دارم خوب کتاب می خوانم.در دو ماه گذشته کتاب ها بازی را باخته بودند به فیلم ها در جنگ بر سر زمان محدود خانه بودن من اما این روزها دلم بیشتر کتاب می خواهد.مشغول خواندن«خاطرات،رویاها،اندیشه ها»ی یونگ هستم.به نکته جالبی اشاره کرده در مقدمه کتاب.می فرماید اتفاق های بیرونی در زندگی ما به هیچ وجه اهمیت ندارند،آنچه که مهم است تاثیری است که آن اتفاق ها در روح و روان ما بر جا می گذارند.به عبارت دیگر تنها اتفاقاتی در زندگی مهمند که تاثیر درونی عمیقی در انسان برانگیخته ، باعث خلق اندیشه،احساس یا رویای خاصی شده باشند.به زودی همه ما می فهمیم که نه با اتفاق بیرونی که با این اندیشه و رویا دست به گریبانیم
یونگ انسان را به درختی تشبیه می کند که ریشه هایش در جاودانگی و شاخ و برگش در جهان فانی است.این مضمون مرا به یاد متنی از ژوزف کمپبل اسطوره شناس می اندازد که زندگی را حاصل یک لحظه شبیخون جاودانگی به جهان فانی می داند.این جور وقت ها متقاعد می شوم که راه سعادت و خوشبختی نه در گسترش جهان بیرونی که در عمق بخشیدن به زندگی پر راز و رمز درونیست.خوشبختی که نیل به آن سفر می طلبد:سفر به سرزمین های تاریک درون!
به من هم سر بزنيد
ReplyDeleteامان از بی ریشگی...
ReplyDeleteو قبلش باید آماده شوی این سرزمینهای تاریک درون هرکسی را به خود راه نمی دهند
ReplyDeleteمن اگه جای تو بودم اون جمله یونگ را بولد می کردم.
ReplyDeleteاينجا را كه آدم مي خواند دقايقي گم مي شود بين افكار و هستها و نيستها و داشته ها و نداشته هايش اميرحسين.
ReplyDeleteسلام. مهمان ما شوید با یک سپید و اندکی شعر. مهمان من و همسرم
ReplyDelete