عشق تا وقتی در شادی هاست ناقص است.تا وقتی کسی را فقط شریک شادی ها و خنده هایت می کنی هنوز به تمامی عاشق نیستی.لاف عاشقی وقتی زدنیست که کسی چنان امنت کند که بشود او را شریک رنج ها،غم ها و ترس ها کرد...که وقتی اشک می ریزی انگشتان او را بطلبی.وقتی عشق،عاشق پسند می شود که بار اندوهت را با امنیت خاطر شریک کسی شوی،بی آنکه متوقع باشی او بارت را بردارد،بی آنکه متوقع باشد تو بارش را برداری...شریکت کند و شریکش کنی در هر قطره اشک،در هر دانه رنج،در هر سایه ترس...عشق،عشق می کند این وقت!
عشق خیلی واژه دوریست این روزها.
ReplyDeleteآی عشق ... آی عشق ... .... ... ...
ReplyDeleteآی گفتی. برای همینه که رفتن به هر عشقی برام سخته و موندن دشوار تر و کندن مصیبت تر حتی سخت تر از دست دادن یک عزیز! برای قدر این لحظه ها را داشتنه. برای لذت عمیق گاه پر از غمه، پر از ترسه. ترس از دست دادن دوباره. ترس نیافتن دوباره همه ان لحظه ها، همه آن انگشتهای بی انتظار مهربان، همه آن شراکت بی دریغ...
ReplyDeleteاشکمو در آوردی
کم کم دارم به این نتیجه میرسم بهتان پیشنهاد کنم اسم وبلاگتان را عوض کنید و بگذارید عشق نامه یامثنوی عشق... اینهمه گفتن از عشق و خسته نشدن... درود بر شما
ReplyDeleteعشق کردیم با این پستت ارباب...خوب توصیف کردی
ReplyDeleteامیدوارم که چهره ی آشنایش پیدا شود برای شما..
ReplyDeleteممنون برای همه چیز.
عشق را عشق است
ReplyDeleteوقت و بی وقتش توفیر نمی کند
فقط آنکه هفت شهرش را طی می کند
قدرش را بیشتر می داند به طوری که حتی در نداشتنش به کنارت، نفس کشیدنش را هم عشق می کنی !!که وجود خارجی دارد می دانی که در دنیای بیرونی به هیبتی تجسمی دارد !توهمی نیست در درونت!!!!!!!!
همه خلوص ادم و توانش در سختیها ازموده میشود وگرنه شادی که شادیست.
ReplyDeleteچقدر همه پستهای مقدس می نویسند... عشق عاشق کشه که عشقه... که صد بار بمیری در عشق و زاده شوی در عشق... تا عاشق شوی
ReplyDeleteعشق به نظر من جادوست
ReplyDeleteعشق معمولا بدون اطلاع قبلی و یهویی سرت خراب میشه وقتی برای این حرفها نیست
ReplyDeleteعشق معمولا بدون اطلاع قبلی و یهویی سرت خراب میشه وقتی برای این حرفها نیست
ReplyDeleteهوم!!!
ReplyDeleteبازم از اینا بنویس لطفا(جدی میگم ها!).من اینارو تابحال حس نکردم. از زبونت که میشنوم برام جالبه
ReplyDelete