عصبانیتم فروکش کرد.خواستم پست قبلی را بردارم دیدم باشد بهتر است تا یادم بماند وقتی آدم داد و بیداد برای چندر غاز نیستم لااقل موقع حساب کتاب سفت و سخت بایستم که کارم به اینجا نکشد یا اگر هم کشید بلد باشم بگویم به خودم که بابا! جگر خان!چهار سال آنجا بودی فکر کن ماهی هزار تومان اضافه اجاره دادی و خلاص!
این هم درس عبرت من!
این اعصاب به هم ریختنش زیاد به آدم فشار میاره! مخصوصا اینکه باید سر خودت کلاه بزاری و دلیل بیاری که باید بگذری!
ReplyDeleteسلام دوست عزيز
ReplyDeleteوبلاگ قشنگي داري. از نوع نوشته هات و مطالبت خوشم اومد
حتما يه سر هم به من بزن. آخرين پستمو با دقت نگاه كن
و نظرتو بگو
موفق و پيروز و سربلند باشي
سلام دوست عزيز
ReplyDeleteوبلاگ قشنگي داري. از نوع نوشته هات و مطالبت خوشم اومد
حتما يه سر هم به من بزن. آخرين پستمو با دقت نگاه كن
و نظرتو بگو
موفق و پيروز و سربلند باشي
در مورد نشانه ها حرف میزنی بعدش این مدلی نمیدونم اگه به نشانه ها و یونگ اینا اعتقاد داری چرا این مدلی برخورد کردی پس. برام سوال پیش اومده ها و چون همیشه می خونم وبلاگتو رو برام جالب بود همین :)
ReplyDeleteسارا جان مساله اینه ادمها تو شرایط مختلف عکس العملهای مختلفی نشون میدن... درست نیست که صرفا ادمی رو که اطلاعاتی داره و سعی میکنه در زندگی اش استفاده کنه بخاطر یک عکس العمل مورد اتهام قرار داد که نکنه فقط حرف میزنه... مهم اینه که ادم بدونه عکس العملی که نشون داده میتونسته بهتر هم باشه و بشه همین درس عبرت... من فکر میکنم یونگ و نشانه ها تو این زمینه اس که کمک میکنه
ReplyDeleteگاهی برای این عصبانیت ها توجیه منطقی وجود نداره. گاهی حتی بعد از چند ماه وقتی یاد یه کاری که یه نفر کرده می افتی باز ضربان قلبت می ره بالا و مطمئن می شی که اگه اینجا بود با تمام قدرت مشتت را حواله فکش می کردی! و می گی خدا را شکر که اینجا نیست...
ReplyDeleteداشتم پست نشانه ها رو می خوندم که یادم افتاد :
ReplyDeleteآقا قرار بود چند تاکتاب معرفی کنی! پس چی شد ؟
من میخواستم بیام بگم ای خواهر به قربونت ولی الان میخوام بگم اعتقاد داشتم به نشانهها چه ربطی به عصبانی نشدن آدم از رفتارهای احمقانه و غلط بقیه دارد؟ ای بابا
ReplyDeleteمنم آخرین باری که داشتم صابخونه ی اسبقم رو می دیدم همچین اتفاقی افتاد با این تفاوت که من کلید رو تا تسویه حساب کامل تحویل نداده بودم و روزی که رفتیم تسویه حساب که اون پول کامل ما رو با خرده ریزاش پس بده و قبض و قبوض رو کسر کنه و دیدم اینجوری دبه کرده فکرم رسید به دو سه قلم جنسی که برای خونه اش خریده بودیم.
ReplyDeleteتو فاصله ی کلنجارش با همسر جان منم پریدم همشو نو باز کردم از لامپ و سر شیرها گرفته تا هواکش و صبر کردم تا اونا حرفشون تموم شد و اصل پولمون رو داد . منم گفتم پس پول اضافی چی شد؟ اونم گفت نه دیگه . می مونه بابت استهلاک وسایل خونم.
منم با دست پر اومدم جلو و جلوی چشمش گذاشتم تو نایلون و خدافظی کردم و اونوقت این اون طرف بود که به جلز و ولز افتاد. اون وسایل دردی رو از ما دوا نمی کرد اما اون باید می فهمید که باید سر حرفی که می زنه بایسته و به چندر غاز مستاجر آویزون نباشه.
خوب همینه دیگه، باید بهش میگفتی ملکی خیلی کلکی! دنیا دوروزه ولی تو این موقعیتا آدم همه چاش میسوزه!
ReplyDeleteعصبانیت به نظر من اگه توش انفعال نباشه بعضی وقتا خیلی هم خوبه.
ReplyDeleteبه به
در مورد پست قبلی .... من هم بودم حسابی شاکی می شدمو حقم رو میگرفتم . به روزم . بهروز باشید . بدرود .
ReplyDeleteیه بار سوار تاکسی شدم..طرف داشت 50 تومان ناقابل بیشتر می گرفت...گفتم این مسیر 250 تومنه نه 30...مسیر همیشگی منه...شروع کرد غر غر که نخیر اینجوریا هم نیست... خلاصه کار به جایی رسید که همه مسافرا گفتن خانم راست میگه 250 تومنه... من این موقع یه 100 تومنی بهش دادم...اومد 50 تومن پس بده... ازش نگرفتم...گفتم باشه پیش ات همین بس که همه فهمیدن داری بیشتر میگیری... میدونی بعضی وقتا بعضی ها از روی این گذشت دیگران سو استفاده میکنن وگرنه 35 تومن پولی نیست که ادم سرش با ادمی مثل این ادم چونه بزنه
ReplyDeleteباید یاد بگیریم از حقمون نگذریم... و به شیوه ای که به اعصاب جان هم فشار نیاد در مواجهه با این گروه از آدمای مزخرف یک توپوزی اساسی بهشون بزنیم.
ReplyDeleteاصولا بخشی از مشکلات جامعه ما در همین نکته هست که یاد نگرفتیم به روش مدنی از حقمون دفاع کنیم.
اگه گذشت کنید از تعهدی که در قبال جامعه دارید گذشت کردید والله با سی و ... تومان نه شما و نه اون موجود مزخرف به جایی نمیرسه اما شما درسی بهش میدید که دیگه تکرار نمیشه و همینطوری میشه که جامعه ساخته میشه و اله...
خونه نو مبارک
پروانه هم مبارک باشه
امیر... وگاهی یک صاحب خانه هایی پیدا می شوند که از قضا اسمشان هم ملکی هست و خیلی آدم های نازنینی هستند و سال به سال اجاره را زیاد نمی کنند و گاهی کمتر هم می کنند و خلاصه که بسیار گل می باشند...
ReplyDeleteوای من چه قدر نبودم. چه خبرها بوده اینجا
ReplyDeleteمیگم امیر! عصبانیتت زیادی فروکش کرده ها! الان دو روزه چیزی ننوشتی...
ReplyDeleteهفته ای یکبار زیاد نیست برای دیدن خاطرات یک کلاغ دوست جانا .
ReplyDeleteلاست رو دارم . مگه با زیرنویس دیگه ای هم به غیر از جاوید هست ؟ اگه پیدا نکردی بگو هماهنگ کنیم .
در تفسیر نشانه ها این رو هم یادت نره که آدم ناخودآگاه و همیشه تعبیری می کنه که دوست داره
U نمی دونی این blogfa چه مرگشه که شیش خط در میون باز می شه همیشه ؟
ReplyDeleteچندبار رفرش کردم دیدم نه بابا هنوز آپدیت نکردی که
ReplyDeleteبه نظر منم بهتره که حذف نشن بعضی چیزا از هیچ جا.. نه از بلاگ نه از بینِ یادداشتها و نه از ذهن آدم..
ReplyDeleteراستي دادگا رفتين و نوشتين و من خبر نشدم .. حالا يعني تموم شد جريان اين آقاي ملكي؟
اي واي راس ميگه هاااا صاحبخونه گندم اينام "ملكي" ه.. و ديگه زيادي هم نازنينه اين مرد ... عجيب نازنينه ها
ReplyDeleteآره مخصوصا با این عکسهای جدیدی که ما از شما دیدیم رئوف بودن شما یقین شده برامون ارباب خان جان
ReplyDelete