Wednesday, December 10, 2008

ن مثل نوشتن

١-هر کلمه،هر کلمه که نوشته می شود صدای نحسش می پیچد توی ذهنم:«این اشغالا چیه می نویسی»،«ببین اینا اصلن خلاقانه نیستن»،«چقدر شعار می دی»،«جونو هم اولین فیلم نامه نویسندش بود ببین اون چی نوشته تو داری چه مزخرفی می نویسی»...وووو آخرش ساعت ١١ شب رفتم جلوی آیینه،نگاه کردم توی چشم ها و همان جاها،ته ته چشم هام سایه اش را دیدم.بلند برایش گفتم ببین دارم مزخرف می نویسم که می نویسم،به تو هیچ ربطی نداره،اصلن همینه که هست،تازشم خیلی هم خوبه...خفه شد برگشتم سر کارم و نوشتم...اینبار نوشتن لذت بخش تر بود


٢-جایی بی تابی قهرمان قصه ات را می بینی و کاریش نمی توانی بکنی.فرض کن صحنه عاشقانه است.اصلن نمی خواهد این مزخرفات پاستوریزه ای که تو داری می گذاری توی دهانش را بگوید.می خواهد برود جلو،۴ انگشت دست راستش را بگذارد روی گونه معشوقش،با انگشت شصت لبهای دخترک را لمس کند،آرام بگوید دوستت دارم و بعد ببوسدش،چنان که انگار این اولین و آخرین فرصت برای بوسه در همه زندگیش است...خوب مجبور می شوم هزار بار برایش توضیح بدهم نه بابا جان!ما در عصر جمهوری اسلامی زندگی می کنیم و نظر به اینکه این نوشته باید برود روی آنتن نمی شود تو همچین کار های بی ناموسی در ملا عام انجام بدهی...عصبانی می شود و ناراضی همان مزخرفاتی که من دارم به خوردش می دهم تکرار می کند.غلط نکنم جدی ترین اپوزیسیون جمهوری اسلامی همین عاشق قصه من است!


٣-بر شما نویسندگان باد گوش دادن به النی کاریندرو به هنگام نوشتن..همچین موسیقی خودش را با فراز و فرود نوشتن شما تطبیق می دهد که انگار واقعن طرف دارد موسیقی زنده برایتان اجرا می کند


پی نوشت سانچویی:ارباب!خدا وکیلی بی جنبه ای.همچین نوشتن نوشتن راه انداختی انگار حرفه ای ترین نویسنده جهانی...جنبه بال پروازه ارباب

8 comments:

  1. در مورد  پست قبل باید بگویم که دولت ایران مانع کنکور دادن افغانیها میشه اما مانع دانشگاه امدنشان نه !

    من از همین جا از همین دانشگاه مادر اینم کلان شهر  با دلایل زنده و حاضر اعلام میکنم که ما دانشجو با تابعیت افغانی در همه ی مقاطع ، کارشناسی ، ارشد و دکترا داریم .


    این دانشجوها بدون کنکور وارد می شوند و فقط هزینه نوبت دوم یا همان شبانه را می پردازند.

    ReplyDelete
  2. یعنی این دوستان عزیز
    در بهترین دانشگاههای این مملکت درس می خوانند فقط با ژرداخت شهریه و بدون اینگکه نگرانی و استرس کنکور را داشته باشند .
    باور کن من خیلی ها را می شناسم که حاضرند دو برابر این شهریه را واسه ی بچه هاشون بژردازند فقط بهع این شرط که بچه شون هم تو همین داشنگاه ها درس بخونه و استرس و فشار عصبی کنکور را نداشته باش .

    ReplyDelete
  3. البته این را هم نباید گفت که این بچه ها بسیار بسیار  مودب تر و قدر دان تر از دانشجوهای هموطن هستند .

    ReplyDelete
  4. بنویس بنویس بنویس...
    ما که میخوانیم و لذت میبریم...
    چه برسه به دیدنش...

    ReplyDelete
  5. رضا قاری زادهDecember 10, 2008 at 3:36 AM

    امیر قبول دارم که بالاخره نویسنه یه جای نوشته اش خودش را بروز میده ولی فکر میکنم منطقی تر این باشه که نویسنده قصه را بذاره به عهده ی کاراکتر ها و خودش راوی بمونه

    ReplyDelete
  6. آزاده نویسنده حرفه ایه نگین جان...حالا کو تا من آماتور بهش برسم

    ReplyDelete
  7. حالا اون 100 دلار یا 200 دلار و که قاطی اش نمی کنی؟؟؟

    ReplyDelete
  8. خیلی جالب بود به ما هم سری بزن

    ReplyDelete