Wednesday, January 7, 2009

آئورا

...اگر آئورا در پی کمک تو باشد،به اتاقت می آید.پس به اتاق خود می روی،دست نوشته های زرد رنگ و یاد داشت های خود را از یاد می بری و تنها به زیبایی آئورایت می اندیشی.چندان که بیش تر به او فکر می کنی،بیشتر از آن خویشش می کنی،تنها نه به خاطر زیبایی او و تمنای تو،بلکه از آن روی که می خواهی برهانی اش...


آئورا،کارلوس فوئنتس،عبدالله کوثری،نشر نی


پی نوشت:نگفتمت می برمت آنجا،دو تایی می نشینیم (دراز می کشیم ؟)یک گوشه و هی کتاب می خوانیم و هی غصه می خوریم...تحویل بگیر اول ١٩٨۴،بعد آن سوی رودخانه اودر و حالا آئورا...این آخری چقدر محشر، چقدر  وصف الحال بود پسر،نه؟

1 comment:

  1. هوم. آئورا یک نقطه ی عطفه ی توی تاریخ شیوه ی روایت در ادبیات

    ReplyDelete