Sunday, December 14, 2008

صبحانه در تیفانی

آن اواخر فیلم،جورج پپارد به ادری هپبورن ویسکی تعارف می کند و او هم با کرشمه ای شایسته جایزه اسکار، می فرماید تا بحال این وقت صبح مشروب نخورده...بعد یک دفعه با هم تصمیم می گیرند که آن روز را صرف انجام کار هایی کنند که تا بحال انجام نداده اند:شیطنت های کوچک.سر صبح ویسکی می نوشند،از فروشگاه خرده ریز کش می روند،ماسک های خنده دار می زنند و...ما شریک شعف ناشی از آزمودن اولین های آن دو می شویم-و البته من بعضی ها را دیدم که وسط شعف، هی غر می زدند دامن خانم هپبورن چرا انقدر بلند و ضرغامی پسند است.


یک وقت هایی مثل امروز که کسالت از سر و کول آدم بالا می رود می شود هی بشینی و با خودت فکر کنی چقدر دلت کمی دیوانگی می خواهد و آزمودن اولین ها و کلن کمی خریت...آدم است دیگر یک وقت هایی دلش خریت می خواهد

No comments:

Post a Comment