١-اون شرحی که فوئنتس ته کتاب نوشته و ماجرای چگونه نوشتن شدن داستان رو توضیح داده خوندین؟حس غریبی داشتم موقع خوندن این شرح که سرکاریم و در واقع این توضیحات فوئنتس بیشتر شبیه یه داستان از بورخس روایت شده تا واقعیت...یک شرح بورخسی بر یک داستان فوئنتسی
٢-با خوندن آئورا اولین چیزی که یادم اومد سه چهره زنانه ماه بود.مطابق اسطوره های یونانی ماه تازه متولد، نماد پرسفون،ماه کامل نماد آرتمیس و ماه رو به زوال نماد هکاته ست.آئورا رو به عنوان پرسفون دوشیزه و جوان،خانم کونسوئلو نماد هکاته خردمند و مرگ بار و مرد نویسنده نماد ایگوی انسانی در سفر غریبش به جهان آنیمایی ماه بود.کنجکاو شدم برای یافتن آرتمیس،برای یافتن قرص کامل ماه،زنانگی کامل:جایی هست در کتاب که فوئنتس از تغییر در آئورا حرف می زنه«...یک زن،نه دختر دیروزی.دختر دیروزی-بر انگشتان آئورا،بر کمرگاهش دست می سایی-بیست سالی بیشتر نداشت اما زن امروزی-گیسوی پریشان و گونه پریده رنگش را نوازش می کنی-چهل ساله می نماید...»تجلی آرتمیس همین جاست.کلن کتاب از سه هماغوشی حرف می زنه:مرد نویسنده نخست با پرسفون-آئورای دختر-سپس با آرتمیس-آئورای بالغ زن شده-و در نهایت با هکاته-آئورایی که بدل به خانم کونسوئلو پیر شده-همبستر میشه...به جان خودم راجع به همین موضوع میشه یه مقاله درجه یک نوشت
٣-در آن توضیح معرکه پایان کتاب به قلم فوئنتس،چیزی در باره «تو»است که گویی آدمی را جادو می کند:«...به آن دوم شخص مفرد،تو،که بنیاد تمنا در آئوراست.تو،واژه ای که از آن من است،آنگاه که شبح وار در همه ابعاد زمان و مکان،حتی فراتر از مرگ حرکت می کند...»
۴-آئورا انگار روایت جادوی زنانه ماه است وقتی مردان را افسون می کند...مردان را مسخ،مردان را تسخیر،مردان را نابود می کند!
اول
ReplyDeleteبه نظرم یواش یواش داری می زنی تو خط نقد ادبی
ReplyDeleteرفیق رفتی ولایت یه کم به استراحت و به مادر برس! گاهی لازم است که آدم بنشیند و مادر را تماشا کند و هیچ کار دیگری نکند. هیچ کار.
ReplyDelete