۴٧ سال دارد.با قیافه گیج و گم رفت جلوی هیات داوران ایستاد،پوزخند تماشاچی ها را دید اما نترسید،نمی توانست که بترسد.تمام عمرش را به دنبال این فرصت بود و حالا جهان در ۴٧ سالگی درهایش را به روی او گشوده بود و سوزان بویل خواند.این یک قصه پریان واقعیست.داستان زنی که صدایی به لطافت حریر دارد و همیشه رویایی در سر می پرورانده تا خواننده ای حرفه ای باشد.نمی شد اشک نریزم وقتی سالن منفجر شد،وقتی هیات داوران ار فرط هیجان نمی توانستند سر جاشان بنشینند.آدم امیدوار می شود،امیدوار می شود به رویاهایش،به اینکه برایشان بجنگد،به اینکه با آنها باشد،بماند:وفادار و امیدوار و روزی جهان درهایش را خواهد گشود.آدم به خودش امیدوار می شود و می گوید« بابا لامصب همش سی و یک سالته،امیدوار باش به خودت و رویاهات!»و آدمی با امیدبه تحقق رویاهایش زنده است!
ویدیو را روی یو تیوب ببینید
یکی اینو به من 24ساله بگه!بعضی وقتا ادم از بس برای چیزای الکی میجنگه دیگه اصل کاری ها یادش میره یا اصلا دیگه توانش نیست.من که این طورم!
ReplyDeleteمعرکه بود یعنی معرکه بودا
ReplyDeleteمعرکه بود. ما را هم امیدوار کرد به بودن، موندن و جنگیدن.
ReplyDeleteبی نظیر و فوق العاده محشر بود. اشکم رو درآورد اساسی.
ReplyDeleteاین جمعه ابری و دلگیر ما با این ویدئو پر از شور و انرژی شد، ممنون
ReplyDeleteتازه ارباب شما هزار هزار از اون خانمه خوش تیپ تر و جذاب تر هم هستید!
ReplyDeleteمیدونی امیرجان در نگاه این زن اعتماد کامل به افسانه شخصی اش دیده میشه . برای همین با وجود کمی گیجی , اینقدر مسلط و با اعتماد به نفس و بی هیچ ترسی جواب سوالها را میده و میخونه ... بدون اینکه براش مهم باشه چه قضاوتهایی راجع به ظاهرش - روستائی بودنش و ... دارند . دلم میخواد ازش یاد بگیرم .
ReplyDelete