Tuesday, January 6, 2009

دلم

زل می زنیم به این صفحه خالی پرشین،من و دلم با هم...می گویم دلکم بیا تلخی ماجرا را ببخش به شیرینی اینکه خوب خودت را شناخته ای و مرز هایت را  و باید و نباید هایت را و حالا ثمر آن همه رنج شده اینکه خوب می دانی چه چیزی را می پذیری و چه چیزی را نه


بیا بگذار من خودم قربان صدقه ات بروم که این همه دلت می خواهد اما وقتی یاداور می شوم به تو حفظ حرمت دل،از خود دل مهم تر است،مظلوم سر تکان می دهی،بحث را عوض می کنی و آرام می گویی«فکر می کنی ناهار چی داشته باشیم؟»

4 comments:

  1. اوخیش ... برای دلت خوشمزه ترین غذا ها را آرزو می کنم....

    ReplyDelete
  2. شوربا!
    ناهار رو می گم.
    ای ول به این تحلیلت.                                                                  

    ReplyDelete
  3. هنوز کنار نیومدی با جریان؟ممکن نیست کنار بیای.شرط می بندم.

    ReplyDelete
  4. هي با غذا سرش و گول بمال!!!

    ReplyDelete