Thursday, December 4, 2008

شفای کودک درون 2

کودک درون چهره های مختلفی دارد:کودک غمگین،کودک ناامن،کودک خودخواه،کودک خشمگین،کودک حقیر،کودک الهی،کودک خلاق و...مثلن تصور کنید کسی که دوران کودکی ناشاد و سختی را گذرانده،کودک درون این فرد مدام محتاج توجه خوداگاه و بالغ اوست تا غمش بدل به شادی شود و چون این توجه از او دریغ می گردد با خلق مود های بد غم همراه خود را به کل روان فرد تزریق می کند.مثل وقت هایی که بدون هیچ دلیل خاصی و به رغم موفقیت های بیرونی غمگینیم.یا در مورد کودک ناامن فرض کنید کسی در طفولیت از طرف والدین یا سایر بزرگسالان مورد آزار قرار گرفته و خاطرات تیره ای داشته باشد،کودک نا امن درون با قرار دادن فرد در شرایط مشابه کودکی توجه فرد را به ناامنی عمیق درونیش می طلبد.فرضن دختر بچه ای که پدر پرخاشگر داشته احتمالن کودک ناامن درونی ایجاد می کند که برای جلب حمایت بالغ فرد،مدام او را به روابط غلط با مردان پرخاشگر در بزرگسالی می کشاند.یا دختر بچه ای که مورد آزار ج.ن.س.ی قرار گرفته باشد دچار عارضه کودک بی ارزش می شود یعنی به طور مدام خود را درگیر روابط ناتمام و معیوب می کند با مردانی که تحقیرش کنند تا بالغ دریابد کودکی تحقیر شده در درون دارد.این مورد اخیر حتی اگر در یک رابطه درست و خوب قرار گیرد چون از لحاظ درونی خود را به اندازه این رابطه ارزشمند نمی داند اقدام به ویرانی رابطه کرده و باز وارد روابط آزار دهنده و تحقیر کننده می شود


این چند مثال را زدم تا در مورد اهمیت شفای کودک درون به اجماع برسیم.حالا برای شفای این کودک درون چه باید کرد.یک پروسه اساسی بهتان پیشنهاد می کنم و مابقی جزئیات مفصلش را هم حواله می دهم به کتابی با نام شفای کودک درون نوشته خانم لوسیا کاپاچیونه.در روند اصلی ما باید اقدام به کاری کنیم با نام بازیافت رنج.یعنی به زبان ساده کودک درونمان را از بار رنج برهانیم و بار رنجش را بر دوش بالغ کنونی مان بگذاریم که توان تحلیل و حمل رنج و تبدیل آن به گنج را دارد.برای این کار پیشنهاد می کنم فهرستی تهیه کنید از تمام خاطرات بد زندگیتان.به ویژه خاطرات تا قبل از ١٢ سالگی.شاید لازم باشد خیلی با خودتان کلنجار بروید تا این فهرست کامل شود.شاید لازم شود برای بخش قبل از ٣ سالگی سراغ والدین و آلبوم های عکس کودکی بروید.فهرست که تمام شد،صحنه رویداد تلخ کودکی را تجسم کنید خود کودکتان را ببینید در همان واقعه مثلن اگر در مدرسه معلم مسخره تان کرده و بچه ها بهتان خندیده اند.همان صحنه را با تجسم خلاق ببینید.خود کودکتان را تصور کنید که دارد گریه می کند و بگذارید به همان اندازه کودک شوید تا آنجا که پا به پای این کودک اشک بریزید.این مرحله اول بازیافت رنج است یعنی تکرار رنج.برای مرحله دوم در همان حالت تجسم خلاق و در همان فضا تمام عوامل را از ذهنتان محو کنید و فقط کودک گریانتان باشد اما در کنارش خود بزرگسالتان را هم تجسم کنید.ببینید که خود بزرگسالتان کودکتان را در آغوش می گیرد،می بوسدش،بهش اطمینان می دهد که دوستش دارد،که معلم بی خود کرده توبیخش کرده،که شما از این به بعد همیشه در کنار اویید و نمی گذارید کسی آزارش بدهد...انقدر این ملاطفت باید ادامه یابد تا اشک کودک بشود لبخند.برای مرحله سوم لازم است به طرزی فعالانه از خود بپرسید این تجربه تلخ کودکی چه بلایی سر بزرگسالی شما آورده مثلن این تمسخر معلم باعث شده شما همه عمر با خودتان فکر کنید کودنید؟فکر کنید قابلیت پاسخ گویی ندارید؟فکر کنید بی ارزشید؟به هر نتیجه ای رسیدید لازم است تجسم خلاق را اینطور ادامه دهید که بالغ بزرگسال کنونی تان به کودک تان اطمینان دهد این نتیجه گیری ها همه غلط و غیر واقعیند.فراید باید چنان ادامه یابد که کودک واقعن راضی شود.آخرین مرحله این تجسم خلاق دیدن کودک درون است که شفا یافته مثلن دیدنش در همان موقعیت کلاس که به پرسش کاملن صحیح پاسخ می گوید و مورد تشویق معلم و همشاگردی ها قرار می گیرد


صورت مساله شاید ساده باشد اما بهتان اطمینان می دهم چنان رنجی بابت برخی از این یاداوری ها می کشید و چنان دشواری در یافتن تاثیر آن اتفاقات بر روانتان دارید که خیلی ها از میانه راه پا پس می کشند و خیلی ها اصلن شروعش نمی کنند.لازم است یادمان باشد هیچ راه ساده ای به سوی روشنایی نیست و همیشه راه نور از میان تاریکی می گذرد.اگر می خواهیم تمامیتمان را سالم و سرخوش زندگی کنیم چاره ای جز آشتی با کودک درون نداریم.شجاع باشید و شروع کنید!


پی نوشت:پست طولانی شد اما توصیه می کنم قبل از شروع این تمرینات کتاب شفای کودک درون را بخوانید و تمریناتش را انجام دهید.این کار باعث می شود با کودکتان دوست شوید قبل از شروع قسمت سخت بازیافت رنج!

7 comments:

  1. بانوی فانوس به دستDecember 4, 2008 at 3:46 AM

    سلام وبلاگ جالبی دارید خوشحال می شوم به من هم سر بزنید با ارزوی موفقیت روز افزون

    ReplyDelete
  2. مرسی امیر خان
    ولی خدائیش من اولم یا این خانم مشعل به دست؟

    ReplyDelete
  3. صدف و مروارید .

    ReplyDelete
  4. رسما اعلام کردن هر شانزده سرباز بیچاره ای که گروگان گرفته شده بودند (اگر بیشتر نباشند) کشته شدن... مثل شیر! هیچ قدم مورچه ای ای هم براشون برداشته نشد.

    ReplyDelete
  5. ممکنه این کودک درون لوس هم شده باشه؟و باید چکار کرد>؟

    ReplyDelete
  6. خیلی خیلی برای من جالب بود این مطلب. ممنونم. دارم یک چیز های بدی درونم پیدا می کنم و خوشحال شدم .هرچند درد دارد اما اتفاق خوبی است

    ReplyDelete
  7. سلام  عالی بود  فقط یک اشکال کوچک که فکر میکنم مربوط است به فونت انتخابی شما ولی به حال کودک درون من فکر کرد نکنه خدای ناکرده از ضعف دیکته شماست ......  اصلن  اصلأ- قطعن  قطعأو .....

    ReplyDelete