هیولاهای درون،هیولاهای اعماق،ترس های اجدادی،ترس های برّنده ی برنده...می بینی دندان های تیزشان در جانت فرو می رود،تیزی سرد دندان ها بر گوشت گرم بی دفاعت،هیاهوی شومشان و سکوت بی حاصل روحت،می بینی که سیراب خون،خون گرم تو، رو به آسمان می کنند و ماه تمام را، شاهد سرخی دندان های سپیدشان می گیرند...می بینی و در این میانه حیران،بی دفاع،ذلیل؛نجات دهنده را به انتظار می نشینی،انتظاری عبث،انتظاری غمگین:«و نجات دهنده در گور خفته است»
No comments:
Post a Comment