Sunday, December 21, 2008

بیا بمان بایست

برای تو می نویسم سید محمد خاتمی


برای تو می نویسم که الان می گویند ظرف چند روز آینده تصمیم می گیری کاندیدای انتخابات بشوی یا نه.برای تو که من و ما دوم خرداد ٧۶ عاشقت شدیم و مثل هر عاشقی یادمان رفت که کمی هم دل بدهیم به معشوق ببینیم اصلن می گنجد در این دایره نامتناهی توقعات ما یا نه.مثل هر عاشقی ما از تو ناامید شدیم و شرط می بندم جای تو هر کس دیگری هم بود ما باز از او ناامید می شدیم.ما یادمان رفت تو رییس جمهور سیستمی،ما فراموش کردیم تو شخص دوم جمهوری اسلامی هستی ما دلمان می خواست تو رهبر اپوزیسیون باشی.می دانم، می دانم که مضحک است اما یادت نرود ما عاشق تو بودیم و عشق منطق بر نمی دارد


زمان کمی لازم بود تا ما بفهمیم از یک رییس جمهور در ایران امروز چه توقعاتی باید داشت و چه توقعاتی نه.زمان کمی به اندازه خرداد ٨۴ تا مثلن اولین حضور محمود احمدی نژاد در صحن علنی سازمان ملل.حالا فکر کنم نسل ماها می داند از یک رییس جمهور چه چیز هایی باید بخواهد و چه چیز هایی نخواهد.مثلن بخواهد وزیر ارشاد کابینه، خود قاتل مطبوعات نشود،مثلن بخواهد وزرای نفت و نیرو طوری برنامه ریزی کنند که در زمستان گاز و در تابستان برق داشته باشیم،مثلن وزیر خارجه چنان عمل کند که ظرف ٣ سال ۴ قطعنامه علیه ایران صادر نشود.اصلن خود رییس جمهور حرف که می زند ما خجالت نکشیم،عربده نکشد،قطعنامه دان پاره نکند،از چاقوی زنجان مایه نگذارد،عوام فریب و دروغگو نباشد و...می بینید آقای خاتمی!پاهای ما آمده روی زمین سفت واقعیت.ما حالا می خواهیم رییس جمهورمان کسی باشد که یاری مان کند بهتر و آبرومند تر زندگی کنیم.توقع معجزه و اپوزیسیون بازی نداریم


من فکر می کردم کاندیدا شدن تو به مصلحت نباشد اما حالا فکر می کنم شرایط با نفت ٣۵ دلاری فرق کرده،همانطور که با شرایط بین المللی فرق کرده،با آن شاه سلطان حسین گفتن برخی ها هم ایضن...حالا دلم می خواهد از تو خواهش کنم بیایی.بیایی و من قول شرف می دهم تمام مدت کنارت بایستم،محدودیت هایت را درک کنم،بفهمم که برای آباد کردن ویرانی های این ۴ ساله اخیر لااقل همین ۴ سال زمان لازم است،قبول کنم باید با گام های خیلی خیلی کوچک جلو برویم،یاد بگیرم از همین گام های کوچک خوشحال باشم و هر کاری که از دست و زبانم بر آید برای تو انجام دهم...سید محمد خاتمی!نسل من دیگر عاشق تو نیست،حالا ما تو را شناخته ایم و آنچه را که شناخته ایم از ته دل دوست داریم.همین تفاوت مرا امیدوار می کند به آینده،به اینکه از تو خواهش کنم سید محمد ما باشی،که بیایی؛بمانی،بایستی!

10 comments:

  1. مطمئنم که خاتمی یادش نرفته که یه روزی ما عاشقش بودیم ولی امیدوارم یادش رفته باشه اون روز خداحافظی تو دانشگاه تهران که همین عاشقاش بعد از 8 سال به قول خودشون عشق و عاشقی موقع خداحافظی  به جای دست تکون دادن و به امید دیدار گفتن انگشتاشونو گرفتن سمتش و هوش کردن و اون که با لبخند اومده بود و با گریه راهیش کردن نمی دونم چرا هروقت احمدی نژاد را می بینم فقط یه جمله تو ذهنم دور می زنه "خلایق هرچه لایق"

    ReplyDelete
  2. نمی دونم چقدر شما زمان خاتمی درگیر زندگی بودی ولی زندگی خیلی راحت تر بود و نظم و نظام بیشتری داشت...من نمی خوام برم از این مملکت و می خوام خوب زندگی کنم.به همین سادگی!

    ReplyDelete
  3. خاتمی اگرمیآید قبلش باید به چند سوال جواب بدهد .
    http://mr-hzf.blogspot.com/2008/12/blog-post.html

    ReplyDelete
  4. با این اوضاع راه دیگه ای نیست!

    ReplyDelete
  5. رضا قاری زادهDecember 21, 2008 at 4:19 PM

    چند وقت پیش داشتم توی تابناک نظر خاتمی را راجع به سفرهای استانی می خوندم و خیلی جالب بود که گفته بود اصل این سفرها بد نیست ولی کرامت انسانی در آنها زیر سوال رفته . گداپروری با تراولهای پشت ماشین رئیس جمهور . مردم روی درخت . واژگان تحقیرآمیزی که فقط باید انقدر تکرار شوند تا ساده لوحان تحقیرشان را فراموش کنند . به قول تو باید به قدمهای کوچک قانع باشیم امیر . هنوز کلیت دانشگاه را برای ترسو و محافظه کار خواندن خاتمی نمی توانم ببخشم . عاشق بودیم یا ساده انگار مهم نیست . مهم این است که به قول تو چهار سال تاوانش را پس دادیم . تحقیر شدیم . خفه شدیم . و حالا فقط در صورتی می توانیم توقع آمدن داشته باشیم از خاتمی که شجاعت مشق کردن صبر را در خودمان یافته باشیم

    ReplyDelete
  6. هم ما بزرگ شدیم هم خاتمی با تجربه نسیم جان

    ReplyDelete
  7. امیدوارم ... فقط همین

    ReplyDelete
  8. خاتمی و دوست دارم چون اولین انتخابم و اولین پیروزیم بود!
    اون موقع (مثل حالا)اونقدر ها از سیاست چیزی نمی دونستم...ولی طعم شیرین پیروزی خیلی لذت بخش بود!اینکه وقتی سخنرانی می کرد با لذت گوش بدی ..اینکه توی ورزشگاه شهید شیرودی با کلی همسن خودت یه صدا بشی و  بخونی ...و منتظر که بیاد و واست سخنرانی کنه!!!!اینکه رای بدی و استرس داشته باشی که می بره یا نه!!!اینکه کلی پیاده بری و تراکت هاش و پخش کنی...دوسش دارم چون حس بزرگ بودن بهم داد.

    ReplyDelete
  9. خرفت مسخرست

    ReplyDelete
  10. پیام در متن زیبایی گنجانده شده ولی فارغ از پیام ... ما همان ایرانیان 11 سال پیش هستیم و فقط این آدمها اینها که شاید بشود اسم جرات برایش گذاشت که صرف داشتن آن به چنین صحنه هایی در این مملکت جهان سومی می آیند فقط قربانی می شوند... دلم به حال خودمان و تاریخچه مان می سوزد
    میرزا کوچک خان... امیرکبیر... مصدق... نه باور نمی کنم هنوز عاشق خاتمی نباشیم

    ReplyDelete