قبل از پونک سوار شدم،بعد پونک شروع کرد به اشک ریختن.مسافر کناریم،دخترکی که سمت چپم نشسته بود.تاکسی تاریک تر از آن بود که بتوانم چهره اش را ببینم فقط فهمیدم چشم های درشتی دارد،بی صدا اشک می ریخت و بعضی وقت ها معلوم بود توان پنهان کردن هق هقش را دیگر ندارد...دلم می خواست دستم را بیاندازم دور شانه اش،سرش را بگذارم روی شانه ام و بگویم ببین دختر جان حالا با خیال راحت گریه کن،بی هیچ حساب و کتاب و فکر و خیال بعدی،کنار آدمی که احتمالن چند دقیقه دیگر از تاکسی پیاده می شود و تو هرگز دیگر نمی بینی اش گریه کن...یک وقت هایی آدم باید کسی را داشته باشد که بتواند سر بگذارد روی شانه اش و گریه کند و بعد بگوید مرسی و برود پی کارش...یک وقت هایی آدم حتمن باید با کسی گریه کند
اول
ReplyDeleteوای... امیر این جملت دیوانه بود...
ReplyDeleteیک وقت هایی آدم باید کسی را داشته باشد که بتواند سر بگذارد روی شانه اش و گریه کند و بعد بگوید مرسی و برود پی کارش...
کاش می شد...
هر باری که میام نت می خونمت!هر روز...
ReplyDeletemoche doostatoono begirid !
ReplyDeletewww.inviz.ir
خوبه گاهی یکی باشه چشمای اشک آلودو صورت خیستو ببینه و تو شرم نکنی و نترسی از نگرانیش. فقط تو سکوت شونه هاش پناه اشکات باشه.
ReplyDeleteخیلی وقته دیگه پیش نمیاد.
یه هوای بارونی خوشگل و یه پست بارونی خوشگل .بابا تو نمی گی ما جوونیم دلمون می خواد؟
ReplyDeleteآره بايد يه آدمايي باشن
ReplyDeleteگاه آری...گاه هم نه
ReplyDeletemoche doostatoono begirid !
ReplyDeletewww.inviz.ir
موافقم کتایون که گاهی هم نه
ReplyDeletemoche doostatoono begirid !
ReplyDeletewww.inviz.ir
کاش میشد بعضی وقت ها..اما من هیچوقت نخواستم اگر هم خواستم کسی نبوده..شاید عقیدم غلطه اما دوست ندارم سرم رو شونه هرکسی بگذارم!...به امید فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنیا
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteنمونه هایی از آنچه در ارشاد حذف می شود را
در این آدرس ببینید .
البته من می خواهم فریبـتان دهم و از این طریق کتاب اخیر خود را معرفی کنم .
منتظر حضور ارزشمند شما هستم .
من نوشته هاتون رو خیلی دوست دارم. یه حس خاص توی همه نوشته ها هست. یه حس دوست داشتنی
ReplyDeleteمطلوب من اینه که محقق داماد بیاد و خاتمی ازش حمایت کنه..در کل خدا خدا میکنم خود سید نیاد! اما اگر اومد....اگر اومد....اگر اومد...به امید فردای روشن برای من٬ تو و تمام مردم دنیا
ReplyDeleteدیروز از تجریش تا کرج مثل این دختره بودم که گفتی و فکر میکنم اگه بهش میگفتی قبول میکرد
ReplyDeleteآیی درد داشت دردم تازه داره شدت میگیره
ReplyDeleteآی گفتی
ReplyDeleteخصوصی داری
ReplyDeleteشانه هايي براي گريه كردن!
ReplyDeleteآره واقعا
ReplyDeleteهنوز فکر کنم تو هیچ جای دنیا بشر به این درجه از درک اجتماعی نرسیده که قبول کند که بی حساب و کتاب سرش را بذارد روی شونه کسی که نمی شناسه گریه کنه و بعد هر که رود خانه خود. فقط تو کتابها, و فقط تو خیال ها.
ReplyDeleteراست میگی!
ReplyDelete....
ReplyDelete