Monday, December 1, 2008

یادگار دوست

شد چهل روز.غمگینم.غم دارد کم کم،آهسته آهسته حتی این اواخر تند تند از جانم می رود بیرون و من یک وقت هایی خیره می شوم به خودم و میبینم نمی خواهم این غم را از دست بدهم.میبینم بخشی از روحم دو دستی چسبیده به این اندوه،اندوهی که مانند آخرین رشته مرا پیوند می دهد به بهترین ماه های زندگیم.این غم حالا دارد معنایی مشابه همان ١۵ ماه پیدا می کند.دارم کم کم می فهمم که چرا بعضی دردها را نباید به صد هزار درمان داد...اما میدانم آخر خطم.می خواهم که باشم.نسخه ای که برای دیگران میپیچم باید در مورد خودم هم صدق کند:آدم زنده،زندگی لازم دارد و من این روزها خیلی زنده ام،حالا اگر چه غمگین!

11 comments:

  1. چله نشين شدي!
    اين فكر كنم بدترين قسمت اشه نه؟؟؟

    ReplyDelete
  2. بستگی داره چه جوری نگاه کنی...من که هر چی می گردم بد نمی بینم این بین...حتی غمش هم عزیز است.بودن این دوست یکجور لذت داشت،نبودنش یک جور حرمت.بودنش یه جور رشدم داد،رفتنش جور دیگه ای بزرگم کرد...یه آدمایی هر جور که نگاه کنی برکتن نازلی جان!

    ReplyDelete
  3. دوست عزیز منهم غمگینم. اما بخاطر چیزی که دوست دارم زودتر ازش خلاص شوم.الان نمیتونم تصور کنم که درد و رنجی عزیز باشد. هر ماجرا مارا برای خودمان عریان میکند و بدترین قسمتش دیدن چهره واقعی خودمان است. اگه بدانی چقدر ارزو میکردم جای تو بودم. بیماری که دوره نقاهتش تمام شده. دلم تنگ است و تبم هنوز بالاست. در اوج بحرانم.دست و پا و دلم هنوزمی لرزد...

    ReplyDelete
  4. غمش یه جورایی انگار هنوز اجازه میده بهش وصل باشی..انگار یه ترسی هست که میخوای باشه.بعضی چیزا انقد تو خون ادمه که رهایی غیر ممکنه.به قولی به نظرم زخمهای روحتو بغل کن...قبولشون کن...باهاشون حال کن تا ببینی چقدر سبکی.

    ReplyDelete
  5. من
    در
    دتورا
    زدست
    آ
    سان
    ندهم

    ReplyDelete
  6. دوست شما چه دوست خوبی داشته.

    ReplyDelete
  7. بابت این پست هم خودت اوستایی
    پست قبلی: همون خواب و تعریفهای یونگ و فروید و ایناها  وقهراشون شاید ما رو جایی نشوند که الان هستیم. حالا به قول سانچو دیگه کجا می خواد ببرتت؟.
    راجع به خواب و تعبیر من هم همینطورم. برای خودم می مونم اما قبل از این که یونگ بخونم و ازبچگی عاشق تعبیر خواب بودم و کلی مطالعه داشتم و احلام هم واسه همین احلام شد اما برای خودم مثل موجود شریف توی گل گیر می کنم!

    ReplyDelete
  8. این کامنتت قشنگ ترین پست عاشقانه این چند وقتت بود امیر جان. پستش کن:
    بستگی داره چه جوری نگاه کنی...من که هر چی می گردم بد نمی بینم این بین...حتی غمش هم عزیز است.بودن این دوست یکجور لذت داشت،نبودنش یک جور حرمت.بودنش یه جور رشدم داد،رفتنش جور دیگه ای بزرگم کرد...یه آدمایی هر جور که نگاه کنی برکتن نازلی جان!

    ReplyDelete
  9. می خواستم همون کامنت کتایونو بنویسم که نوشت !‌پس مراجعه شود به کامنت کتایون بی زحمت

    ReplyDelete
  10. امیر عزیز

    هیمنطور که خودت نوشتی ادم زنده باید زندگی کند ولو ادایش را در بیاورد .

    ReplyDelete