زنی باید باشد که بشود به عشق دیدنش زودتر رفت خانه.زنی که بشود وقتی حواسش نیست موهایش را بو کشید آنقدری که روحت بوی تنش را بگیرد.زنی که همه دنیا را با شنیدن طنین خنده اش عوض نکنی. زنی که بشود وقتی خوابست خم شد روی صورتش،نگاهش کرد نگاهش کرد بعد ببینی که چطور دلت دارد با همین نگاه ها می لرزد،ببینی معصومیت خوابالود چهره اش بهشت خداست،ببینی همه جهانت پشت پلک بسته چشمانش سکنی گزیده،بدانی و همه جانت بلرزد از حسی که هیچ بشری نتوانسته تا بحال اسم رویش بگذارد...زنی باید باشد...
مردی نیز باید باشد.
ReplyDeleteاین دو تا لازم و ملزوم هم هستن.
آن زن حتمن در آخرین لحظات قبل از ورودت چشم از در برنمی دارد تا با یک دنیا لبخند به روی تمام زندگی و هستیت لبخندی بزند .
ReplyDeleteآن زن حتمن می شناسدت با تمام نگاههایت. پس گاهی خودش را به خواب میزند تا باچشم بسته شاهد نگاههای پراز آرامشت باشد و سیراب شود از آنهمه عشق...
برای مردی با این همه احساس حتمن زن شایسته و پراحساس تری در یک جایی از عالم چشم در راهست.
ReplyDeleteنمی دونم چرای به یاد ترانه lonely از Akon افتادم؟
ReplyDeleteامیر جان حس میکنم خیلی نزدیک شدی...نشانی ها دقیق تر شده. مراقب باش و آهسته قدم بردار. دوست من. تا حسی که هیچ بشری هنوز اسمی برایش پیدا نکرده از دستت نرود درست همان وقتی که دلت میلرزد...
ReplyDelete3 اشتباه شد احساس ما رو نشون می ده= نمی ده
ReplyDeleteو هیچ چیز این جاهای خالی رو نمی تونه پر کنه جز اون چه که باید.
ReplyDeletea
ReplyDeletedaghighan mir jan,
be tarze samooraee movafegham
و با هیچ چیزی این جای خالی پر نمیشه
ReplyDeleteپلکی خواهد بود برای زندگی روزها.،
ReplyDeleteو لابد شال گردن سبز دست بافی و یک ماگ با ته مانده ی قهوه که برگردد روی ملافه ی سفید و یک آذر پر از درختچه های توری به خزان افتاده و شب عید قربانی که توش کسی نباشد که بشود بهش تبریک گفت.
ReplyDeleteاز آنهایی که این حس ها را دارند بهتر بیان می کنیشان...
ReplyDeleteباید های بی پایان و شاید های دنیاست
ReplyDeleteنوشته ات خیلی قشنگ و دلنشین بود ولی چنین زنی که به تصویر خیال کشیده ای در عالم واقعی هم وجود داره به نظرت؟ من که چشمم آب نمیخوره. میدونی؟ تو این فکر هستم که اگه یک زنی باشه که این خصوصیات رو نداشته باشه و تو هر بار میبینیش از عالم تصورت کمک بگیری و اون رو همونجوری که دوست داری تصور کنی آیا این هم خیانت محسوب می شه؟ تو در واقع خودت رو در کنار این موجود افسانه ای تصور میکنی در حالی که از نظر فیزیکی در کنار شخص دیگه ای هستی. آیا این خیانت محسوب میشه؟ اگه میشه عاشق این موجود افسانه ای نشی یه وقت.
ReplyDeleteچقدر خوب بیان می کنی. میدونی منم همیشه میگم باید مردی باشه که....اما میترسیدم بیان کنم فکر می کردم ضعفه خواستن وجود یکی دیگه .......اما
ReplyDeleteخیلی خوب همه چیز رو بیان می کنی
دلت شاد
گاهی اوقات خداوند نوشته هایی را به چندین نفر یکجا الهام میکند. البته این نوشته دیگر توسط من نوشته نخواهد شد. چون دیگری حرف مرا زد. افزونگی پدید آوردن خطاست
ReplyDeleteتویه کافه پیانو نوشته بود وقتی دلشون برای هم تنگ می شد می رفتن تویه کمد لباساشون و اینطور می تونستن هم رو بو بکنن... وقتی می خوندمش به نظرم لحظه های قشنگی می تونست باشه.. حرفه تو رو که خوندم....
ReplyDeleteبی بی جان!من چند بار متن رو خوندم هیچ جاش ویژگی خاصی تعریف نشده که بخواد افسانه ای باشه.شده؟
ReplyDeleteروزی میرسد که بنشینم و هزار بار از روی این چند سطر بنویسم. قول میدهم.
ReplyDeleteبه قول یکی .کامنتم نیامد!
ReplyDeleteخیییییییییییلی زیبا بود خیلی اگه خودت نوشتی متنو واقعا معرکه بود و برخاسته از یه حس ناب و شاعرانه. اگر هم ودت ننوشتی باز هم به هر حال حتما حسش کردی که نوشتی دیگه.... در هر صورت ارزشمند و زیباست این حس..
ReplyDeleteاین همه احساساتی باشی و تنها...
ReplyDeleteنه نمیشه...
امکان نداره...
چه باحال بود ! یعنی اینجور مردی هم هست ؟؟؟؟
ReplyDeleteحتمن همچين زني هست. براي من يك بار در زندگي همچين مردي بود و زندگي برام مثل يك رويا باور نكردني بود .. الانم كه گاهي فكرش رو مي كنم ، بهخيالم خواب ديدهام..
ReplyDeleteمثلن این جوری: زنی باید باشد تا به ذوق شنیدن بوی قورمه سبزی ش زودتر برسی خونه . زنی باید باشد که صبح ها رو تختی را بکشد و زمین را بسابد و فین بچه ها را تمیز کند و ....
ReplyDeleteحس زنها رو قلقلک دادی با این نوشتن
ReplyDeleteمعرکه بود .عالی می نویسی
مردی باید باشد
ReplyDeleteتا زنی باید باشد !
.
.
.
ا ها
این ور
آن ور
همه
مونث هستند و
مذکر !!
.
.
.
آری
مباید باشد
تا
زنی باید !
بعد مدتها بازم خوشم اومد ازش ... لطیفه و محترم
ReplyDelete