در ادامه این بحث کیوان درباره خیانت،برایم جالب است بدانم کسی هست بین ما که تا بحال حتی در ذهنش هم به همسرش یا پارتنرش خیانت نکرده باشد؟یعنی هیچ وقت خیال مرد یا زن دیگری را هم به خود راه نداده باشد؟منظورم الزامن خیال هماغوشی نیست،تصور بوسه یا نوازش یا اینکه حتی بخواهد زمانش را به جای همسر یا شریک عاطفیش با آن دیگری بگذراند-این دیگر بستگی دارد ما مرز های خیانت را کجای یک رابطه استوار کنیم-بعد یعنی هر بار که خیال کرده چه مرد جذابی یا چه زن خواستنی ای فوری رفته و صداقت به خرج داده و گفته ببین همسر عزیزم من الان یک زن/مردی را دیدم و دلم ضعف رفت؟ کلن با کیوان موافقم که بهتر است دست از قضاوت برداریم،نسبی بودن اخلاق را در این حیطه بپذیریم و قضاوت نکنیم.قضاوت کار ما نیست
پی نوشت:آنکه حتی تصور چنین چیزی را شوم می پندارد و فانتزی هایش را به شکل گناه دیده و سرکوب می کند آیا می داند شاید همین تصورات ذهنی امکان مقاومت در برابر بیرونی کردن این خواسته ها را به آدم درگیرش بدهد؟آن وقت اگر تصور ، هم خیانت باشد یعنی ما خیانت بد داریم-ماجرای ذهنی- و خیانت بدتر-ماجرای واقعی؟اینجا مرز صداقت کجاست؟کمی سورئال نیست صداقتی که تبدیل شود به«عزیزم من بعضی وقتا که با تو در رختخوابم چشمام رو میبندم و تو رو فلانی تصور می کنم»؟
بحث جذابیه! باید ببینیم تعداد کدوم آدما بیشتره !
ReplyDeleteمن در مورد منصفانه بودن همچین ماجرایی حرف نزدم آزاده جان در مورد ممکن بودنش بحث کردم
ReplyDeleteرضا بیشتر از هر چیزی این وسط مساله عدم قضاوت برام مطرحه...اگر هر کدوم از ما ممکنه همچین تجربه ای داشته باشیم دیگه جایی نمی مونه برای قضاوت
ReplyDeleteاينكه خيليها در اين مورد بقيه رو قضاوت مي كنند درست نيست. البته خيانتي كه عمدي باشه خب قضيه ش خيلي فرق مي كنه با وقتي كه فقط ذهنيه . اين گفتنه هم ديگه صداقت به خرج دادن نيست. گفتنش فقط همه چيز رو خراب مي كنه... اخه ادم جلوي تصوراتش رو كه ديگه نميتونه بگيره
ReplyDeleteاینجوری که اصلا بدون خیانت نمیشه زندگی کرد
ReplyDeleteدر مو رد این پست بذار یه کم فکر کنم و به شرط اینکه تا چند ساعت دیگه آپ نفرموده باشید نظرمو میگم اما عجالتا عرض کنم مامان یه خوابی دیده گفتم بیاد برات بنویسه بلکه تعبیرش کنی
ReplyDeleteبا تشکر:دی
پس تمام ما خیانت کردیم و میکنیم...
ReplyDeleteخیانت ذهنیه به نظرم.
ReplyDeleteامیر جان
چه دلیلی داره تا این حد به یکی دیگه فک کنه آدم؟اگه واقعا ته دلش از پارتنرش راضی هست؟
من فک می کنم از جایی شروع می شه اینها که ما واقعا از چیزی که داریم راضی نیستیم.فقط داریم نشون میدیم که هستیم.
فرض کن مردی رو که زنش خیلی زیبا نیست اما اون آدم اخلاق زنشو دوس داره اما به ذات آدمیه که زیایی براش مهمه و از اینکه طرفش زیباییه متعادلی نداره رنج می بره اما سعی میکنه ظاهر قضیه رو بپوشونه.چون داره خودشو گول می زنه و می گه برام مهم نیست.درحالیکه هست.طبیعیه خودشو در حال سکس با زنی تصور کنه که زیباست یا مثلا همسر دوستشو که می بینه دلش بخواد کاش جای اون باشه.یا تصور کن زنی رو که خیلی ثروت مرد براش مهم بوده اما به دلایلی عاشق یه مرد معمولی میشه.مثلا وقتی همسایشونو که یه مرد پولداره میبینه طبیعیه که ته دلش آه می کشه و تو ذهنش خودشو با اون تصور میکنه.
ما توی رویاهامون به چی فکر میکنیم؟عموما به چیزهایی که آرزوشون رو داریم و الان نداریم و توی واقعیت کمبودشون رو داریم.
اگه از داشته هامون راضی باشیم اگه واقعا عاشق باشیم هرلحظمون پر از عشقمونه!
من توی رابطه ی قبلیم راضی نبودم ته دلم
ادامه:
ReplyDeleteته دلم راضی نبودم اما محبت اون رو که میدیم باعث میشد یه جوری احساس دلسوزی داشته باشم بهش.ولی خودم فک می کردم عشقه.گاهی تو ذهنم یکی دیگه رو به جای اون تصور می کردم(حالا هرکی.متفاوت بودن)
اما توی رابطه ی الانم می بینم من اونو با تمام چیز هایی که داره دوست دارم.
از اون آدم توی دنیا ممکنه زیباتر باشه(گرچه اون زیباییش از حد نرمال بیشتر هست) اما کسی که کل خصوصیات اونو (رفتارها و افکار و قلب و روح اون)باهم داشته باشه فقط یک نفره و اونم خود اونه.
ممنونم امیر جان
ReplyDeleteيكي از معضلات هميشه گي من همين بوده و هست....كه اين مرز كجاست..متغيره يا با تغيير افراد تغيير مي كنه!!!
ReplyDeleteولي مي دوني من به اين نتيجه رسيدم كه هيچ وقت واسه هيچ رابطه اي قضاوت نكنم.چون هر وقت اين كار و كردم خودم توي اون موقعيت قرار گرفتم و جالب اينجاست كه اكثرن ميتونستم همون رفتاري و انجام بدم كه همون آدم مورد قضاوتم انجام داده بود...
ولي واسه خودم خيلي مهم خيانت كردن وخيانت ديدن..به نظرم خيانت جسمي خيلي خيلي پذيرش اش راحت تره تا خيانت ذهني....
ReplyDeleteاصلا تو چی میگی؟ببینم تصور کن نشستی و داری واسه عشقت و شریک تمام لحظه هات خیام میخونی اگه عشقت یه لحظه فک کنه که ایکاش جای امیر مثلا....بود چه جوری میشی...بازم میای از این متون بنویسی..خودمونو گول نزنیم...وقتی کسی رو دوست داری و احساس تعلق داری هر فکری غیر ممکنه.حتی واسه مرد مردش!!!!!واسه قضاوتش بهت پیشنهاد میکنم چشماتو یه لحظه ببند و عزیزتو در اغوش کسی غیر از خودت تصور کن اونوقت از حس و حالت بگو.گاهی انقد از نوشته هات حرصم میگیره اما کلیم حال میکنم باهاشون.ایول
ReplyDeleteامیر جان
ReplyDeleteمن خودم تو رابطم که با عشقم دارم تا حالا نشده فکر خیانت بزنه به سرم
نه این که بقیه رو زیبا نبینم و منکر زیباییشون بشم. مثلا به جذاب بودن بقیه فکر کردم ولی به خوابیدن باهاشون نه.
ولی موافقم قضاوت در این مورد درست نیست
نسیم جان!بعدن با خودت فکر کن چی تو رو عصبانی کرده؟من اصلن پیشنهادی توی نوشتم دادم؟من فقط یک وضع موجود رو تشریح کردم همین...شما این وضع موجود رو تجربه نکردی؟برای تجربش صبور باش همین!
ReplyDeleteاگه وقتی من دارم تلویزیون نگاه میکنم مثلا شوهرم تو خیالش بره سراغ یه زن دیگه قابل تحمله و پذیرش و خیلی خوب اوکی، ولی این دیگه خیلی نامردیه اگه وقتی داره منو میبوسه خیال کنه داری یکی دیگه رو میبوسه خیلی نامردی خیلی نامردی خیلی نامردی. به نظرم تو اون لحظه من بوسیده نمیشم و اصلا خیلی نامردی دههه.
ReplyDeleteاه من اول شده بودم
ReplyDeleteهمانطور که در توضیحات کامنتهای اینجا خواندم ، دوستی پارتنری داشت که زیبا نبود اما وی او را دوست داشت میگفت در زمان رابطه جنسی بخاطر طولانی بودن زمانش طرفش اذیت میشود و او بهترین راه را در این دیده است که پس اعمال اصلی و صرفن برای راحت شدن خودش از پارتنرش اورال صکص بخواهد و در این حین او هنرپیشه های ایرانی یا خارجی که میشناسد تصور میکند با اینکار خیلی زودتر تخلیه میشود نسبت به زنانی که به خود پارتنر فکر میکند ..... خب این هم یک کارکرد خیانت ذهنی !
ReplyDeleteمن فکر می کنم احساس خیلی بدی هست برای هر دو طرف.
ReplyDeleteو باز هم فکر می کنم مردها بیشتر تجربش میکن.چون از نظر روانشناسی مردها هستند که با دیدن بیشتر تحریک می شن.
در مورد قضاوت هم به نظرم چون انسانیم هم غرایض مختلف داریم هم دل داریم و هم عقل.میتونیم در مقابل خروج از مرزهامون( که به نظرم هرکس یه مرزی رو برای خودش تعریف میکنه که ممکنه متفاوت با مرز بقیه باشه)خودمون رو کنترل کنیم.
نمیدونم.
ReplyDeleteشاید از ایده آل بخوایم بیایم پایین تنها بشه گفت:
قضاوت ممنوع.
شرایط هرکس منحصر به فرده.
هرکس مرزهای خودشو داره و خودش می دونه با خودش.
نسیم جان!هر آنچه سخت و استوار است دود می شود...امیدوارم از ته دل که ارزیابی من از جهان اطرافم غلط باشه و نگاه تو درست...به جان خودم از ته دل اینو می گم!
ReplyDeleteپست جالبیه و جالب تر از اون اثرش روی خواننده ها . نمی دونم این پست رو با چه هدفی گذاشتین ولی هر چی هست یه حقیقت رو توی ما آدما به وضوح نمایش داده و اون هم ترس از ذات وجودیمون و دیدن و روبرو شدن با اون هست. هر انسانی چه زن چه مرد تمایلی خاص نسبت به جنس مخالف داره و این یک امر طبیعیه ولی طی سالها اونقدر سرکوب شده که حالا با قضاوتهای مختلف و عواطف پیچیده ای همراه شده و داره باعث عدم اطمینان ادمها در روابطشون میشه!
ReplyDeleteبه هر حال این جریان اسمش هر چیزی هست خیانت نیست !
خیانت خیانت است، حالا اسمش را هر چه میخواهید بگذارید. رابطه قطعی با سرکوب هم ندارد چون در جوامعی که سرکوب نبوده هم به وفور وجود دارد و ریشه اش در کنار عدم رضایت از وضع موجود ،فکر میکنم در تنوع طلبی باشد . در مردها بسیار بیشتر از زنان است ( حداقل در جامعه ما ، شاید چون امکانش برای مردها بیشتر است ) و اکثر مردها هم آن را انجام میدهند . خانمها هم باید با این مساله یک جوری کنار بیایند چون احتمال اینکه همسر یا دوست پسرشان به آنها خیانت نکند خیلی خیلی کم است .
ReplyDeleteالان که این مطلب را می نویسم یکماه است که تونستم خیانت شوهرم را به خودم و به اون و به اطرافیانم ثابت کنم که به مدت 4 ماه با زنی که در حال جدایی بود دوست شده بود... اینقدر حس وحشتناکیه که نمی توانم بیان کنم .... دلم می خواد از اون زن کثیف و بقول معروف از فرهیختگان است که در میراث فرهنگی هم کار می کند انتقام بگیرم اما نمی دونم چه جوری .. تمام وجودم را خشم فرا گرفته به خاطر آبروی شوهر و بچه هام نرفتم شکایت بکنم اما تمام حق و حقوقم را گرفتم .... اما این ها مثل نوشدارو پس از مرگ سهراب است .... این آخر نامردیه که یک زن شوهر دار با یک مرد زن دار دوست بشود باعث می شود که زندگی شیرین یک خانواده از بین برود ... از شما می خواهم که برای من دعا کنید .... و اون زن کثیف نفرین کنید.... خیانت بالاترین گناه است چون خیلی از گناهان را در خود دارد... گریه ام گرفته دیگه نمی تونم چیزی بنویسم اما خیانت را با خیانت پاسخ ندهید ضربه بیشتری به خود وارد می کنید... من که به خدا واگذارش کردم ... و منتظر بدبختی و فلاکت زدگی اش هستم ...وای چه قدر سخت است...
ReplyDeleteمن همسری دارم که دوستش دارم بسیار پیش از گذشته.تنها یک چیز را میدانم و آن اینکه زنی که همسر دارد و مهمتر از آن همسری نیکو دارد چگونه میتواند نزد خدای متعال سر بلند کند در حالیکه چشم هایش از تصویر دیگر مردان پر است . خدا وند غیور است .
ReplyDeleteاین را خوب میدانم در وفاداریحتی نسبت به به تحمیلی ترین همسر لذتی هست که در خیانت نیست .منظورم گناه و صواب نیست .لذت است .مجرب است .
ReplyDeleteمن 3 بار به عشقم خیانت جنسی کردم.خیلی هم پشیمون هستم.دلیلی هم برای خیانت نداشتم.ولی هر بار که خیانت میکردم احساس میکردم عشقم رو بیشتر دوست دارم.ولی شنیدم همیشه خیانت دوطرفه هست.واقعا هست؟یعنی اونم به من خیانت میکنه؟ :? :zzz
ReplyDeletesalam shoharam be man kheianat mikona,man be on va jaleb injas ke hardomon midonim to zendegimon kasi hast,vaghean hamo dos darim ama kinehamon nemizare zendegi konim,daram tobe mikonam,mikham 2bare motevaled sham baram 2a konin
ReplyDeleteهیچوقت برای شروع دیر نیست
ReplyDeleteبرای دوباره متولد شدن
اگه میخوای واقعا با شوهرت باشی وادامه بدی قدم بذار
یکی اینجا هست به دا دمن برسه؟
ReplyDeleteمیخوام بدونم اگه شما جای من بودبد چیکار میکردید؟
اگه با یه دنیا ارزو ازدواج کنی کاملا سنتی و تمام تجربه عشقیت رو بذاری برای اون یه نفر بعد ببینی ادمت نیست
نمیفهمه اصلا عشق چیه احساس چیه چه جوری باید رفتار کنه همیشه تنها باشی با یه کوه از عقده های نیاز به توجه........
بخوام بگم زیاده
بچه داشته باشی طرفتم ادم خوبیه فقط فازش نمی خونه با تو
شما باشین چیکار میکنین
اگه یکی سر راهتون قرار بگیره ..............اگه ارتباط عاطفی برقرار کنی با اون ادم خیانت میکنی
یا باید همه چیز و ول کنی بری دنبال دلت و عقده هات
بهم کمک کنید وراهنماییم کنید واقعا نیاز دارم
بچه ها نظراتتون را خوندم اگه یک سال پیش بود چیز دیگه ای می نوشتم ولی الان فرق میکنه
ReplyDeleteوقتی یک مرد از لحاظ جنسی زنش رو راضی نمی کنه ولی هم دیگه رو هم دوست دارن چکار باید بکنن؟
من شوهرم از لحاظ جنسی سرده ولی مرد خوبیه من فلوکسیتین میخورم تا خودم را کنترل کنم و تمام مدت فکر می کنم کاش می توانستم خیانت جنسی بکنم نه عاطفی
منم امشب دوست پسرم و با دست صمیمیم دیدم.. قرارشو با من به هزار بهونه کنسل کرد تا با اون بره... این حقیقتیست که پذیرفتنش سخته
ReplyDeleteبا سلام به همه دوستان تجربیات جالب و می توانم بگویم که ابری و بارانی داشتید من هم مثل بسیاری از شما کوله بار عشق خود را بر گردن کشیده و حتی ازدواج نیز درمانی برای آن نبوده ولی خوب تا شقایق هست زندگی باید کرد... در آخر فقط یک جمله رو می تونم بگم "عاشق شدن و عاشق بودن و عاشق ماندن را دوست می دارم"چون غروب عشق در زندگی ام یعنی غروب زندگی پس عاشق باشیم حتی شده به یک گل سوسن چون عشق درمانگر است...ارادتمند شما
ReplyDeleteضمنا من هرگز نمی دونستم که مشکلات خانومهای محترمی مثل سمیرا خانوم وجود داره و من چون در فیلد علوم پزشکی درس خوندم و این مسائل رو در حد کتاب و رفرانس ها می خواندیم تا بحال ندیده بودم که فردی با این مشکلات باشه و در ضمن یک توصیه پزشکی به سمیرا خانم داروهائی مثل فلوکسیتین که جز داروهای اعصاب و روان طبقه بندی میشه عوارض زیادی داره که من در یک تحقیق پزشکی مطالعه کردم و اینکه در کنار سایر عوارض موجب زمینه سازی برای بیماری آسم میشه و من واقعا آرزوی می کنم مشکل شما و همه مان بدست خدای متعال حل بشه و فقط خواهشن این سیستم داروئی رو ادامه ندید که 100% عوارض نامطلوب داره و برای همسرتان نیز راهکارهای پزشکی و روانشناختی وجود داره.... از آقای امیر حسین عزیز که موجب گشته این دست مطالب با صراحت بیان و مطرح بشه بسیار سپاسگزارم
ReplyDeleteچرا مطالب منو حذف کردید؟آزادی تبادل اطلاعات اینه؟!چرا حذف شده پست من؟!
ReplyDeleteبا سلام خدمت دوستان
ReplyDeleteیک مورد سوال شده برام که از تاریخ پستهای من کسی به این نظر خواهی پستی نفرستاده یا اینکه پستها تائید نشده است؟چون نظرات این پستهاه جالب و آموزنده بوده است و یک خواهش از مدیریت وبلاگ که مرا در ارتقا سطح وبلاگم برای جستجوی گوگل راهنمائی کند که چطور وبلاگم را ارتقائ دهم تا مطالبم در موتورهای جستجو گر نمایش داده شود
با سپساس فراوان
خیانت
ReplyDeleteپدری دارم خیانت کار. آن هم از نوع بی مسئولیتش. فکر کنید پدربزرگم دو تا زن داشت ولی دکتر بود و کلی به هر دوتاشون می رسید. ولی پدرم - لعنته الله علیه - دریغ از این که یک بار در عمرم مرا بقل کرده باشد. دریغ از اینکه یک شب با هم قدم زده باشیم. دریغ از این که یک بار یک رازم را به او گفته باشم.
بهشت زیر پای مادران است.
دوست عزیزم
ReplyDeleteبرایت دعا میکنم خداوند آدم نااهل رو حتی به کافر هم نشون نده
یا علی
داداش اين رسم روزگاره منم زخم عميقي دارم من بچه شهرستانم يكيو خيلي ميخواستم رفت مشهد كه به قول خودش واسه خوشبختيمون دعا كنه ولي سر راهش {تهران}با يه پسري آشنا شد منم فراموش كرد نه گريه هامو ديد نه حالمو ولي من اينقدر عاشقشم كه نميتونم نفرينش كنم اميدوارم خوشبخت بشه
ReplyDelete