Thursday, March 5, 2009

ملکی،آقای ملکی

یعنی در زندگی آدم های آشغالی پیدا می شوند که فامیلی شان می شود ملکی و صاحب خانه قبلی آدم هستند و هشتاد هزار تومان پول پیش خانه را پیش خودشان نگه می دارند تا قبض های مختلف را تسویه کنند و بعد سی و پنج هزار تومان بدهکار می شوند و بعد با مزخرف گفتن می خواهند چندرغاز را ندهند و بعد تو میبینی برای سی و پنج هزار تومان دارد اعصابت اندازه سیصد هزار تومان خراب می شود و یارو دارد خودش را جر می دهد و برای لق شدن بعضی اعضای تحتانی طرف آرزو های خیر می کنی و گوشی را می گذاری...کلن به به!

2 comments:

  1. من میگم مگه می خوای "اربابش" بشی که می خوای سانچو رو با ژاک عوض کنی داداش جان؟ببین اونا سرنوشتاشون بهم گره خورده بود,سانچو هم گناه داره هی اومده پیش من گریه می کنه می گه تو نمی دونی که سرنوشت شما هم به هم وصله و اینا.,حتی گفته میخواد به جای این آقا بی تربیته که بیماری پول داره خرش رو بفروشه تا ببینی چقدر نوکر خوبیه و این حرفا که گفتم دیگه بیاد با خودت حرف بزنه.,

    ReplyDelete
  2. آرمان آریاییMarch 5, 2009 at 4:47 PM

    فدا سرت اون سی و پنج تومن بعدا اندازه سه میلیون و پونصد از هزار جاش در میاد!...به امید فردای روشن برای من، تو و تمام مردم دنیا

    ReplyDelete