اگر روزی روزگاری در تهران از کنار بساط فیلم فروشی گذشتید و دیدید فیلمی دارد به اسمtwilight و فکر کردید چون روی جلدش تصویر چند تا جوان جگر دارد پس با یکی از این فیلم های تین ایجری آمریکایی طرفید کمی به خودتان فرصت بدهید...اگر یک عصر دلگیر بهاری،قدم زنان در حالی که با خودتان حرف می زنید رسیدید به بساط یک فیلمی مهربان و فیلمی پیدا کردید با عنوان let the right one in نگذارید تصویر آن دخترک کوچک که خون از گوشه لبش جاری است متقاعدتان کند که فیلم در مورد کودک آزاریست و بی خیالی بگویید و بگذرید
در هر دوی این صورت ها،ممکن است دو فیلم غریب را از دست بدهید.فیلم هایی در مورد دوست داشتن،غربت دوست داشتن،غریب بودن آنکه دوست می دارد،فیلم های خاص که باید وقت گذاشت و بهشان فکر کرد.فکر کرد که چرا سینما نگهان دارد از خون آشام های عاشق می گوید؟چرا سینما رفته سراغ وامپیر ها و به ما یاداوری می کند حتی یک خون اشام گرسنه هم خون کسی که دوستش دارد را نمی نوشد؟
چه چیزی وجدان انسانی را چنان آزرده که پناه آورده به خون آشام های عاشق؟سینما را اگر پناهگاه کابوس هایمان بدانیم،مفری برای مرور تلخ ترین ترس های بشر بدون پرداخت هزینه های دردناک؛کاش در همه جای این سیاره بپرسیم از خودمان چه چیزی ما را انقدر ترسانده که مجبور شده ایم به خودمان یاداوری کنیم حتی یک وامپیر هم حرمت عاشقی را نگه می دارد؟
عنوان دیالوگی است از فیلم Twilight
وااای امیــــــر حالا کتابشو نمیدونی چند برابر فیلمش آدم عاشقش میشه....وااای...وااای...(نفس عمیق)
ReplyDeleteچیزه فقط این twilight ه ها...
ReplyDeleteاین twilight فقط با ترجمه نوین می چسبه...
ReplyDelete