نامجو داشت می گفت حس آن لحظه های تنهایی را نمی شود برای هیچ کس توضیح داد...داشتم فکر می کردم واقعن حس بعضی از لحظه های تنهایی را نمی شود شرح داد،کلمه کرد،جمله ساخت و بر زبان آورد
بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم تنهایی سنگ سیزیف هر کدام از ماست.با مصیبت،به این امید که پاداش رساندن سنگ به قله خلاصی از تنهایی است، می کشانیمش بالای کوه و بعد آن بالا، از هجوم هراس تنهایی چنان غافلگیر می شویم که رهایش می کنیم تا برگردد پایین و روز از نو، روزی از نو...
اول اینکه اول!
ReplyDeleteفقط لحظه های تنهایی نیست. خیلی لحظه های دیگه هم هست که حسش رو نمی شه بیان کرد. بدیش اینه که بعضی وقتها طعم اون لحظه ها رو حتی خودمونم نمی تونیم بعدا به یاد بیاریم. انقدر غم انگیزه!
ReplyDeleteامروز پر بودم از این حس تنهایی. عجیب حرق دل بود
ReplyDeleteدرسته خیلی
ReplyDeleteبا مهران خیلی موافقم .
ReplyDeleteحجم بزرگ تنهایی... تنهایی ترس بزرگ منه...
ReplyDeleteمن میگم....انسان هایی که تنها هستن زیبا و شگفت شدن..انگار مس وجودشون توی تنهایی دریا دریا سکوت نوشیده و شده یه طلای ناب...پر از دست نخورده ها هستن..نیاز نیست باهات حرف بزنن..نگاهت که بکنن پر از نور میشی..پر از تنهایی....
ReplyDeleteروز بد تنهایی. مرگ بی دلیل را به خاطر من میاورد....
ReplyDeleteاين تنهايي حقيقي ترين و شايد حتي يگانه حقيقت زندگي بشر باشه. تنهايياي كه اگر نخواي يا نتوني قبولش كني مرتب از اين فريب به فريب بعدي رانده ميشي و هرگز به قدرت شگفت درونت آگاهي پيدا نمي كني. تنهايي كيفر ما، پاداش ما، سرنوشت ما و شانس ماست.
ReplyDeleteمن از ادم های تنها حرف زدم..از تنهایی ادمها حرفی نزدم.
ReplyDeleteالبته من از ادم های تنها گفتم..از تنهایی ادم ها نگفتم.....ببخشید مغلطه کردم.
ReplyDelete