همهی مردان جوان غمگین/در کافهها نشستهاند/نور چراغهای نئون را کشف میکنند/
همهی ستارهها را از دست میدهند.
مردان جوان غمگین/همه، /بیمقصود از دل شهر میگذرند/تا شب مینوشند/
میکوشند، غرق نشوند.
برای مردان جوان غمگین/آوازی سر کن/پیالهها پر از گندم سیاه است و/
همهی خبرها، بد است./رویاهایت را در وداع ببوس.
همهی مردان جوان غمگین/لبخندی قطعی را میجویند/کسی که بتوانند نگهش دارند/
حتی برای دمی.
دختران کوچک خسته/هرکاری بتوانند میکنند/میکوشند/با یک مرد جوان غمگین/
شوخطبعی کنند
پاییز برگها را به طلا بدل میکند/و دل آهسته، آهسته میمیرد/مردان جوان غمگین پیر میشوند/بیرحمانهترین قسمت ماجرا اینجاست.
وقتی ماهی سیاه/از بالا نگاه میکند/همهی مردان جوان غمگین/نقش عشق بازی میکنند
حرامزاده، ماه/بر مردان جوان غمگین میتابد/بگذار نور مهربانت/آنها را دوباره به خانه برساند/همهی مردان جوان غمگین را.
شعر از فران لندسمن، ترجمهی محسن عمادی
پی نوشت:معرکه نیست؟بهترین وصف الحالی بود که برای این روزهایم می شد یافت.دست محسن خان عمادی درد نکند و زنده باد آزاده که فرستادم این ترانه را بخوانم.به صفحه اصلی اگر سر بزنید اجرای معرکه ترانه روی یوتیوب را هم می توانید ببینید و بشنوید
همهی مردان جوان غمگین/لبخندی قطعی را میجویند/کسی که بتوانند نگهش دارند/ حتی برای دمی
ReplyDeleteاینجا را خیلی دوست داشتم
وقتی ماهی سیاه/از بالا نگاه میکند/همهی مردان جوان غمگین/نقش عشق بازی میکنند
ReplyDeleteشعرقشنگی بود.
ReplyDelete