چرا ازدواج ها چپ و راست در اطراف ما به گل می نشینند؟چرا عاشقانه بودن حتی وقتی با عاقلانه بودن هم، ترکیب می شود باز هم آدم ها را میرساند به جایی که به قول سوزان سانتاگ اعلام کنند« مخترع ازدواج شکنجه گری خلاق بوده است».چرا با همه این احوالات ما باز هم ازدواج می کنیم؟
به نظر می رسد در ازدواج مرد و زن هر دو بخشی از آزادی خود را فدا می کنند تا امنیت به دست آورند.در این معادله،مرد بیشتر به دنبال امنیت در حوزه عواطف و احساسات است و زن به دنبال امنیت در حوزه دستاورد های جهان مادی-صرفن پول مد نظرم نیست بلکه اضافه بر آن اقتدار،ثبات و شفافیت ذهنی هم جزیی از دستاورد های جهان مادی اند-مرد تایید زنانه را می طلبد و زن قدرت مردانه را می جوید.حالا بیایید فرض کنیم زن و مردی عاشق همند،معیار های منطقی کنار هم بودن را نیز دارند پس چرا باز هم به احتمال زیاد ما بعد از چند سال شاهد زوجی خواهیم بود که یا اسیر عادت و رزومرگی شده اند یا در درگیری مدام با هم بوده،در هر دو صورت به جای بهشت از جهنم سر در آورده اند؟
جواب ساده است:در بهترین حالت،مرد و زن امنیت خود را به دیگری وابسته می کنند.مرد امنیت عاطفی و زن امنیت مادی.این امنیت چنان اهمیتی میابد که خیلی سریع جنگ قدرت برای کنترل زندگی بین زوجین عاشق دیروز شروع می شود-کدام ما برای امنیت مان نمی جنگیم؟-زن و مرد هر دو می ترسند اگر کنترل زندگی مشترک در اختیار او نباشد امنیت شیرین تازه کسب شده اش را از دست بدهد و درواقع هم آزادی را از کف داده باشد و هم امنیت را...ریشه خیلی از جنگ های سخت درون خانواده بین همسران در همین تلاش مهلک برای به دست گرفتن سکان فرماندهی است.فرماندهی نه برای اعمال اقتدار که از سر ترس فقدان
اما ایا این تنها مشکل ازدواج است؟بیایید در موردش حرف بزنیم...
اول
ReplyDeleteیعنی زن امنیت عاطفی نمی خواد، مرد هم امنیت مادی نمی خواد؟ تکلیف آقایانی که با بانوانی که امنیت مالی دارند ازدواج می کنند پس چیست؟
ReplyDeleteبه نظرم جوابشو احتمالا خودت خیلی ((یونگانه))میتونی بدی.یه جورایی توجیه میشه از اون راه.ولی خب با توجه به اینکه من ازدواج نکردم و اعتقادی هم به این مسئله ندارم محض لال از دنیا نرفتن اومدم یه چیزی بگم
ReplyDeleteراستی یه چیزی!با این جمله ی اخرت((بیایید در موردش حرف بزنیم...))رسما ادمومیندازی به جون خودش
ReplyDeleteفاصله بین خوشبختی و بدبختی یه تار موئه. فاصله بین پایداری عاشقانه یک زندگی و طلاق عاطفی یک تار موئه. فقط مهم اینه که دو طرف تو اون لحظه اوج جنگ به این باور برسن که می خوان اوضاع به حالت پایدار برگرده, نه این که به جدایی کشیده بشه. و برای این که یه نفر بتونه تو اون شرایط (که احتمالا از طرف مقابل متنفره ) به فکر بازگشت به عشق و خوشبختی بیافته هزار تا فاکتور وجود داره.
ReplyDeleteیکی از فاکتورها ساختار خانوادگیه و بافتی که شخص توش رشد کرده. این که چه قدر دور و برش زوج هایی رو دیده که با هم دعوا می کردن ولی عاشق هم بودن. یا برعکس چند تا زن و شوهر رو دیده که از هم جدا شدن.
ReplyDeleteهر وقت دو نفر با پدیده عادت و تکراری شدن مواجه می شن باید یه راهی پیدا کنن که رابطه عاطفیشون رو از این روزمرگی نجات بدن. و اگر به فکرش باشن حتمن پیدا می کنن...
ReplyDeleteامیر جان.وقتی به زندگی دیگران نگاهی می اندازیم..با خود میگوییم باید بیاموزیم چگونه فکر کنیم..بیاندیشیم..ازدواج کنیم که همانند ان ها نشویم...
ReplyDeleteچرا سوزان سانتاگ ازدواج را این گونه میبینه؟ شکنجه گر خلاق؟به نظر حرفش بد هم نیست..راست گفته...اما اون توی زندگیش چی دیده که اینو می گه...باید دید چطور فکر میکرده...چی رو تجربه کرده....چرا ازدواج؟چرا راه دور بریم؟..همه ی ما گاه گاهی تو زندگی به این فکر میرسیم که خالق ما خلقمون کرده که شکنجه بشیم...ما بدون ازدواج هم دچار روزمرگی میشیم...
و اما ازدواج... خانم واقا ازدواج میکنن...اونا امنیت خود را به دیگری وابسته میکنند..عاشق هم هستن...مگه نه؟تا یه جایی خوب زندگی میکنند و بعدش بر سر حفظ کردن امنیت خود جنگ داخلی به راه می اندازن. چرا؟
دلیلش یا اعتمادیه که به مرور زمان بینشون از بین رفته و باعث شده هر دو احساس خطر بکنن و طبیعتا برای حفظ امنیت خودمیجنگن و هر دوی اونا پایاپای مقصرن...چون هر دوشون در قبال هم مسئول هستن در قبال حس اعتماد و عشق متقابل... واگه یکی عشقش به زوال رسید دیگری باید لااقل عکس العمل مناسبو نشون بده..نه اینکه بی تفاوت بذاره نقش بی اعتمادی جون بگیره ت
قش بی اعتمادی جون بگیره تو زندگیشون.یا دلیلش اینه که یکی از اونایه عمل اشتباه ازش سر زده که دیگری حس امنیت خودشو در خطر دیده و میجنگه...
ReplyDeleteازدواج نمی تونه توی یه بحث کلی خلاصه بشه.هر ازدواجی دیدگاه خاص خودشو میطلبه.
اگرچه ارزشای کلی و اشتباه های فاحش رایج توی ازدواج های امروزی رو میشه شناساییکردو تابع شون شد.اقا امیر ببخش که اینقدر نوشتم..ازدواج موفقی داشته باشی:)
نگه داشتن عشق در رابطه زناشویی هنری است که اغلب ما بلد نیستیم.
ReplyDeleteعاشق شدن آسونه اما حفظش نیاز به مهرتهایی داره که خودش یک دوره آموزشی از ابتدایی تا پیشرفته و عالی لازم داره .
اغلب فکر میکنیم که وقتی تعهد رسمی شد دیگه تلاشی نیاز نیست. طف مقابل رو انگار ملک خودمون میدونیم در صورتیکه اشتباه محض است .
به امنیتی که ازش حرف میزنی معتقد نیستم . فکر میکنم باید طرفین به اندازه کافی به بلوغ فکری و عاطفی رسیده باشند و درک درستی از کیفیت این رابطه داشته باشند. مهم اینه که همه به پرداخت ان بهایی که حفظ این رابطه نیاز داره خودمونو متعهد به پرداخت بدونیم.
خلاصه نمیشه هم خدا رو بخواهیم و هم خرما رو امیرو
نمیتونیم هم متاهل باشیم و هم جفتک بزنیم و دله بازی در بیاریم و... این نکته رو مردها باید در خودشون قبل از ازدواج حل کنند .
و...
نگه داشتن عشق در رابطه زناشویی هنری است که اغلب ما بلد نیستیم.
ReplyDeleteعاشق شدن آسونه اما حفظش نیاز به مهرتهایی داره که خودش یک دوره آموزشی از ابتدایی تا پیشرفته و عالی لازم داره .
اغلب فکر میکنیم که وقتی تعهد رسمی شد دیگه تلاشی نیاز نیست. طف مقابل رو انگار ملک خودمون میدونیم در صورتیکه اشتباه محض است .
به امنیتی که ازش حرف میزنی معتقد نیستم . فکر میکنم باید طرفین به اندازه کافی به بلوغ فکری و عاطفی رسیده باشند و درک درستی از کیفیت این رابطه داشته باشند. مهم اینه که همه به پرداخت ان بهایی که حفظ این رابطه نیاز داره خودمونو متعهد به پرداخت بدونیم.
نمیشه هم خدا رو بخواهیم و هم خرما رو امیرو
نمیتونیم هم متاهل باشیم و هم جفتک بزنیم و دله بازی در بیاریم و... این نکته رو مردها باید در خودشون قبل از ازدواج حل کنند .
و...
نگه داشتن عشق در رابطه زناشویی هنری است که اغلب ما بلد نیستیم.
ReplyDeleteعاشق شدن آسونه اما حفظش نیاز به مهرتهایی داره که خودش یک دوره آموزشی از ابتدایی تا پیشرفته و عالی لازم داره .
اغلب فکر میکنیم که وقتی تعهد رسمی شد دیگه تلاشی نیاز نیست. طف مقابل رو انگار ملک خودمون میدونیم در صورتیکه اشتباه محض است .
به امنیتی که ازش حرف میزنی معتقد نیستم . فکر میکنم باید طرفین به اندازه کافی به بلوغ فکری و عاطفی رسیده باشند و درک درستی از کیفیت این رابطه داشته باشند. مهم اینه که همه به پرداخت ان بهایی که حفظ این رابطه نیاز داره خودمونو متعهد به پرداخت بدونیم.
نمیشه هم خدا رو بخواهیم و هم خرما رو امیرو
نمیتونیم هم متاهل باشیم و هم جفتک بزنیم و دله بازی در بیاریم و... این نکته رو مردها باید در خودشون قبل از ازدواج حل کنند .
و...
نگه داشتن عشق در رابطه زناشویی هنری است که اغلب ما بلد نیستیم.
ReplyDeleteعاشق شدن آسونه اما حفظش نیاز به مهرتهایی داره که خودش یک دوره آموزشی از ابتدایی تا پیشرفته و عالی لازم داره .
اغلب فکر میکنیم که وقتی تعهد رسمی شد دیگه تلاشی نیاز نیست. طف مقابل رو انگار ملک خودمون میدونیم در صورتیکه اشتباه محض است .
به امنیتی که ازش حرف میزنی معتقد نیستم . فکر میکنم باید طرفین به اندازه کافی به بلوغ فکری و عاطفی رسیده باشند و درک درستی از کیفیت این رابطه داشته باشند. مهم اینه که همه به پرداخت ان بهایی که حفظ این رابطه نیاز داره خودمونو متعهد به پرداخت بدونیم.
نمیشه هم خدا رو بخواهیم و هم خرما رو امیرو
نمیتونیم هم متاهل باشیم و هم جفتک بزنیم و دله بازی در بیاریم و... این نکته رو مردها باید در خودشون قبل از ازدواج حل کنند .
و...
نگه داشتن عشق در رابطه زناشویی هنری است که اغلب ما بلد نیستیم.
ReplyDeleteعاشق شدن آسونه اما حفظش نیاز به مهرتهایی داره که خودش یک دوره آموزشی از ابتدایی تا پیشرفته و عالی لازم داره .
اغلب فکر میکنیم که وقتی تعهد رسمی شد دیگه تلاشی نیاز نیست. طف مقابل رو انگار ملک خودمون میدونیم در صورتیکه اشتباه محض است .
به امنیتی که ازش حرف میزنی معتقد نیستم . فکر میکنم باید طرفین به اندازه کافی به بلوغ فکری و عاطفی رسیده باشند و درک درستی از کیفیت این رابطه داشته باشند. مهم اینه که همه به پرداخت ان بهایی که حفظ این رابطه نیاز داره خودمونو متعهد به پرداخت بدونیم.
نمیشه هم خدا رو بخواهیم و هم خرما رو امیرو
نمیتونیم هم متاهل باشیم و هم جفتک بزنیم و دله بازی در بیاریم و... این نکته رو مردها باید در خودشون قبل از ازدواج حل کنند .
و...
خییییییییییلی موافقم
ReplyDeleteرسما کامنت دونیت قاط زده امیرجان خان
ReplyDeleteآهان راستی
ReplyDeleteدر هر رابطه زناشویی و عشقی هر زمان که دیدی داری دروغ میگی بدون دیگه فاتحه اون رابطه خونده شده.
ضمنا من دارم کچل هم میشم
ReplyDeleteاینطوری مشکلم دوتا شد
من شخصا ازدواج نکردن..اما 5 ماه با یکی از هم کلاسیهای گیر پسر دوست بودم..ایشون شخصا پدر منو دراوردن.دوستی یا ازدواج اگر هم تلخ باشه از من بشنو اقا امیر چشم ادمو باز میکنن..باعث میشن ادم بیشتر بشناسه خودشو...به هر حال راه نداره..این شتریهه که دم هر خونه ای خوابیده...باید ازدواج کنی وگرنه مثل خاله ی مجرد من دیوونه میشی از تنهایی.
ReplyDeleteسخن از مطرب می گو و راز دهر کمتر جو
ReplyDeleteکه کس نگشود نگشاید،به حکمت این معما را
دور وبر منم همه دارن به گل میشینن. راستی چرا ؟
ReplyDeleteبه نظر من همه ی ما خودخواه و کم تحمل شدیم شاید .
به نظر من يكي ديگه از مشكلات ازدواج اصطكاك مداوم و درهم تنديدگي بيش از حده. خود اصطكاك مداوم باعث ميشه كه يه سري جوانب مثبت كم كم عادي به نظر بيان اما عجيبه كه نقاط منفي در اصطكاك مداوم هرروز پررنگ تر ميشن.
ReplyDeleteبه جز اين وقتي كه ارتباطات دونفر همه جانبه ميشه يعني هم رابطه ج ن س ي هم اقتصادي هم عاطفي هم خانوادگي هم ... طبعا درگيريها و توقعات و خشمهاي پنهان هم بيشتر ميشن و هيچ راهي جز رسيدن به جهنم نيست.
به نظر من هم مخترع ازدواج يه شكنجه گر خلاق بوده. ازدواج نشونه توحش و خشونت حيواني بشره. هيچ فايده اي جز رياكاري و خشونت نداشته . حتي بچه ها قرباني خانواده شدن و چوب گذشته مسخره اونها رو مي خورن.
يه عيب ديگه ازدواج هم اينه كه ميخواد چيزهايي رو كه به هيچوجه قانون پذير نيستن بهشون قاعده تحميل كنه. روابط انساني جاروبرقي نيستن كه تضمين داشته باشن اما ازدواج ميگه : غلط كردي بايد تا آخر عمرت اين بابا رو بخواي!
ReplyDeleteضمنا اين رو ديگه هر روان شناس خنگي مي دونه كه انسان موجود تك آميزشي نيست و تحميل چيزي كه طبيعي نيست باعث شده كه اينهمه رياكاري و دروغ و كشتار اتفاق بيفته.
ضمنا من متاهلم از نظر اقتصادي هم به همسرم وابسته نيستم . اون مرد بسيار خوشفكر آرام متعادل منطقي و مهربوني هم هست. همه درگيريها رو با آرامش و بدون قهر حل مي كنيم. همسرم هنوز هم ابراز محبت و غافلگير كردن من و كارهاي عاشقانه مبتكرانه رو كنار نگذاشته و من هم همينطور .بعداز 15 سال زندگي آرام و سعادتمند دارم اين حرفا رو ميگم. بنابراين دوستان فكر نكنن من لابد مطلقه ام و از حرصم دارم اين مطالب رو مي نويسم.
ReplyDeleteاين مصيبتها سرشت حقيقي ازدواجه و اگر من نوعي كمتر باهاش مواجهم هيچ از حقيقي بودنش كم نمي كنه.
انگار ما عشق را تا موقع ازدواج با خودمون داریم همین که به قول معروف خرمون از پل گذشت همه چی یادمون میره تا قبلش همه حواسمون به هم دیگه اس اما بعد از ازدواج فقط به فکر اینیم که ثابت بکنیم که ما بهتریم و یادمون می ره که اگه از دید طرف مقابل ما بهتر نبودیم هیچ وقت عاشقمون نمی شد البته من فکر می کنم این مرحله گذار از سنت به مدرنیته و حتی گاهی بعضی قانونها باعث می شه احساس خطر کنیم و عکس العملهایی نشون بدیم که خیلی هم درست نیست(در باب اثبات بهتر بودن )
ReplyDeleteبوبن در کتاب فراتر از بودن به نکته خیلی ظریفی اشاره می کنه:
ReplyDeleteدر ازدواج ها اغلب دو طرف به تنهایی هم احترام نمی گذارن.
این رو هم من اضافه می کنم که گاهی هم می خوان تنهاییشون و لذت های تنهاییشون رو به هم تحمیل کنن.
این طبیعی که هر آدمی بعد ازدواج هم علایق شخصی داره و ارزش های شخصی و... اما اکثر افراد بعد ازدواج این امر طبیعی رو غیر طبیعی تلقی می کنن.
چقدر خوبه همگی بریم کنفراس صوتی -نوشتاری اقا امیر.من با خیلی از دوستان که این نظراتو میدن به خصوص با نویسنده ی ..... که 15 سال ازدواج کرده مخالف هستم..شاید ایشون بتونن نظر منو عوض بکنن.
ReplyDeleteلطفا جواب یدین در ضمن بگید متن من رو توی جی میلتون دیدید؟
می دانی خوشبختی آرام آرام از دست می رود...
ReplyDeleteو فکر می کنم بدترین نوع ازدواج آنست که با عشقی آغاز شود
نه گندم جان.مطمئن نیستم...هیچ کس مطمئن نیست
ReplyDeleteاصولا آدمها تا زمانی که چیزی رو به دست نیاوردن کلی مبارزه میکنن و هر سختی رو به جون میخرند. اما به محض اینکه اون چیز رو به دست آوردند و به قولی خرشون از پل گذشت دیگه تلاشی برای نگه داشتن اون نمیکنن. ازدواج هم همینه قصه اش. تا قبلش هر دو طرف برای هم می میرند اما بعدش که خیالشون راحت شد که به دست آوردنش دیگه فکر میکنن خوب یارو تا ابدالدهر مال ماست. پس دیگه بی خیال.
ReplyDeleteاز بین همه کامنتها کامنت .... برام خیلی جالب توجه بود.بخصوص این تیکه اش.((ضمنا اين رو ديگه هر روان شناس خنگي مي دونه كه انسان موجود تك آميزشي نيست و تحميل چيزي كه طبيعي نيست باعث شده كه اينهمه رياكاري و دروغ و كشتار اتفاق بيفته. ))
ReplyDeleteواقعا طبیعی نیست؟ یعنی انسان که مغز کمی بیشتری از سایر پستانداران داره و می تونه فکر کنه و تصمیم بگیره و بالاخره یه تعریفی از اخلاق داره و....در حد خر و الاغ ازش باید انتظار داشت.
دریا جان!من الان سه روزه که نمی تونم جی میلم رو باز کنم...اگر عجله دارید به این آدرس یاهو میل کنیدamir_kamyar2003@yahoo.com
ReplyDeleteدریا جان اصلن بایدی وجود نداره..شما مطمئنی اگه ازدواج کنی از تنهایی در میای؟؟؟ من هیچ وقت تو زندگیم اون قدر تنها نبودم که زمان زندگی مشترک بودم
ReplyDeleteبا سلام ، به نظر بنده ممکنه از من نوعی بعد از یه دعوا بپرسی ازدواج چه طوریه من هم با ناراحتی بگم اصلا فکرشم نکن ، یا اینکه همین سؤال وقتی که من از همسرم خرسندم پرسیده بشه که در این صورت جواب با حالت قبلی متفاوته ، به هر حال به نظر من که ده ساله ازدواج کردم و دو تا بچه هم دارم در ازدواج همه جور مزه ای وجود داره یعنی ممکنه یه روزهایی شیرین و یه روزهایی ، تلخ و یه روزهایی بی مزه باشن و حتی در یک روز چند تا از این مزه ها یکی پس از دیگری وجود داشته باشن اما چیزی که باید در یک زندگی سالم باقی بمونه اصل محبت و علاقه است که من در خیلی از ازدواجهای با دوام هم دیدم در زندگی خودم هم بوده این که قهر ها اصلا طولانی نیستند و حتی به اونها نمی شه گفت قهر بلکه فقط ممکنه از هم دلخور بشیم و بعد با کوچکترین بهانه روابط به حالت اول بر می گرده بلکه بهتر از اولش ، درست مثل دوستی بچه ها ، و یه مورد دیگه که در این سالها یاد گرفتم اینه که بعد از انتخاب شخص قابل قبول باید زیاد دنبال عیبهاش بعد از ازدواج نباشیم بلکه همسرمون رو کمک کنیم در برطرف کردن اشکالهایی که داره بدون اینکه به طور مستقیم بفهمه همون طور که ما خالی از اشکال نیستیم و ک
ReplyDeleteو در آخر اینکه داشتن یه زندگی با دوام مهارتیه که باید اون رو فرابگیریم . موفق باشید
ReplyDeleteفكر نميكنيد اين تعريف اتان از ازدواج به كليشه هاي قديمي مردسالاري خيلي شباهت دارد؟
ReplyDeleteكاش يك بار ديگه پاراگراف دوم و سوم رو بخوانيد.