یک وقت هایی حس می کنی کتابی،دستی آمده بین صفحاتت،حتی نمی دانی درست و حسابی تو را خوانده یانه اما دارد ورقت می زند،داری ورق می خوری و حتی نمی دانی خوشحالی از این ورق خوردن یا نه...تو بگو عجیبن غریبا
گاهی خیلی نزدیکی حس ها جالبه. چند وقت پیش حمید داشت برای کسی که درباره ی آدم دیگری حرف می زد مثالی می زد شبیه این. بهش گفت : هر آدمی یک کتاب ِ نخوانده ست. تو نمی توانی درباره فصولی که از این آدم نخوانده ای حرف بزنی. تو فقط همین فصلش را دیده ای... .. این پستت مرا یاد آن روز انداخت
سلام
ReplyDeleteاگه دوست داشتی بیا با هم بنویسیم
جات تو جمع ما خیلی خالیه.
منم حیرت میکنم که چطور اینقدر متفاوت و متنوع و مستمر اپ میکنی!!!!!!!!!!!!!!!!
ReplyDeleteگاهی خیلی نزدیکی حس ها جالبه.
ReplyDeleteچند وقت پیش حمید داشت برای کسی که درباره ی آدم دیگری حرف می زد مثالی می زد شبیه این.
بهش گفت : هر آدمی یک کتاب ِ نخوانده ست. تو نمی توانی درباره فصولی که از این آدم نخوانده ای حرف بزنی. تو فقط همین فصلش را دیده ای...
..
این پستت مرا یاد آن روز انداخت