Sunday, March 29, 2009

حامد،حامد شب یلدا

برای شکیلا کامنت گذاشتم،عیدت، عیدتون مبارک.دلم ناخوداگاه لبخند زد.یادم پر کشید سمت حامد،حامد شب یلدا!


می دانی ما چقدر دوست می شدیم با هم اگر تو تصمیم می گرفتی بیایی بیرون از آن قاب شیشه ای یا پرده سفید عریض؟که چقدر شبیهیم ما؟که خانه روی آب ساختیم هر دو؟که جهان را از معبر دل هامان تجربه می کنیم نه با مغز و محاسبه؟که «خونه خونه دایی،درآمد صفر،پس انداز زیر صفر»؟که هر دو هنوز خلاص نشدیم از این سنجیدن مدام خود به ترازوی عقایدی که برای نفی شان زور زده ایم؟


های حامد!حامد!حامد! در این حوالی آدم هایی را می شناسم که دلشان را جدی گرفته اند،دست از تلاش برای اثبات خودشان برداشته اند و جنون شان را متبرک فرض کرده اند.در همین حوالی هستند آدم هایی که سرگردانیشان را سرمایه امروز کرده اند بی دلهره فردا؛فردا یعنی کی حامد؟فردای ما اصلن یعنی کدامین روز خدا، وقتی امروز مان خوش نیست؟


درد من حامد در این دوگانگی است.در این پاره پاره شدن بین رویایی اجدادی که می خواهد بماند،بسازد،ریشه بدواند و شهوتی غریب برای رفتن،نماندن،نشدن...این دوگانگی،این همزمان خواستن و پس زدن پدر روح مرا در آورده این روزها...حرفم را خوب می فهمی نه؟

10 comments:

  1. دست از تلاش برای اثبات خودشان برداشته اند ...فردا یعنی کی؟ ..

    ReplyDelete
  2. اربابب برو ببین آقای Alibi چه نوشته اند...خوشمان آمده از نوشته شان، هر چند شاهی شما را هرگز درک نکرده ایم...

    ReplyDelete
  3. هی! امیر خان امیرانه!یه حال غریبی داره این پستات این دوتا اخری مخصوصا که من همه زورمو گذاشتم که نداشته باشم.عجب حالی داری الان امیر خان امیرانه

    ReplyDelete
  4. نوعی جاودانگی مفرط .,

    ReplyDelete
  5. سال نو شما فرخنده و به شادی
    امیدوارم سال خوبی در انتظارت باشه.
    از پستت هم چیزی سر در نیاوردم، جز اینکه احساساتی هستی، که خوب این رو از سابق می دونستم و دلیل فهمیدن این نوشته ات نیست.
    به هر حال روز و روزگار به کامت. ممنون که به یادم بودی.

    ReplyDelete
  6. سلام.خیلی پر شور می نویسید.تصمیم دارم از این به بعد وبتان را ببینم. فکر می کنم در نوشتن خیلی به درک مخاطب نمی اندیشید و  کامل خودتان را بیان می کنید.نویسنده ی قابلتری خواهید بود اگر یک چند معلمی را تجربه کنید.!باور کنید شوخی نمیکنم حرفه ی معلمی حتی برای زمانی کوتاه به ما درس مخاطب شناسی می دهد.این که حتی در زمان غلیان احساسات چگونه آنها را بیان کنیم...
    البته من دیگر معلم نیستم.ولی قبول دارید که ما برای خوانده شدن می نویسیم؟ اگر برای وبم نظر بگذارید خوشحال خواهم شد.

    ReplyDelete
  7. اما اون تبریک آی چسبید ها

    ReplyDelete
  8. این جمله بین دو سه نقطه آخر خیلی به مزاق من خوش آمد امیرجانخان

    ReplyDelete