Saturday, November 29, 2008

سپاس مر خدای خالق مشنگیت یا چگونه در پی پارمیدا آواره شدم

خسته و هلاک آمدم خانه...کار شرکت،دعوا با شرکت قدیم سر یک قران و دو زار،کلاس،کشف یک تکه دیگر از خودم میان کلاس و حیرانی...همچین مچاله آمدم خانه،آنقدر مچاله که حتی حس نداشتم تمرینات کودک درون را انجام دهم.گفتم فقط یک سری بزنم اینجا و بگیرم بخوابم...بعد این سی دی را گذاشتم و در کسری از ثانیه ناگهان یک غول خسته دو متری را در حال قر دادن یافتم که انگار هم و غمی جز پیدا کردن پارمیدای ساسی مانکن ندارد...الله اکبر


پی نوشت:ما خانوادگی فرهیخته ایم...می گی نه نگا کن

6 comments:

  1. همه اونایی که گفتی مشابه اش برای منم بود به جز رسیدن یک سبزی پلو با ماهی و یک قطعه کیک میوه ای(حیف که اهلش نیستم دومی رو) از طرف خانم همسایه که آی چسبید بعد گرسنگی...و بعد دیدن ترکیدن بلاگفا به حول و قوه عیادی اسلام و بلاگفاییان!

    ReplyDelete
  2. من فکر می کردم فقط تو خونه ی ما بلاگفا پوکیده! بوده دیشب
    - همون ایادی عاطفه جون

    ReplyDelete
  3. ولی خدایی با این همه جفنگ خوندن اش نمی شه جلوی اون قر و گرفت ....چه کوچه چه خیابون چه خونه!!!!

    ReplyDelete
  4. وای منم !!!!!!!!!

    ReplyDelete
  5. گندم جان!پارمیدا مگه پست وبلاگه که آدم شیرش کنه...اهه!

    ReplyDelete
  6. در فرهیختگی خانواده ی شما که شکی نیست. بر منکرش لعنت..

    ReplyDelete