Tuesday, April 14, 2009

بحث شیرین تعدد روابط

ظاهر قضیه شاید اینگونه باشد که تعدد روابط در چارچوب رابطه میان زن و مرد بسیار هیجان انگیز تر از تعهد صرف و ثابت به یک انسان و محدود شدن در حریم یک رابطه است.در واقع به صورت کاملن اتوماتیک به نظر می رسد تعدد روابط  مهیج ،ماجراجویانه و پر لذت تر از رابطه ای ثابت با فرد دیگری است که که انگار وجه پر رنگش امنیت و حتی شاید بشود گفت کسالت است.تا دو سال پیش نظر خود من هم این طور بود و بخاطر متعهد بودن حتمن نیاز به صرف انرژی برای مهار آن قسمت ماجراجوی درونم داشتم اما تجربه این دو ساله الان نظرم را عوض کرده است.ظرف این مدت من بزرگترین ماجراجویی زندگیم را شروع کردم:شناختن سرزمین روحم،تاریکی ها و روشنایی ها و آبادی و ویرانی اش و این جستجو تصویری که از خودم و به دنبالش تصویری که از یک رابطه داشتم را دگرگون کرد.حالا به نظرم می رسد وارد یک رابطه عمیق با انسانی دیگر شدن،لذت گام به گام پیمودن سرزمین پهناور روحش،یافتن لحظه به لحظه زوایای پنهانی روان خودم در آیینه چشمان او،تانگوی بی پایان دو نفره برای شناختن و شناساندن و در یک کلام جستجویی ماجراجویانه در عمق روح یک انسان به جای گسترده تنانگی آدم های مختلف،خیلی خیلی هیجان انگیز،بدیع و معرکه است!


ما شاید خودمان را نمی شناسیم،از کسالت و یکنواختی به ستوه آمده ایم،یادمان رفته چقدر جزایر ناشناخته در اقیانوس غریب روانمان هنوز کشف ناشده مانده،پس برای جبران این کسالت پناه می بریم به تعدد روابط،به آدم های مختلف.برای فرار از یکنواختی خودمان،آدم مقابلمان را عوض می کنیم و حتمن حتمن در کوتاه مدت راضی خواهیم بود اما فقط اندکی زمان لازم است تا باز دچار کسالت و تکرار شویم.من تجربه کردم وقتی جستجویم شکل درونی به خودش گرفت،وقتی در ابتدای مسیر عجیب کشف خودم قرار گرفتم به طور اساسی چیزی در من دگرگون شد.دیگر لازم نبود برای متعهد بودن انرژی روانی صرف کنم و حتی بالاتر از آن اذعان می کنم کشف آن وسوسه های گاه به گاه،گرفتن مچ صدای هوس انگیزی که مرا به لنگر کشیدن فرامی خواند،دور زدنش،بازی دادنش،شناختن ترفند ها و حیله هایش،به یکی از هیجان انگیز ترین کار های زندگیم تبدیل شده؛حالا بیشتر وقت ها ما با هم بازی می کنیم.من به جای سرکوبش به او خوراک می دهم.به جای شر و پلید پنداشتنش،راه بهتری برای ارضایش پیدا کرده ام:به جای هیجان کشف آدم های متعدد می شود هیجان کشف عمق روح یک آدم خاص را جایگزین کرد و به جای راضی شدن از تنوع تن ها،جستجوی راز های بی پایان تنها یک نفر...می دانم هنوز اول راهم و هزار سر بالایی سخت در مسیرم است.اما دلم خواست این ماجرا بنویسم و بگویم آزمایش کردم جواب داده،آزمایش کنید شاید جواب داد!


پی نوشت:به نظرم بدیهی است شریک تانگوی آدم خیلی مهم است.این که چقدر گشوده باشد،چقدر منعطف،اصلن دلش بخواهد اینطور با شما برقصد،اصلن شما انقدر عاشقش باشید که دلتان بخواهد کشفش کنید و... 

11 comments:

  1. و اینکه این آدم قابل کشف شدن باشد اسیر روزمرگیها نشده باشد در عمق زندگی حرکت کند و به تو اجازه دهد که کشفش نمایی نه اینکه پیش بینی اش کنی

    ReplyDelete
  2. من موندم اگه فطرت بشر اساسا فطرت ماجراجویی هست و ترجیحش تعدد روابطه پس طبع من چرا اینطوری با خوندن این پست کیف کرده؟

    ReplyDelete
  3. کلن مخلصیم ارباب

    ReplyDelete
  4. من خوندم این پستت رو ولی کلن هواسم یه جای دیگه بود، فقط خوندم:دی

    ReplyDelete
  5. فلذا زنده باد روانشناسی آرک تایپی که تیپ شخصیتی من هم تو چنته ش پیدا میشه!َ

    ReplyDelete
  6. بیشتر وقت‌ها در گوگل‌ریدر 35درجه نوشته‌هاتون را میخونم، اما این یکی خیلی بهم چسبید، شاید چون مشابه تجربه‌ی دو سال واندی اخیر خودم هستش. خب قبلا هم یک بار دیگه چنین تجربه‌ی شگرفی داشتم اما بعدش هیچکدام از پارتنرها همپایان مناسبی نبودند تا آمدن "او": عاشق، منعطف، باز و گشوده و کاشف و مکشوف.

    ReplyDelete
  7. آخرین پدرخواندهApril 14, 2009 at 2:58 PM

    آقا اینجا چرا فید ندارد؟ یه فکری به حالش بکن امیر جان.

    ReplyDelete
  8. اون سه نقطه آخر همه چی زیر سر این سه نقطه است

    ReplyDelete
  9. من  مشغول به کار شدم(تقریبا ) که فقط و فقط یه قسمت از الهام با یه ستاره رو که هنوز کشف نکرده بودم کشف کنم،یعنی گمونم یه جوری خودم رو زندانی کردم که یه قسمت  از یکی از جزیره ها و اینا آزاد شه،یعنی همون که تو میگی داداش امیرحسین؟

    ReplyDelete
  10. پی نوشتت به نظرم خیلی مهمه... یعنی همش بستگی به همین داره یه جورایی.

    ReplyDelete
  11. یکی دوتا نکته، رسیدن به اینجائی که تو رسیدی و شروعش کردی بنظرم یک " خواستن " نیست، یک " رسیدن " است. یعنی آدم باید به شهودی برسد که بخواهد خودش را بشناسد و بفهمد که یک رابطه ماندگار خودش بقدر کافی زیبائی و پیچیدگی و دردسر و... دارد.  من فکر می کنم برای رسیدن به این نقطه شناخت خویش در میان رابطه های متعدد یک راه است. تنها راه نیست ولی یک راه است، یعنی اگر از آن عبور نکرده بودی شاید حرفهایی این همه اطمینان را منتقل نمی کرد. چه بسیار آدمهایی که از ابتدا بدون شهود بر سر این خوان "یگانگی" نشستند و طرفی نبسته و گرسنه برخواستند. خواستم بگویم این یک راه است و نوشته تو که درست هم هست لزوما نشانگر درست یا غلط بودن خودش یا حالت متضادش نیست. به آدمش ربط دارد و فضایش و زمانش. در کل آدمهایی که به این شهود برسند لذت خوبی خواهند برد به گمانم!

    ReplyDelete