یک امشب را بی خیال شوم غم و غصه و اجاره خانه زیاد شده وسهام شرکت ورشکست و گناه پیشین و اشتباهات پسین و جاه طلبی های ناکام و رنج و گذر عمر و وزن زیاد و حماقت های جوانی و حسرت های نوجوانی و ناامنی کودکی و ...بنشینم برای خودم پای حال و کیف و قال.خودم با خودم...میشود اگر این دلتنگی امان دهد!
پی نوشت:گفته بودمت که من دلتنگیم برای تو را با همه دنیای خدا عوض نمیکنم الا با خود تو؟
ترس از لحظه بعد
ReplyDelete....
به من که گفته بودی پس حتما به خودشم گفتی.
ReplyDeleteطلبه شديم بدونيم چطوری ميشه تنهايی نشست پای حال و کیف و قال و واقعا کيف کرد؟
ReplyDeleteهووووووی دلتنگی!با تو بودها. يه موقع نکنه به روی مبارکت بياری
ReplyDeleteتنهايی و حال کردن ؟
ReplyDeleteاضافه وزن که نگو امير جان!
ReplyDeleteکم کم برای راه رفتن بايد قل بخورم!
ولی بد جوری فاز می ده.
موافقم که بعضی وقتها واقعن تنهايی حال می ده!
ReplyDeleteتازه گی تجربه ء خيلی خوبی داشتم.
دست خودم نيست اين جمله يک امشب را بی خيال شوم هی توی ذهنم چرخ ميخورد و احتمالن تا چندين ساعت دست از سرم برنميدارد. يک امشب را بی خيال شوم........
ReplyDeleteدوست جان
ReplyDeleteما خيلی وقت است(از نوجوانی به بعد)که شوق و اميد کمال گرايی نداريم .اما گاهی دردمان می آيد از بودن و ديدن اين گند بازاری که هست .
هِر هِری بودن که سپر شده برای کمال گرا نبودن! ...از آنور بوم افتاده اين گردکان!
شما ولی بی شک امير خوبی هستی . من نوشته های شما را دوست می دارم. بسیار .
و اما چرمشير را ... اُ مای گاد
امشب همه امشبی ان
ReplyDelete