کتاب هفته:نزدیکی،نوشته حنیف قریشی،ترجمه نیکی کریمی،انتشارات توفیق آفرین:یک روز عصر پاییزی داشتم برای خودم توی شهر کتاب میگشتم.رسیدم به این کتاب و ترجمه نیکی کریمی.یک لحظه با خودم فکر کردم احتمالن باز هم ازین نمایشهای روشنفکرانه اهل سینماست که میخواهند عرصه ادبیات را هم تحت تاثیر قرار بدهند.پشت جلد کتاب این جمله ها چاپ شده بود از متن اصلی:«امشب غمگین ترین شب زندگی من است،چون دارم میروم و قرار هم نیست برگردم...»کتاب را خریدم و تا تمام نشد نتوانستم زمینش بگذارم.بهترین توصیف از بحران میانسالی مردانه بود و گمگشتگی که من خودم لااقل به شدت دچارشم
شعر هفته:ناگهان پرستو های جان شاعران جهان/پرواز کردند/چرخی زدند/و بعد به آرامی/فرود آمدند/و در صندوقی نظر کرده/آرام گرفتند/امروز به آن صندوق/میگوییم پیانو(شیرکو بی کس/ترجمه سید علی صالحی/سلیمانیه و سپیده دم جهان)
فیلم هفته:پیانیست :کلن میانه خوبی با فیلم هایی که بخصوص در زمان ما این همه روی یهود کشی تاکید میکنند ندارم.مثل فیلم مجیز گویانه پل ورهوفن دفترچه سیاه اما پیانیست رومن پولانسکی حسابش فرق میکند.فیلم زندگی یک یهودی نوازنده درجه یک پیانو را روایت میکند در ورشو لهستان به هنگام جنگ جهانی دوم.به موازات این ماجرای شخصی تصاویر نابی از قیام ناامید گتوی ورشو میبینید و چند سکانس معرکه سینمایی.جایی از فیلم شخصیت اصلی که آدرین برودی نقشش را معرکه بازی میکند درخانه ای مخفی میشود و نباید صدایی ایجاد کند تا از کشتار جان به در برد.عاشق پیانو در این خانه با پیانو سایه به سایه است ولی حق نواختن ندارد.جایی هست که بی طاقت میشود و شروع میکند بدون لمس کلید ها ادای نواختن را در آوردن و شما آهنگ را میشنوید:معرکه است!
آهنگ هفته:بین فیلم های سه گانه کیشلوفسکی آبی را بیشتر دوست دارم.گوش کنید به بخشی از موسیقی متن آن که بی اغراق شاهکاریست
وبلاگ هفته:دوستانی از مازندران یخ زده مینویسند.از بی توجهی حاکمان و ظلم عمال محلی که خودم زخمند نه مرهم.بخوانید و بگویید ازشان که شاید اینطور اگر نه جسم شان لااقل دلشان گرم شود با همدلی.هر کسی از عزیزان که میخواند اینجا را و دستش میرسد به لینک دادن در بالاترین یا بلاگ نیوز یا هر جای دیگر موجب بسی امتنان است تا به وبلاگ این بچه ها لینک دهد تا شاید اینطوری نگذاریم دروغ حاکم شود بیش ازین بر فضای رسانه ای مان
پست هفته:این پست سرمه و پست قبلیش...یک هفته تمام زندگی کردم با این تعریف بی بدیلش ،جدن بی بدیلش
درنگ هفته:پیانو نویسنده:گلناز
حنجره ای است که صدایم از آن به گوش می رسد. گاه غمگین، گاه شاد. گاه بی قرار، گاه آرام.
رقص زندگی است روی انگشتان دست. بالا می رود و پایین می آید ، می چرخد و می چرخاند.
آفریننده لحظه آشتی تضادها است. می آمیزد سپیدی و سیاهی را با هم.
آغوش امنی است که چشم می بندم و در پناهش آرام می گیرم، آغوش مادر سازها، پیانو!
لذت های کوچک زندگی:حس خوشایند گرمای پتو،یک روز عصر زمستان:از بیرون آمده ای،از بیرون سرد و دل خانه سرد تر است-خانه وقتی صدای خنده زنی که دوستش داری در آن نپیچد همیشه سرد است-باید جایی باشد تا تنها شوی با تنهاییت...تا خودت،خودت را بغل کنی و چه جایی بهتر از زیر یک پتوی مهربان گرم که جدایت میکند از همهمه خوشبخت نمای بیرون و امانت میدهد که با خیال های خوشت گرم شوی،گرم گرم!
دوستشان دارم های هفته:
نویسنده:میلان کوندرا:اولین کتابی که ازش خواندم والس خداحافظی بود:آن بچه های شبیه بهم و آن قرص آبی...بعد شد پشت سر هم جاودانگی،بار هستی،شوخی و....کوندرا تم روانشناسانه ای دارد در کتابهایش،یکجورهایی انگار پوست آدمها را میکند و میگذارد روح عریانشان راببینی: با همه شرارت ها،نیکی ها،ترس ها و ضعف هایشان.کاش به عمرم این فرصت دست دهد که ترجمه های کامل کتابهایش را بخوانم نه این متن های مثله ای که جای آثار کوندرا به خوردمان میدهند
کارگردان:رومن پولانسکی:اوایل نوجوانی مادر برایم از فیلمی میگفت که توی سینما دیده و خیلی ترسیده:بچه رزمری.بعد ها فهمیدم که کارگردانش مردی بوده به نام رومن پولانسکی.همین شد که افتادم دنبال دیدن فیلمها و کشف دنیایش.پولانسکی یک سرگردان و جستجو گر تمام عیار است.قهرمانان فیلمهایش هم شریک میشوند با او در این سرگردانی و جستن چیزی در دنیای درون یا بیرون.میان فیلمهایش غیر از پیانیست، ماه تلخ و محله چینی ها را از دست ندهید
بازیگر:شان پن:از معدود بازیگرانیست که حضورش در یک فیلم به تنهایی ترغیبم میکند برای دیدن آن فیلم.بازیگریش عمق دارد،عمقی که به نظرم حاصل عمیق بودن خود شان پن است.بین فیلم هایش راه رفتن مرد مرده و ۲۱ گرم را ببینید
و دیگران:رائول گونزالس:رائول ۱۷ سالش بود که اولین بار برای رئال مادرید بازی کرد.اگر اشتباه نکنم کشف خورخه والدانو مربی فیلسوف مآب آرژانتینی بود.ظرف ۱۲ سال گذشته رائول رئال انقدر بزرگ شد تا رئال رائول معنی پیدا کند.وفاداریش به باشگاه،شم گلزنی،تعصب مثال زدنی و آن ژست دلنشینش بعد از هر گل که انگشترش را میبوسد او را تبدیل به یکی از دوست داشتنی ترین فوتبالیست های جهان کرده برایم
طنز هفته:پیانو
خوب پیانو میزنه نه؟آنی رو میگم،کارش حرف نداره،همیشه بش میگم تو محشری دختر،بعد اونم یه عشوه مرد داغ کن واسم میاد...هی سرنگردون دنبال صدا اههه...تو خونه نیست.پیانو رو گذاشتیم تو پاگرد دم خر پشته...خر که نیستم میفهمم جاش تو خونست.میدونی این پیانو رو واسه تولد آنی خریدم.آره آره پولش راحت جور نشد،مجبور شدم یه دو سه فقره رشوه کوچول بگیرم یه بارم دخل دخل شرکتو بگی نگی آوردم اما به آنی گفتم با پول اضافه کاریم خریدمش،آخه زن آدم باس همیشه به مردش افتخار کنه،بماند که دسته دوم بود،پیانو رو میگم.با مصیبت دو تا عمله آوردنش دم در آپارتمان اما هر کاری که کردیم از در تو نیومد که نیومد تو بمیری،چهارچوب لامصب کوچیک بود.به صابخونه گفتم آقای من بذار این چار چوبو یه خورده وسعتش بدیم،داغ کرد و یه جوری عربده کشید که انگار میخوایم عصمتشو بدریم،خوب منم هر چی فکر کردم دیدم جلو در و همسایه خوبیت نداره آدم عصمت صابخونشو آرّه...به چه کنم افتاده بودم که آنی گفت ببریم بذاریمش بالا تو پاگرد کجا؟جلو خرپشته.حالا هر شب من پا بساط عرق که میشینم میره بالا پیانو میزنه.یه جورایی بهترم هست:هم اون خوشه هم من که بهم گیر نمیده :کمتر بخور مرد،آخرش مغزت تو الکل غرق میشه...عرقتو بخور،لامصب خوب میزنه نه؟
آنکس که مي گفت دوستم داره عاشقي نبود که به شوق من اومده باشه، رهگذري بود که روي برگهاي خشک پاييزي راه مي رفت. صداي خش خش برگها همان آوازي بود که من گمان مي کردم مي گويد دوستت دارم...
ReplyDeleteامير جان . تولدت فراموش نشد . در شش و بش اين سرما کمی تعلل کردم . شرمنده . دعا می کنم برات سالها و سالها تولدی چنين . خوش باشی .
ReplyDeleteراستی ... اين بلاگفا کلا می داند چه وقتهايی غير قابل دسترس باشد . کاش اين هم ولايتی ها از پرشين بلاگ استفاده می کردند ...
ReplyDeleteهمه اينها به كنار آقاي رائول به كنار حال كردم آقا... دمت گرم
ReplyDeleteشان پن
ReplyDeleteدوست دارم
توی ياهو ۳۶۰ لينکش رو گذاشتم....۲۱ گرم فوق العاده نبود؟؟؟ وقتی ميميری فقط ۲۱ گرم از وزنت کم ميشه.............................
ReplyDeleteآقا طنزت خندوندمون...درضمن پيشنهاد ميکنم اگه برات ممکنه اسامی خواصی که به کار می بری مثلا ايم فيلمها يا شخصيتها رو به يه مرجع مثلا ويکيپديا لينک کن..
ReplyDeleteگردون دوست داشتنی ما
ReplyDeleteاول
ReplyDeleteای عرفان ناقلی من می خواستم بگم اول
ReplyDeleteمن قرمز رو بيشتر دوست دارم. به وبلاگ یخ زدگان مازندرانی حتما سر بزنید. گلی دمت گرم
ReplyDeleteتولدت مباااااااااااااااااااااااارک داداش گلم..کادوت يگ عدد بی ام و زد تری هست بالای کوه دماوند ميتونی بری برش داری.
ReplyDeleteاون زير پتو بودن رو پايتم...به اميد فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنيا
ReplyDeleteراستی با اجازه لينکت کردم.
ReplyDeleteسکانسی که از فيلم پيانيست به يادم مونده اونجاييه که مردم مجبورن برای اينکه به سيمهای نامرئی برخورد نکنن و نارنجک منفجر نشه ؛ حرکاتی انجام بدن که از دور و برای کسی که ماجرا رو نمی دونه ؛ مثل رقصی دیوانه وار در میدان جنگ کوچه های شهر می مونه ... خیلی روم اثر گذاشت .
ReplyDeleteراستی از طنزت خوشم نيومد . چون طنز سياه بود . انتظار خنده ای بکر رو داشتم .
ReplyDeleteمرسی برای اينکه يک وقت هايی حرف دل مرا می زنی البته اميد وارم کارت به اوين نکشد.
ReplyDeleteو احسنتم به اين پشتکار شما در گردون نويسی....عاشقيت تان مستدام
آخرين اخبار انتخابات مجلس هشتم را در اين سايت دنبال کنيد
ReplyDeleteسلام نمی دونم چرا قالب وب خودم رو دوست ندارم هر چی می ذارم با روحم سازگار نيست نمی دونم روحم سرگردانه يا وبلاگم يا مل د نيا و يا....
ReplyDeleteانگار هفته ۵۱ شما در پيانو غوطه ور بوده در همه لحظات شما متبلور بوده ميگی نه دوباره وبت رو بخون در هر صورت کاش ميشد فيلم را لينک بدی اونوقت عالی می شد می بينی چه آدم...........هستم .
امير ... نيومدم يه مدت ... نخوندم يه مدت پس ... خوب آره که اين عذر بدتر از گناهه ... اما اگه اينا رو نگم کامنتم خيلی کوچولو می شه ... اونوقت بگم چی؟ ... بگم بعد از اين همه مدت اومدم و اونوقت همه چی هيچی؟ ... خيلی خوب ديگه طولش ندم بهتره ... ولی کامنتم خيلی کوچولو می شه ... اينجوری :
ReplyDeleteتولدت مبارک
اول اينکه با کمی تاخير ،
ReplyDeleteهرچند يک اصل از اصلهای قانون اساسی خودم هستش که ميگه :
دیر گفتن بهتز از هرگز نگفتن است .
پس داش امير خودمون تولدت مبارک و سی سالگيت .
در ضمن کلی از بلا بودن اون کسی که اومد و برات اون پست تولد رو نوشت ذوق کردم و دست مريزاد گفتم.