Saturday, February 21, 2009

از ازدواج 2

چرا ازدواج ها چپ و راست در اطراف ما به گل می نشینند؟چرا عاشقانه بودن حتی وقتی با عاقلانه بودن هم، ترکیب می شود باز هم آدم ها را میرساند به جایی که به قول سوزان سانتاگ اعلام کنند« مخترع ازدواج شکنجه گری خلاق بوده است».چرا با همه این احوالات ما باز هم ازدواج می کنیم؟


به نظر می رسد در ازدواج مرد و زن هر دو بخشی از آزادی خود را فدا می کنند تا امنیت به دست آورند.در این معادله،مرد بیشتر به دنبال امنیت در حوزه عواطف و احساسات است و زن به دنبال امنیت در حوزه دستاورد های جهان مادی-صرفن پول مد نظرم نیست بلکه اضافه بر آن اقتدار،ثبات و شفافیت ذهنی هم جزیی از دستاورد های جهان مادی اند-مرد تایید زنانه را می طلبد و زن قدرت مردانه را می جوید.حالا بیایید فرض کنیم زن و مردی عاشق همند،معیار های منطقی کنار هم بودن را نیز دارند پس چرا باز هم به احتمال زیاد ما بعد از چند سال شاهد زوجی خواهیم بود که یا اسیر عادت و رزومرگی شده اند یا در درگیری مدام با هم بوده،در هر دو صورت به جای بهشت از جهنم سر در آورده اند؟


جواب ساده است:در بهترین حالت،مرد و زن امنیت خود را به دیگری وابسته می کنند.مرد امنیت عاطفی و زن امنیت مادی.این امنیت چنان اهمیتی میابد که خیلی سریع جنگ قدرت برای کنترل زندگی بین زوجین عاشق دیروز شروع می شود-کدام ما برای امنیت مان نمی جنگیم؟-زن و مرد هر دو می ترسند اگر کنترل زندگی مشترک در اختیار او نباشد امنیت شیرین تازه کسب شده اش را از دست بدهد و درواقع هم آزادی را از کف داده باشد و هم امنیت را...ریشه خیلی از جنگ های سخت درون خانواده بین همسران در همین تلاش مهلک برای به دست گرفتن سکان فرماندهی است.فرماندهی نه برای اعمال اقتدار که از سر ترس فقدان


اما ایا این تنها مشکل ازدواج است؟بیایید در موردش حرف بزنیم...

36 comments:

  1. یعنی زن امنیت عاطفی نمی خواد، مرد هم امنیت مادی نمی خواد؟ تکلیف آقایانی که با بانوانی که امنیت مالی دارند ازدواج می کنند پس چیست؟

    ReplyDelete
  2. به نظرم جوابشو احتمالا خودت خیلی ((یونگانه))میتونی بدی.یه جورایی توجیه میشه از اون راه.ولی خب با توجه به اینکه من ازدواج نکردم و اعتقادی هم به این مسئله ندارم محض لال از دنیا نرفتن اومدم یه چیزی بگم

    ReplyDelete
  3. راستی یه چیزی!با این جمله ی اخرت((بیایید در موردش حرف بزنیم...))رسما ادمومیندازی به جون خودش

    ReplyDelete
  4. فاصله بین خوشبختی و بدبختی یه تار موئه. فاصله بین پایداری عاشقانه یک زندگی و طلاق عاطفی یک تار موئه. فقط مهم اینه که دو طرف تو اون لحظه اوج جنگ به این باور برسن که می خوان اوضاع به حالت پایدار برگرده, نه این که به جدایی کشیده بشه. و برای این که یه نفر بتونه تو اون شرایط (که احتمالا از طرف مقابل متنفره ) به فکر بازگشت به عشق و خوشبختی بیافته هزار تا فاکتور وجود داره.

    ReplyDelete
  5. یکی از فاکتورها ساختار خانوادگیه و بافتی که شخص توش رشد کرده. این که چه قدر دور و برش زوج هایی رو دیده که با هم دعوا می کردن ولی عاشق هم بودن. یا برعکس چند تا زن و شوهر رو دیده که از هم جدا شدن.

    ReplyDelete
  6. هر وقت دو نفر با پدیده عادت و تکراری شدن مواجه می شن باید یه راهی پیدا کنن که رابطه عاطفیشون رو از این روزمرگی نجات بدن. و اگر به فکرش باشن حتمن پیدا می کنن...

    ReplyDelete
  7. امیر جان.وقتی به زندگی دیگران نگاهی می اندازیم..با خود میگوییم باید بیاموزیم چگونه فکر کنیم..بیاندیشیم..ازدواج کنیم که همانند ان ها نشویم...
    چرا سوزان سانتاگ ازدواج را این گونه میبینه؟ شکنجه گر خلاق؟به نظر حرفش بد هم نیست..راست گفته...اما اون توی زندگیش چی دیده که اینو می گه...باید دید چطور فکر میکرده...چی رو تجربه کرده....چرا ازدواج؟چرا راه دور بریم؟..همه ی ما گاه گاهی تو زندگی به این فکر میرسیم که خالق ما خلقمون کرده که شکنجه بشیم...ما بدون ازدواج هم دچار روزمرگی میشیم...
    و اما ازدواج... خانم واقا ازدواج میکنن...اونا امنیت خود را به دیگری وابسته میکنند..عاشق هم هستن...مگه نه؟تا یه جایی خوب زندگی میکنند و بعدش بر سر حفظ کردن امنیت خود جنگ داخلی به راه می اندازن. چرا؟
    دلیلش یا اعتمادیه که به مرور زمان بینشون از بین رفته و باعث شده هر دو احساس خطر بکنن و طبیعتا برای حفظ امنیت خودمیجنگن و  هر دوی اونا پایاپای مقصرن...چون هر دوشون  در قبال هم مسئول هستن در قبال حس اعتماد و عشق متقابل... واگه یکی عشقش  به زوال رسید دیگری باید لااقل عکس العمل مناسبو نشون بده..نه اینکه  بی تفاوت بذاره نقش بی اعتمادی جون بگیره ت

    ReplyDelete
  8. قش بی اعتمادی جون بگیره تو زندگیشون.یا دلیلش اینه که یکی از اونایه عمل اشتباه  ازش سر زده که دیگری حس امنیت خودشو در خطر دیده و میجنگه...
    ازدواج نمی تونه توی یه بحث کلی خلاصه بشه.هر ازدواجی دیدگاه خاص خودشو میطلبه.
    اگرچه ارزشای کلی و اشتباه های فاحش رایج توی ازدواج های امروزی رو میشه شناساییکردو تابع شون شد.اقا امیر ببخش که اینقدر نوشتم..ازدواج موفقی داشته باشی:)

    ReplyDelete
  9. نگه داشتن عشق در رابطه زناشویی هنری است که اغلب ما بلد نیستیم.
    عاشق شدن آسونه اما حفظش نیاز به مهرتهایی داره که خودش یک دوره آموزشی از ابتدایی تا پیشرفته و عالی لازم داره .
    اغلب فکر میکنیم که وقتی تعهد رسمی شد دیگه تلاشی نیاز نیست. طف مقابل رو انگار ملک خودمون میدونیم در صورتیکه اشتباه محض است .

    به امنیتی که ازش حرف میزنی معتقد نیستم .  فکر میکنم باید طرفین به اندازه کافی به بلوغ فکری و عاطفی رسیده باشند و درک درستی از کیفیت این رابطه داشته باشند. مهم اینه که همه به پرداخت ان بهایی که حفظ این رابطه نیاز داره خودمونو متعهد  به پرداخت بدونیم.

    خلاصه نمیشه هم خدا رو بخواهیم و هم خرما رو امیرو

    نمیتونیم هم متاهل باشیم و هم جفتک بزنیم و دله بازی در بیاریم و... این نکته رو مردها باید در خودشون قبل از ازدواج حل کنند .
    و...

    ReplyDelete
  10. نگه داشتن عشق در رابطه زناشویی هنری است که اغلب ما بلد نیستیم.
    عاشق شدن آسونه اما حفظش نیاز به مهرتهایی داره که خودش یک دوره آموزشی از ابتدایی تا پیشرفته و عالی لازم داره .
    اغلب فکر میکنیم که وقتی تعهد رسمی شد دیگه تلاشی نیاز نیست. طف مقابل رو انگار ملک خودمون میدونیم در صورتیکه اشتباه محض است .

    به امنیتی که ازش حرف میزنی معتقد نیستم .  فکر میکنم باید طرفین به اندازه کافی به بلوغ فکری و عاطفی رسیده باشند و درک درستی از کیفیت این رابطه داشته باشند. مهم اینه که همه به پرداخت ان بهایی که حفظ این رابطه نیاز داره خودمونو متعهد  به پرداخت بدونیم.

    نمیشه هم خدا رو بخواهیم و هم خرما رو امیرو

    نمیتونیم هم متاهل باشیم و هم جفتک بزنیم و دله بازی در بیاریم و... این نکته رو مردها باید در خودشون قبل از ازدواج حل کنند .
    و...

    ReplyDelete
  11. نگه داشتن عشق در رابطه زناشویی هنری است که اغلب ما بلد نیستیم.
    عاشق شدن آسونه اما حفظش نیاز به مهرتهایی داره که خودش یک دوره آموزشی از ابتدایی تا پیشرفته و عالی لازم داره .
    اغلب فکر میکنیم که وقتی تعهد رسمی شد دیگه تلاشی نیاز نیست. طف مقابل رو انگار ملک خودمون میدونیم در صورتیکه اشتباه محض است .

    به امنیتی که ازش حرف میزنی معتقد نیستم .  فکر میکنم باید طرفین به اندازه کافی به بلوغ فکری و عاطفی رسیده باشند و درک درستی از کیفیت این رابطه داشته باشند. مهم اینه که همه به پرداخت ان بهایی که حفظ این رابطه نیاز داره خودمونو متعهد  به پرداخت بدونیم.

    نمیشه هم خدا رو بخواهیم و هم خرما رو امیرو

    نمیتونیم هم متاهل باشیم و هم جفتک بزنیم و دله بازی در بیاریم و... این نکته رو مردها باید در خودشون قبل از ازدواج حل کنند .
    و...

    ReplyDelete
  12. نگه داشتن عشق در رابطه زناشویی هنری است که اغلب ما بلد نیستیم.
    عاشق شدن آسونه اما حفظش نیاز به مهرتهایی داره که خودش یک دوره آموزشی از ابتدایی تا پیشرفته و عالی لازم داره .
    اغلب فکر میکنیم که وقتی تعهد رسمی شد دیگه تلاشی نیاز نیست. طف مقابل رو انگار ملک خودمون میدونیم در صورتیکه اشتباه محض است .

    به امنیتی که ازش حرف میزنی معتقد نیستم .  فکر میکنم باید طرفین به اندازه کافی به بلوغ فکری و عاطفی رسیده باشند و درک درستی از کیفیت این رابطه داشته باشند. مهم اینه که همه به پرداخت ان بهایی که حفظ این رابطه نیاز داره خودمونو متعهد  به پرداخت بدونیم.

    نمیشه هم خدا رو بخواهیم و هم خرما رو امیرو

    نمیتونیم هم متاهل باشیم و هم جفتک بزنیم و دله بازی در بیاریم و... این نکته رو مردها باید در خودشون قبل از ازدواج حل کنند .
    و...

    ReplyDelete
  13. نگه داشتن عشق در رابطه زناشویی هنری است که اغلب ما بلد نیستیم.
    عاشق شدن آسونه اما حفظش نیاز به مهرتهایی داره که خودش یک دوره آموزشی از ابتدایی تا پیشرفته و عالی لازم داره .
    اغلب فکر میکنیم که وقتی تعهد رسمی شد دیگه تلاشی نیاز نیست. طف مقابل رو انگار ملک خودمون میدونیم در صورتیکه اشتباه محض است .

    به امنیتی که ازش حرف میزنی معتقد نیستم .  فکر میکنم باید طرفین به اندازه کافی به بلوغ فکری و عاطفی رسیده باشند و درک درستی از کیفیت این رابطه داشته باشند. مهم اینه که همه به پرداخت ان بهایی که حفظ این رابطه نیاز داره خودمونو متعهد  به پرداخت بدونیم.

    نمیشه هم خدا رو بخواهیم و هم خرما رو امیرو

    نمیتونیم هم متاهل باشیم و هم جفتک بزنیم و دله بازی در بیاریم و... این نکته رو مردها باید در خودشون قبل از ازدواج حل کنند .
    و...

    ReplyDelete
  14. خییییییییییلی موافقم

    ReplyDelete
  15. رسما کامنت دونیت قاط زده امیرجان خان

    ReplyDelete
  16. آهان راستی

    در هر رابطه زناشویی و عشقی هر زمان که دیدی داری  دروغ میگی  بدون دیگه فاتحه اون رابطه خونده شده.

    ReplyDelete
  17. ضمنا من دارم کچل هم میشم
    اینطوری مشکلم دوتا شد

    ReplyDelete
  18. من شخصا ازدواج نکردن..اما 5 ماه با یکی از هم کلاسیهای گیر پسر دوست بودم..ایشون شخصا پدر منو دراوردن.دوستی یا ازدواج اگر هم تلخ باشه از من بشنو اقا امیر چشم ادمو باز میکنن..باعث میشن ادم بیشتر بشناسه خودشو...به هر حال راه نداره..این شتریهه که دم هر خونه ای خوابیده...باید ازدواج کنی وگرنه مثل خاله ی مجرد من دیوونه میشی از تنهایی.

    ReplyDelete
  19. سخن از مطرب می گو و راز دهر کمتر جو
    که کس نگشود نگشاید،به حکمت این معما را

    ReplyDelete
  20. دور وبر منم همه دارن به گل میشینن. راستی چرا ؟
    به نظر من همه ی ما خودخواه و کم تحمل شدیم شاید .

    ReplyDelete
  21. به نظر من يكي ديگه از مشكلات ازدواج اصطكاك مداوم و درهم تنديدگي بيش از حده. خود اصطكاك مداوم باعث ميشه كه يه سري جوانب مثبت كم كم عادي به نظر بيان اما عجيبه كه نقاط منفي در اصطكاك مداوم هرروز پررنگ تر ميشن.
    به جز اين وقتي كه ارتباطات دونفر همه جانبه ميشه يعني هم رابطه ج ن س ي هم اقتصادي هم عاطفي هم خانوادگي هم ... طبعا درگيريها و توقعات و خشمهاي پنهان هم بيشتر ميشن و هيچ راهي جز رسيدن به جهنم نيست.
    به نظر من هم مخترع ازدواج يه شكنجه گر خلاق بوده. ازدواج نشونه توحش و خشونت حيواني بشره. هيچ فايده اي جز رياكاري و خشونت نداشته . حتي بچه ها قرباني خانواده شدن و چوب گذشته مسخره اونها رو مي خورن.

    ReplyDelete
  22. يه عيب ديگه ازدواج هم اينه كه ميخواد چيزهايي رو كه به هيچوجه قانون پذير نيستن بهشون قاعده تحميل كنه. روابط انساني جاروبرقي نيستن كه تضمين داشته باشن اما ازدواج ميگه : غلط كردي بايد تا آخر عمرت اين بابا رو بخواي!
    ضمنا اين رو ديگه هر روان شناس خنگي مي دونه كه انسان موجود تك آميزشي نيست و تحميل چيزي كه طبيعي نيست باعث شده كه اينهمه رياكاري و دروغ و كشتار اتفاق بيفته.

    ReplyDelete
  23. ضمنا من متاهلم از نظر اقتصادي هم به همسرم وابسته نيستم . اون مرد بسيار خوشفكر آرام متعادل منطقي و مهربوني هم هست. همه درگيريها رو با آرامش و بدون قهر حل مي كنيم.  همسرم هنوز هم ابراز محبت و غافلگير كردن من و كارهاي عاشقانه مبتكرانه رو كنار نگذاشته  و من هم همينطور  .بعداز 15 سال زندگي آرام و سعادتمند دارم اين حرفا رو ميگم. بنابراين دوستان فكر نكنن من لابد مطلقه ام و از حرصم دارم اين مطالب رو مي نويسم.
    اين مصيبتها سرشت حقيقي ازدواجه و اگر من نوعي كمتر باهاش مواجهم هيچ از حقيقي بودنش كم نمي كنه.

    ReplyDelete
  24. انگار ما عشق را تا موقع ازدواج با خودمون داریم  همین که به قول معروف خرمون از پل گذشت همه چی یادمون میره تا قبلش همه حواسمون به هم دیگه اس اما بعد از ازدواج فقط به فکر اینیم که ثابت بکنیم که ما بهتریم و یادمون می ره که اگه از دید طرف مقابل ما بهتر نبودیم هیچ وقت عاشقمون نمی شد البته من فکر می کنم این مرحله گذار از سنت به مدرنیته و حتی گاهی بعضی قانونها باعث می شه احساس خطر کنیم و عکس العملهایی نشون بدیم که خیلی هم درست نیست(در باب اثبات بهتر بودن )

    ReplyDelete
  25. بوبن در کتاب فراتر از بودن به نکته خیلی ظریفی اشاره می کنه:
    در ازدواج ها اغلب دو طرف به تنهایی هم احترام نمی گذارن.
    این رو هم من اضافه می کنم که گاهی هم می خوان تنهاییشون و لذت های تنهاییشون رو به هم تحمیل کنن.
    این طبیعی که هر آدمی بعد ازدواج هم علایق شخصی داره و ارزش های شخصی و... اما اکثر افراد بعد ازدواج این امر طبیعی رو غیر طبیعی تلقی می کنن.

    ReplyDelete
  26. چقدر خوبه همگی بریم کنفراس صوتی -نوشتاری اقا امیر.من با خیلی از دوستان که این نظراتو میدن به خصوص با نویسنده ی ..... که 15 سال  ازدواج کرده  مخالف هستم..شاید ایشون بتونن نظر منو عوض بکنن.
    لطفا جواب یدین در ضمن بگید متن من  رو توی جی میلتون دیدید؟

    ReplyDelete
  27. می دانی خوشبختی آرام آرام از دست می رود...
    و فکر می کنم بدترین نوع ازدواج آنست که با عشقی آغاز شود

    ReplyDelete
  28. نه گندم جان.مطمئن نیستم...هیچ کس مطمئن نیست

    ReplyDelete
  29. اصولا آدمها تا زمانی که چیزی رو به دست نیاوردن کلی مبارزه میکنن و هر سختی رو به جون میخرند. اما به محض اینکه اون چیز رو به دست آوردند و به قولی خرشون از پل گذشت دیگه تلاشی برای نگه داشتن اون نمیکنن. ازدواج هم همینه قصه اش. تا قبلش هر دو طرف برای هم می میرند اما بعدش که خیالشون راحت شد که به دست آوردنش دیگه فکر میکنن خوب یارو تا ابدالدهر مال ماست. پس دیگه بی خیال.

    ReplyDelete
  30. سحر(بهشت خیال)February 22, 2009 at 1:03 PM

    از بین همه کامنتها کامنت .... برام خیلی جالب توجه بود.بخصوص این تیکه اش.((ضمنا اين رو ديگه هر روان شناس خنگي مي دونه كه انسان موجود تك آميزشي نيست و تحميل چيزي كه طبيعي نيست باعث شده كه اينهمه رياكاري و دروغ و كشتار اتفاق بيفته. ))
    واقعا طبیعی نیست؟ یعنی انسان که مغز کمی بیشتری از سایر پستانداران داره  و می تونه فکر کنه  و تصمیم بگیره و بالاخره یه تعریفی از اخلاق داره و....در حد خر و الاغ ازش باید انتظار داشت.

    ReplyDelete
  31. دریا جان!من الان سه روزه که نمی تونم جی میلم رو باز کنم...اگر عجله دارید به این آدرس یاهو میل کنیدamir_kamyar2003@yahoo.com

    ReplyDelete
  32. دریا جان اصلن بایدی وجود نداره..شما مطمئنی اگه ازدواج کنی از تنهایی در میای؟؟؟ من هیچ وقت تو زندگیم اون قدر تنها نبودم که زمان زندگی مشترک بودم

    ReplyDelete
  33. با سلام ، به نظر بنده ممکنه از من نوعی بعد از یه دعوا بپرسی ازدواج چه طوریه من هم با ناراحتی بگم اصلا فکرشم نکن ، یا اینکه همین سؤال وقتی که من از همسرم خرسندم پرسیده بشه که در این صورت جواب با حالت قبلی متفاوته ، به هر حال به نظر من که ده ساله ازدواج کردم و دو تا بچه هم دارم در ازدواج همه جور مزه ای وجود داره یعنی ممکنه یه روزهایی شیرین و یه روزهایی ، تلخ و یه روزهایی بی مزه باشن و حتی در یک روز چند تا از این مزه ها یکی پس از دیگری وجود داشته باشن اما چیزی که باید در یک زندگی سالم باقی بمونه اصل محبت و علاقه است که من در خیلی از ازدواجهای با دوام هم دیدم در زندگی خودم هم بوده این که قهر ها اصلا طولانی نیستند و حتی به اونها نمی شه گفت قهر بلکه فقط ممکنه از هم دلخور بشیم و بعد با کوچکترین بهانه روابط به حالت اول بر می گرده بلکه بهتر از اولش ، درست مثل دوستی بچه ها ، و یه مورد دیگه که در این سالها یاد گرفتم اینه که بعد از انتخاب شخص قابل قبول باید زیاد دنبال عیبهاش بعد از ازدواج نباشیم بلکه همسرمون رو کمک کنیم در برطرف کردن اشکالهایی که داره بدون اینکه به طور مستقیم بفهمه همون طور که ما خالی از اشکال نیستیم و ک

    ReplyDelete
  34. و در آخر اینکه داشتن یه زندگی با دوام مهارتیه که باید اون رو فرابگیریم . موفق باشید

    ReplyDelete
  35. فكر نميكنيد اين تعريف اتان از ازدواج به كليشه هاي قديمي مردسالاري خيلي شباهت دارد؟
    كاش يك بار ديگه پاراگراف دوم و سوم رو بخوانيد.

    ReplyDelete