Monday, December 15, 2008

از روز مره ها

١-مدیر فروش یک شرکت رقیب امروز ظهر بنا بود بیاید ملاقات مدیر عامل ما...کار ما طوری است که آدمها فعالش از بیست نفر بیشتر نیستند بعد همه همدیگر را می شناسند و از یک جایی به بعد همه چیز رفاقتی می شود یعنی طرف بیشتر دوست است تا رقیب.امروز قبل از اینکه برسد یک دسته گل بزرگ خیلی قشنگ فرستاد و خودش نیم ساعت بعد آمد.کارش را خیلی دوست داشتم و به نظرم خیلی شیک آمد. اقرار می کنم خیلی از این کارها بلد نیستم و هنوز هم اگر قرار باشد جایی بروم باید بپرسم از کسی که چه ببرم و چه بپوشم و اینها...خلاصه هم چیز یاد گرفتیم هم خوشمان آمد


٣-یادداشتی خواندم در سایت زمانه که نویسنده از اقدام دادستان تهران برای ممنوع و محدود کردن سایت های پ.و.ر.ن.و حمایت کرده بود.من فقط عارضم که والا مقامان!مطمئنید این حضرات را بفرستید کلاه بیاورند به جایش سر بریده تقدیمتان نمی کنند؟مطمئنید اگر ما مثلن برای ممنوعیت استفاده ابزاری از عکس کودکان، یاری حضرات را بطلبیم کوتاه زمانی بعد با یک ممنوعیت برای استفاده از تصویر زنان به طور کلی مواجه نمی شویم؟این جماعتی که من می بینم بخاطر دستمال قیصریه و اخیرن قیطریه را هم آتش می زند...از من گفتن!

1 comment:

  1. اوه قیطریه امیر میشه سه بار حواست نباشه و بهش برسی.,

    ReplyDelete