Tuesday, January 29, 2008

امشب

یک امشب را بی خیال شوم غم و غصه و اجاره خانه زیاد شده وسهام شرکت ورشکست و گناه پیشین و اشتباهات پسین و جاه طلبی های ناکام و رنج و گذر عمر و وزن زیاد و حماقت های جوانی و حسرت های نوجوانی و ناامنی کودکی و ...بنشینم برای خودم پای حال و کیف و قال.خودم با خودم...میشود اگر این دلتنگی امان دهد!

پی نوشت:گفته بودمت که من دلتنگیم برای تو را با همه دنیای خدا عوض نمیکنم الا با خود تو؟



10 comments:

  1. ترس از لحظه بعد

    ....

    ReplyDelete
  2. به من که گفته بودی پس حتما به خودشم گفتی.

    ReplyDelete
  3. طلبه شديم بدونيم چطوری ميشه تنهايی نشست پای حال و کیف و قال و واقعا کيف کرد؟

    ReplyDelete
  4. هووووووی دلتنگی!با تو بودها. يه موقع نکنه به روی مبارکت بياری

    ReplyDelete
  5. تنهايی و حال کردن ؟

    ReplyDelete
  6. اضافه وزن که نگو امير جان!

    کم کم برای راه رفتن بايد قل بخورم!

    ولی بد جوری فاز می ده.

    ReplyDelete
  7. موافقم که بعضی وقتها واقعن تنهايی حال می ده!

    تازه گی تجربه ء خيلی خوبی داشتم.

    ReplyDelete
  8. دست خودم نيست اين جمله يک امشب را بی خيال شوم هی توی ذهنم چرخ ميخورد و احتمالن تا چندين ساعت دست از سرم برنميدارد. يک امشب را بی خيال شوم........

    ReplyDelete
  9. دوست جان

    ما خيلی وقت است(از نوجوانی به بعد)که شوق و اميد کمال گرايی نداريم .اما گاهی دردمان می آيد از بودن و ديدن اين گند بازاری که هست .

    هِر هِری بودن که سپر شده برای کمال گرا نبودن! ...از آنور بوم افتاده اين گردکان!

    شما ولی بی شک امير خوبی هستی . من نوشته های شما را دوست می دارم. بسیار .

    و اما چرمشير را ... اُ مای گاد

    ReplyDelete
  10. امشب همه امشبی ان

    ReplyDelete