زمان هایی هست که باید سکوت کنی.کلامت می تواند زهر شود در رگ های کسی یا خنجری بر قلبش و تو رنج را هرگز برای کسی نخواسته ای
ثانیه هایی در زندگی باید از خیر کلمات بگذری،فراموششان کنی.کلمه حداکثر رنجت را تصویر می کند و خودت خوب می دانی هیچ تصویری در هیچ کجای این جهان خدا، برابر اصل نیست
روز هایی هست که فقط باید قدم زنان برگردی و بگردی به دنبال هر آنچه که گم شده،آباد کنی بخش هایی از قلبت را که مثل زمین سوخته، بایر شده و بی حاصل.
باید در سکوت،فقط باشی و بگذاری زمان همانطور که ویرانت کرده،شفایت دهد که زمان،هم زخم می زند و هم مرهم می گذارد...باید سکوت کنی!
پی نوشت:دخیل ببندم به چشمانت؟
آره امیر از اون سکوتهاست که بیرون سکوته درون فریاد و غوغا و هق هق
ReplyDeleteاین پینوشتت بدجور ما را یاد نداشته هامون انداخت
ReplyDeleteسخت است
ReplyDeleteسلام امیر جان
ReplyDeleteاین بیان دو پهلو رو خیلی دوست دارم
باید در سکوت،فقط باشی و بگذاری زمان همانطور که ویرانت کرده،شفایت دهد که زمان،هم زخم می زند و هم مرهم می گذارد...باید سکوت کنی
ReplyDeleteاینجاش خیلی جالب بود ! سکوت کن امیر خان که سکوت سرشار از ناگفته هاست
ای جان... پی نوشت رو......
ReplyDeleteآخیش انقدر داداش عشقولی دوست میداریم
ReplyDeleteره آوردهای خاص زندگی همیشه در سکوت پیش کش می شوند...
ReplyDeleteالان یه کم به آزاده حسودیم شدش.,
ReplyDeleteموافقم.
ReplyDeleteمن که هیچ وقت یاد نمی گیرم که سکوت کنم..همه دردم هم از همین جاست که نمی تونم!!!
ReplyDeleteوبلاگ رضا قاری زاده برای شما هم فیلتره؟
ReplyDelete"...زمان،هم زخم می زند و هم مرهم می گذارد " آری با ما که چنین کرد
ReplyDelete"...زمان،هم زخم می زند و هم مرهم می گذارد " آری با ما که چنین کرد
ReplyDeleteچه پی نوشت زیبایی!!!
ReplyDeleteیادته روزایی که توی وبلاگت با دلخوری از خاتمی مینوشتی و من کلی ازت ناراحت میشدم ؟ الان چی شده که ... ؟
ReplyDeleteاوهوم...سکوت بعضی وقتها بهترین مرهمه...
ReplyDeleteدر مورد خاتمی حرف میزنی همیشه یاد اون حرفت می افتم که می گفتی: کاش نیاد کاش کاندید نشه که عین بابای ادم می مونه...دیدی کلی با بابات اختلاف عقیده داری اما وقتی یکی تو خیابون با بابات دعوا کنه تو سپر بلا میشی زودتر..اینم همونجوریه...میدونی نباید بیاد اما بیاد میری رای میدی =))
من می نویسم
ReplyDeleteو اگر قلم نباشد باچشم هایم
خواهم نوشت
چشم هایی که مرا منتشر می کند
بر دلتنگی کوچه ها
بر یادها و خاطره ها
بر غربت نگاه
بر خواب ها
و بوسه ها....
***
چشم انتظارم تا پای به اندرونی دل خسته ام، نهید....
هنوز، سنگفرش کوچه باغ دل، منتظر طنین گامهای محبت توست...
هیچی فقط اومدم بگم من با اینا نیست ها !!!!!
ReplyDeleteنیستم صحیح است مجیدجان
ReplyDeleteسکوت قبل از شهر آورد وقتی مطمئن باشی که می بازی....لذا با این سکوتت کاملا موافقم
ReplyDeleteیه پست با تایتل خموشانه و بعد هم هیچ پستی در طی روز...ترسناکه امیر... ترسناکه
ReplyDeleteامیدوارم دیگه الان خوب باشی ارباب
ReplyDeleteیعنی الان از اون زمان هاست؟
ReplyDelete