Tuesday, November 4, 2008

دعوت به مراسم زرشک پاک کنی

صبح باید یک فنجان قهوه می گرفتی دستت،آن نوار شعر خوانی ابتهاج و بداهه نوازی لطفی را هم می گذاشتی و خیره می شدی به باران،به هوای پاییز،اصلن بگو خیره می شدی به دلت


جایش من چکار کردم؟آمدم سرکار


حتمن بعدش می خواهی حال روحت هم خوب باشد


آی زرشک

10 comments:

  1. اصلن من که میگم روزهای بارانی سرکار رفتن غدغنه (قدغنه)‌حالا هی هی ما میام سرکار دور از جون شما چقد بدم میاد از خودم

    ReplyDelete
  2. دقیقن منم صبح همینو گفتم که چرا مجبورم تو یه همچین هوایی بشینم اینجا پشت میز هی حسرت بیرون و بخورم.

    ReplyDelete
  3. ارباب ارباب خون خودت رو کثیف نکن به مولا... یه لیوان آبزرشک بزن به جاش واسه عروق خوبه..

    ReplyDelete
  4. جانا سخن از زبان ما می گویی.

    ReplyDelete
  5. مرد کجا پیدا میشه سیاوش جان

    ReplyDelete
  6. شانس آورديم آه ات نگرفت..
    خوب ما كه بخيل نبوديم زنگ زديم و گفتيم كه ...خودت رفتي سر كار.

    ReplyDelete
  7. آقا از اين به بعد هر وقت خواستي زرشك پاك كني من جاي تو پاك مي كنم..خوب؟؟؟يادت نره هاااا

    ReplyDelete
  8. چه فکر می کنید؟
    که بادبان شکسته زورق به گل نشسته ای است زندگی.
    ...

    ReplyDelete
  9. سلام عزیز
    حرف دل همه کارمندا رو گفتی امروز

    ReplyDelete
  10. ای بابا.....دلم میگیره از این زندگی

    ReplyDelete