Tuesday, December 2, 2008

از نوشتن

دقیقش را برایتان بگویم آبان ٧٧ بود.دنبال کار می گشتم و آگهی دیدم در روزنامه همشهری که پژوهشگر می خواستند.رفتم و استخدام شدم در دفتر کوچکی بالای میدان فاطمی تا برای فرهنگ نامه دفاع مقدس بنویسم-یادم بیاندازید یک بار برایتان ازین دفتر مفصل بگویم که داستان ها داشت-اولین درآمدم از راه نوشتن همین جا کسب شد.بعد دانشنامه زبان و ادب پارسی بعد دایرت المعارف تشیع و خانم محبی بی نظیر بعد دیگر هیچ...دیگر مجبور شدم تن بدهم به زندگی که تلاش معاش امان چنین تفنن هایی را به من نداد.این فاصله ماند و ماند تا حدود دو سال پیش که مقاله ام را همشهری ماه چاپ کرد و سی هزار تومان حق التحریر داد بابتش.به جان خودم آن سی هزار تومان اندازه سی میلیون تومان برایم ارزش داشت...حالا از دیشب دارم به این قرارداد سیما فیلم توی دست هام نگاه می کنم و کیفش را می برم.بدون یک روز دوره آکادمیک دیدن،با اولین تجربه فیلم نامه نوشتن توانستم قرارداد ببندم.حالا من یک قرارداد دارم،حالا دارم فیلم نامه می نویسم و بی هیچ پرده پوشی به خودم افتخار می کنم.من دارم یک ترانه پاییزی می نویسم!


پی نوشت:باید خیلی خوشحال باشم نه؟اما انقدری که فکر می کردم نیستم.دلیلش را حالا می دانم.من احتیاج دارم مدام زنی باشد در زندگیم که پناه هراسم باشد و شریک شادیم.زنی که عاشقش باشم.دیروز هی داشتم می گشتم درون خودم که چرا این شادی کامل نشد؟چرا نرفتی بنویسی ازش و نمی فهمیدم تا آخر شب کشفش کردم.معشوقی نبود که با هیجان برایش تعریف کنم و بگویم ببین...!این باید ضعف من باشد که خودم با خودم کامل نیستم اما حقیقتش رفع این نقص چنان زمان بر به نظرم می آید که در کوتاه مدت امیدی نمی بندم به آن...نبودی دیشب که برایت تعریف کنم ببین برای اولین فیلم نامه ام قرارداد بستم،نبودی و از کیسه ام رفت،به همین سادگی!

18 comments:

  1. دارم فکر می کنم حالا کی میسازدش؟

    ReplyDelete
  2. چه فیلمی بشه...

    ReplyDelete
  3. مردمو جمع می کنیم می بریم سینما بعد هی پنج دقیقه یکبار بهشون می گیم اینو فیلمنامه شو امیرانه ی ما نوشته ها...

    ReplyDelete
  4. بعد از مدتها آمدم سر زدم کلی از آرشیوت رو خواندم اما نمی‌فهمم چرا باید دنبال این باشیم که خودمان با خودمان کامل شویم من نیاز زن و مرد به یکدیگر را بزرگترین شاهکار طبیعت می دانم و تو ناراحتی از اینکه نتوانستی خودت به تنهایی جشن بگیری بی اینکه نیازمند دیگری باشی ؟!! بله ممکن است حتمن به آنجا هم می‌رسی که خودت تنهایی بتوانی از همه چیز لذت ببری (البته با شناخت چند ساله از شما بوسیله وبلاگت بعید می‌دانم ) اما مطمئن باش آن روز دیگر روح نداری لطیف نیستی مثل نقاشی بی رنگ می‌شوی که زیباست اما زنده نیست. به هرحال متاسف شدم از پایان رابطه عاشقانه و قشنگی که داشتی که گاه من رو وا می‌داشت تا با عشقم دعوا کنم که چرا اینگونه مرا عاشق نیست !!

    ReplyDelete
  5. همه مان همينيم امير جان شاديمان بدون گفتن به معشوقي كامل نمي شود مي دوني مي خوام بگم كه نگران كه اين همه تحليل كه اين روزا از خودت مي كنه يه موقع جنبه ي سرزنش گونه نگيره برات

    ReplyDelete
  6. همه مان همينيم امير جان شاديمان بدون گفتن به معشوقي كامل نمي شود مي دوني مي خوام بگم كه نگران كه اين همه تحليل كه اين روزا از خودت مي كني هستم  يه موقع جنبه ي سرزنش گونه نگيره برات

    ReplyDelete
  7. فیلم رو تلویزیون نشون می ده کتایون جانم

    ReplyDelete
  8. خبو باشه ، هی میگیم این سریال هستش ، همون دوست من نویسنده اش هست .

    ReplyDelete
  9. نه دیوا جان سرزنشی در کار نیست.خودم می دونم این یه هدف دراز مدت سخت خواهد بود که آدم بتونه خودبسنده باشه...باز هم می دونم که من ذاتی اینجوریم و خودم رو پذیرفتم و حتی یه وقتایی خودمو دوست دارم...مرسی از همدلی و همفکریت

    ReplyDelete
  10. به جان خودم رضا شیرینی می دم

    ReplyDelete
  11. 1- از اينكه خواندم پژوهش و نوشتن كلي ذوق كردم . اين روزها آدم هايي كه به اين چيزها اهميتي بدهند  كم پيدا مي شوند .
    2- آدرس ساندويچي رو دادم . وقت كردي برو يك ساندويچ بخور. راستي خيلي هم چرك نبود. سوپ جو هم دارد كه ديگر آخرشه .

    ReplyDelete
  12. آها يك چيز ديگه . اين قالب وب لاگت رنگش و خطش يكذره چشم آدمو اذيت مي كنه.

    ReplyDelete
  13. عوضش من هی یاد خودم میارم که تو یه قرار داد داری بعد هی خوش به حالم میشه.  باید قول بدی پولش رو گرفتی اگه گفتی چی بخری؟

    ReplyDelete
  14. اون دل خوش بايد باشه تا همه چي تكميل بشه!!!حتي مي هم دون يار بي فايده است!!!!

    ReplyDelete
  15. اون دل خوش بايد باشه تا همه چي تكميل بشه!!!حتي مي هم بدون دون يار بي فايده است!!!!

    ReplyDelete
  16. ای آقا اینقدر از معشوق ناپیدایت قشنگ حرف میزنی که من انگشت به دهن میمونم انگار واقعا وجود داره و روبروت نشسته. بازم به حالت غبطه میخورم.اینهمه آدم... و نتوانم هیچکدام را نیمه گمشده ام بنامم.و حتی نتوانم مثل تو با یه خیالی اش اینقدر خوب حرف بزنم...شاد باشی.

    ReplyDelete
  17. 1. تبریک
    2. زن زندگی شما (هر وقت اومد یا پیداش شد یا پیداش کردین) زن خوشبختی ست. شک ندارم!

    ReplyDelete
  18. چه جالب که تعبیری که رضا هم راجع به خواب من گفت یه چیزی تو همین مایه هایی که شما گفتی بود...

    ReplyDelete