه داستان کارول اوتس يه داستان داره با همين مضمون: مردی که از همسر سابقش جدا شده و دوباره ازدواج کرده پس از خدوکشی همسر سابقش تازه می فهمه چقدر زخمهای شفا نيافته داره و اين زخمها چطور پدر زندگی جديدش را درمی آورد.
ReplyDeleteاين متني كه من نوشتم در واقع يه بخشي از يه متن ۲۰۰ صفحه اي بود كه من ترجمش كردم . تست روانشناسي بود ۹ گونه شخصيتي بود توش . نمي دونم چرا ولي احساس كردم گونه ۲ خيلي از ما آدما هستيم و دليلي هم نديدم اين توضيحو بدم . دوها مي تونن يه مجموعه اي از آدم ها باشن كه اين شكلين
ReplyDeleteاون عبارت «لحظه حال و آینده تان را به گذشته میفروشید» خيلی به دلمان نشست
ReplyDeleteقبول داشتمش!!هر چند به کارگيريش سخته اما ما تلاش می کنيم....
ReplyDeleteچه خوبه که ميگی اينها رو
ReplyDeleteامير جان پشت سر هم بنويس برای يکی کلش رو ايميل کنم...به اميد فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنيا
ReplyDeleteتا اينجا که عالی بود امير جان
ReplyDeleteداشتم رد می شدم...
ReplyDeleteدیدم در خور حالم نوشتی...
بدیش اینه که همیشه خودت برای ادامه این رابطه منت گشی کنی و حالا خودت خود خواسته تمومش کنی!
بدترش هم اینه که همیشه تو اینجور وقتها فقط و فقط خاطرات خوب با هم بودن رو به یاد می آری نه لحظات آزار دهنده رو!
بدترینش هم اینه که هنوز گاهی دلت لک می زنه برای منت کشی!
يا رومی روم !يا زنگی زنگ!وقتی آدم بين اين دوتا گير کنه احساس بدی به آدم دست می ده!خيلی بد!
ReplyDeleteبا تاخير بودم
ReplyDeleteکاش ميشد که بشه ...
ReplyDeleteمن فکر می کنم که اين توصيه ها فقط برای روابط غير عاشقانه می تونه درست باشه، نميشه عاشق بود و قسمتی از خاطرات عاشقی رو فراموش کرد، با اين کار فکر می کنم فقط به دوره ای از زندگی خودت پشت پا می زنی!
ReplyDeleteامير حسين عزيزم
ReplyDeleteدوست نداشتم ناراحت شی چون باهات شوخی کردم .در ضمن من آدرس ايميل نداشتم .منزل يکی از دوستانم نوشته هاتو ديدم(الان هم پیش دوستم هستم ) و راستش خيلی لذت بردم از اينهمه پرکاری تو کيف کردم برات آرزوی موفقيت ميکنم .
(در ضمن باتوجه به اینکه حرف منو جدی گرفته بودی خیلی خوب پاسخ دادی )