Wednesday, April 22, 2009

دادا

می دانی دادا زندگی یک پارادوکس غریب است!همان لحظه هایی که فکر می کنی بی رحم تر از‌آن نمی شود،در اوج شفقت است نسبت به تو...تهش با همه نشیب و فراز ها،به تجربه حس کرده ام همه ما در دستان خداییم انگار...در آغوش اوییم و بدک نیست یک وقت هایی به این دستی که دستمان را همیشه گرفته اعتماد کنیم


داشتم مصاحبه ای از رضا کیانیان می خواندم.جمله معرکه ای داشت.گفته بود:«اگر یک بار دیگر به دنیا بیایم،خودم را رها می کنم تا جهان هر جا که دوست دارد مرا ببرد»


رها کن خودت را،رها کنیم خودمان را...شاید همه چیز بهتر شد.ها؟


پی نوشت:بعدش هم اگر دلت خواست برو این آهنگ را گوش کن و حالش را ببر که خفن وصف الحال است

1 comment:

  1. مرسی بابت اهنگ.ساعت 9صبح به سخت بودبهانه پیداکردن برای گریه ی های های.

    ReplyDelete