Thursday, February 5, 2009

جاده کنعان

جاده دگرگونی فیلم خیلی خوبی است.فیلم را می بینی و ضمن لذت بردن از بازی های خوب کیت وینسلت و دی کاپریو توام با کارگردانی قوی سام مندس،خودت را در حال فرو بردن ذره ذره آن همه تلخی عظیم فیلم میابی:تلخی نزدیک ابتذال روزمرگی


فیلم قصه زوج جوانی است که عاشقانه ازدواج می کنند و مثل هزاران و هزاران مورد مشابه زندگی شان در یک قدمی فروپاشی قرار می گیرد.برای اثبات عشق بچه اول به دنیا می آید و برای تظاهر به مرتب بودن همه چیز فرزند دوم اما بحران جایی زیر پوست رابطه دارد رشد می کند.در یک قدمی گسست کامل زن به رویایی غریب متوسل می شود:سفر به پاریس،مهاجرت،رفتن به جایی جز اینجا برای زیستن جوری جز اینطور...لازم است برایتان بگویم که که مرز بین رویا و کابوس عمومن چقدر باریک است؟


این زنی که بریده،زنی که می خواهد فرار کند،زنی که به دنبال بهانه زیستن است به شدت من را یاد مینای کنعان می اندازد.مینا و اوریل هر دو قصد مهاجرت دارند یکی به کانادا و دیگری به پاریس؛مینا و اوریل هر دو ناخواسته باردارند و سرنوشت هر دویشان را همین باداری ناخواسته تعیین می کند؛هر دو از زندگی ناراضیند در واقع از خودشان ناراضیند و این نارضایتی را روی همسر به مثابه زندان بان هایشان فرافکن می کنند:نه مینای کنعان ارشیتکت شد نه اوریل جاده دگرگونی هنرپیشه و آدمی همیشه به دنبال مقصر برای ناکامی های تلخش است نه؟


جاده دگرگونی مانند کنعان سوال می گذارد جلوی روی ما.چرا رابطه ای که با عشق شروع شده به فاجعه ختم می شود؟چرا فروپاشی بیرونی و یا درونی سرنوشت محتوم رابطه هاست؟چه چیزی یک رابطه را به شکست می کشاند؟من می خواهم راجع به این سوال ها بلند بلند فکر کنم

11 comments:

  1. وای خوش به حالتون این فیلمو از کجا به این زودی گیر آوردی؟!! من هم می خوام...

    ReplyDelete
  2. اونقد بی حوصلم که ...

    ReplyDelete
  3. عاطفه(احلام)February 5, 2009 at 8:49 AM

    این که تا وقتی آدمها به درون خودشون سرک نکشن و قدرتها و ضعفهاشونو نبینن، دائم با آدمهای بیرون درگیرن و دائم دنبال مقصر می گردن و فروپاشی بیرونی گریزناپذیره در این صورت!

    ReplyDelete
  4. چه سریع فیلم و پیدا کردین و دیدین! منم دوس دارم ببینمش.

    ReplyDelete
  5. تو این فیلم پدر زن نقشی نداشت؟

    ReplyDelete
  6. من که ندیدم این فیلما رو نمی تونم همراه تو بلند بلند فکر کنم...

    ReplyDelete
  7. فاصله بین فروپاشی یک رابطه (هر چه قدر هم قوی باشه) با محکم تر شدن همون رابطه به اندازه یه موئه. یه تصمیم لحظه ای. که آیا می خوام تمومش کنم یا نه؟ اگه جواب نه باشه به خاطر این که از تغییر می ترسیم یا نمی دونیم جواب بقیه رو چی بدیم تعطیلیم! چون ادامه این رابطه بزرگتریم عذاب دنیا خواهد بود. ولی اگه جوابمون نه باشه به احترام شناختی که از هم داریم و عشقی که واقعا وجود داشته و ارزش متقابلی که هر چند مدتیه به ظاهر زیر پا گذاشته شده... و به خاطر این که دوباره می تونیم این رابطه عاشقانه رو احیا کنیم و حتی از قبل هم محکمتر کنیم, پشیمون نمی شیم.

    ReplyDelete
  8. زنی که بلند فکر می کندFebruary 6, 2009 at 5:40 AM

    شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟
    فکر  کنم داره کرک و پرهات می ریزه

    ReplyDelete
  9. چطوری؟؟؟دلم واست تنگ شد برار.

    ReplyDelete
  10. جالب اینه که توی سال‌هایی که این داستان روایت می شه هنوز طلاق یه چیز غیر عادی و زشت حساب می شد درست مثل فضایی که الان ما توش هستیم و طلاق گرفتن خیلی سخت و عجیب غریب شده... به هر حال به نظرم نه آوریل و نه مینا هیچ کجا فرافکنی نمی‌کنن بلکه حق خودشون می دونن که انتخاب کنن ولی همیشه یک مردی هست. مگه نه؟

    ReplyDelete
  11. فکر میکنم توی رابطه چیزهای به ظاهر کوچیک تاثیرات خیلی بزرگ داره.

    ReplyDelete