Wednesday, November 26, 2008

خود بینی

آزاده راست می گوید.دست و پاهایم را زده ام،بلند بلند فکر کرده ام،غرغر فرموده ام و...حالا وقت کمی ساکت بودن است و در سکوت خود را تماشا کردن...خودمان را تماشا می کنیم!


پی نوشت:احساس می کنم خسته ام...احساس می کنم احتیاج به کمی تفریح دارم و شیطنت...احساس می کنم دلم خبر های خوب می خواهد...دلم دوباره قیمه می خواهد و زرشک پلو...دلم معجزه های کوچک می خواهد

6 comments:

  1. خودت رو خوب ببین و باز با امیری غیر سیاست پیشه جلوی خودت قد علم کن.

    ReplyDelete
  2. یه آلبالو پلو هم سفارش بده به والده مکرم

    ReplyDelete
  3. تو همه این احساسات پی نوشتت من هم شریکم.

    ReplyDelete
  4. کتی جان قیمه پلو من و تو کجا و اون قیمه پلو کجا

    ReplyDelete
  5. امیر جان من گفتم اصلا فکر نکن نگفتم بشین تنهاتنها فکر کن.  بعدشم یه پیشنهاد دارم بیا من آستین بزنم بالا زنت بدم تو هم بگرد یه شوهرخوب واسه من پیدا کن و یه وبلاگستان رو شاد کن.  تو پرانتز دیشب با یکی از شاگردام حرف می زدم.  حرفم که تموم شد به مامان گفتم این بچه خیلی دختر ماهیه، مامان خانمت یهو برگشته می‌گه انقدر خوب هست که بگیریمیش برای امیر؟ منم گفتم آره بگیریمش برا امیر.  خلاصه بگیر بگیره

    ReplyDelete
  6. آزاده جان مامان کم بود تو هم اضافه شدی؟حتمن فدا نوبت مهندس توکلیه آس رو کنه...

    ReplyDelete